بیگمان سخنگفتن درباره کوروش بزرگ همراه با اماواگرهای فراوانی است؛ بهویژه آنکه برخی از رخدادها و کلمات و ویژگیهایی را که به او نسبت دادهاند یا گزارشگران تاریخ برای ما ذکر کردهاند، هنگامی که در ترازوی سنجش علم، دانش و تاریخ امروز قرار میدهیم، با برداشتی ناباورانه مواجه میشویم که چگونه امکان دارد در سال ٥٣٨ قبل از میلاد، انسانی چنین فرانگر و انسانگرا باشد که ارزش و اعتبار انسانی را بهطورکلی در صنف آدمی ببیند؛ فارغ از هر نوع وابستگی و پیوستگی جاه، مقام، فامیل یا دیگر ویژگیهایی که انسانها را در طبقات مختلف و ارزشهای گوناگون قرار میدهند.
برای نمونه در انتهای منشور کوروش کبیر با این جمله مواجه میشوید که هدف از فرمانروایی را شادی مردم تلقی کرده است؛ درصورتیکه در نیمه اول قرن بیستویکم، حافظان حقوق بشر در پی آن هستند که برای شادی انسان، طرحهای متعددی را طرحریزی کنند و Right to Happiness یا «حق شادمانی» در زمره علومی است که بهتازگی در حقوق بشر راه یافته است. برای نمونه بسیاری از جامعهکاوان بر آن شدهاند که برای صحت و سلامت جامعه باید نخست در پی شادی روح و جسم مردم گام برداشت.
هنگامی که ما به پیشینه تاریخی زمان هخامنشیان مینگریم، بهویژه در دوران کوروش، این سعی و اهتمام فرمانروایان بهنحو بسیار برجستهای به چشم میخورد. تحت همین بینش و روش، میبینیم فردوسی بزرگ هم میگوید: چو شادی بکاهد، بکاهد روان. پیرو او شاگرد مسلمش اسدی طوسی میگوید: مده دل به غم تا نکاهد روان، به شادی همیدار تن را جوان.
سخنم به پیش از میلاد بازمیگردد و امروز در سرزمینهای علم و دانش، شما میبینید بیماریهای سایکوسوماتیک یا روانتنی مورد پژوهش قرار میگیرد؛ یعنی به این میپردازند که اگر روان انسانی دچار اندوه و افسردگی شد، جسم او دچار بیماری و آلام و درد خواهد شد و نهایتا بنا به یک گفته مشهور ضربالمثل پارسی «غصه، درد میآورد و درد، مرگ». از دیگرسو این برآورد و برآیند همه جامعهشناسان است که جامعه شاد، دارای پیشرفت، ترقی و کامیابی بیشتری خواهد شد و نسل شاد همیشه کامیاب است.
به همین علت نخستین گام پیشرفت را شادی جامعه دانستهاند. اکنون به کتیبه داریوش برگردیم و به نگرش کوروش بزرگ که شادی را شرط موفقیت میدانند، نه موفقیت را شرط شادی. این جداسازی درسهای آموزندهای است که با صحت و خلقت آدمی پیوند دارد. نکته بسیار ارزشمندی که باز هم کمتر پژوهشگران به آن توجه داشتهاند، آن است که نوروز، بهعنوان گاهشمار، بهعنوان «روز باژ» که روز مالیات است، هرچند قبل از کوروش بهعنوان جشن بوده است اما از زمان کوروش بهعنوان زمان پیوند مردم با دولت، پیوند مردم با یکدیگر، روز تلاش و آغاز گامنهادن به آغوش طبیعت، نامگذاری و گزیده شد تا از این رهگذر با توجه به فصل بهار، همه زندگیها منظم و مرتب برمبنای رویش گیاه و بارش باران تنظیم و تدوین شوند.
در روزگار ما با آنکه آغاز سال میلادی در دیماه است اما سال مالیاتی در انگلستان و در بلژیک، هنوز هم با بهار آغاز میشود؛ چون کار مردم الگویی برای درآمد، پرداخت و تعهدات آنها بهحساب آمده است. افزون بر اینها ما میتوانیم نمادهای دیگری از نگرش یکسان بر انسان، از برآورد همسویی زن و مرد در دریافت حقوق را در نگرش کوروش بزرگ بهدست آوریم که هرکدام از آنها، الگوهایی است برای انسان نیمه اول قرن بیستویکم که هنوز در کلبه جهانی خود و باوجود رفتوآمدهای فزون، نتوانسته به آن دست یازد. بر این امید از انسانی که در تورات، در قرآن و در آیین بهدینان زرتشت از او به نیکی یاد میشود، بهعنوان یک افتخار مسلم و برجسته ایرانی یاد کنیم.
محمدعلی دادخواه-حقوقدان و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ
- 12
- 6