به گزارش دنیای اقتصاد، علمای بزرگمشروطه عبارتند از: آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و میرزا محمدحسین نائینی در نجف اشرف، آیتالله حاج آقا نورالله در اصفهان، آیتالله عبدالحسین لاری در خطه فارس و لارستان و آیتالله سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی در تهران. این گروه از علما دارای بیشترین نفوذ در بین مردم بودند و همواره از مشروطیت پشتیبانی میکردند.
مرحوم نائینی در کتاب تنبیهالامه واژه «آزادی» را در موارد گوناگونی بهکار برده است. با مراجعه به موارد کاربرد این واژه، میتوان مفهوم آزادی موردنظر ایشان را بهدست آورد. یکی از آن موارد در تقسیم حکومت به «ولایتیه» و «تملکیه» است. وی اساس سلطنت تملکیه را به سلطنتی که «بر استعباد و استرقاق (بنده گرفتن) رقاب ملت در تحت ارادت خودسرانه» حاکم مبتنی بوده، وصف کرده است و در مقابل، اساس سلطنت ولایتیه را بر «آزادی از این عبودیت»میداند.
در قسمت دیگری، از حکومت تملکیه به حکومتی که بر مبنای «مسخریت و مقهوریت رقاب ملت در تحت ارادت سلطنت» شکل یافته، یاد کرده است و حکومت ولایتیه را نظامی میداند که بر مبنای «آزادی رقاب ملت از این اسارت و رقیت منحوسه ملعونه» استوار شده است. بیتردید، واژه «آزادی» در این موارد، مفهومی جز رهایی ملت از چنگ فرمانهای سلطان خودکامه ندارد.
مرحوم علامه نائینی در جای دیگری مینویسد: «در مواقع عدیده، همین مقهوریت در تحت حکومت خودسرانه، جائرین را به عبودیت، که نقطه مقابل این حریت است، تعبیر و پیروان دین اسلام را به تخلیص رقابشان از این ذلت هدایت کردهاند.»نائینی پیرامون آزادی بیان و آزادی مطبوعات نیز سخن گفته، ولی بحث وی در چارچوب استدلالهای سنتی محدود بوده، از تفسیر مذهب اسلام از آزادی کلام پا را فراتر ننهاده است.
وی میگوید: «هرکس در این وادی (استفاده از آزادی بیان و قلم) قدم نهد و در این صدد برآید، خواه جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان، هر که باشد، باید طبق شیوه انبیا و اولیا مردم نادان را به حریت و خلع طوق رقیت ظالمان به نص آیات و اخبار بخواند و کوشش کند که ملایمت و عدم خشونت در بیان و حفظ اذهان از شوائب(شائبهها) و غرضانیت و تحرز از موجبات تنفر و انزجار قلوب و تحفظ از رمیدن و مشوب شدن اذهان را کاملا مراعات کند و در اجرای این وظیفه، این آیه از قرآن را همواره در نظر داشته باشد: (ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِکَ بِالْحِکْمَه وَالْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَجَادِلْهُم بِالَتِی هِی أَحْسَنُ...) (نحل: ۱۲۵) مردم را به راه پروردگارت با براهین حکیمانه و پند نیک بخوان و با آنان به روشی نیکوتر به جدال بنشین.»
آزادی در تنبیهالامه در برابر عبودیت غیر خدا و بندگی سلاطین خودکامه و مستبد قرار دارد، نه در برابر بندگی خدا و تبعیت از ولی که بازگشتش به تبعیت از خداوند است. مفهوم «آزادی» مشروع برای رشد اجتماعی از نظرگاه میرزای نائینی عبارت است از: رهایی از آرای شخصی و خودمحورانه رجال سیاسی و اجتماعی.
از منظر نائینی، «آزادی» از اصول تمدنساز جوامع بشری و از آموزههای بنیادین اسلام است. وی ملاک اساسی تقسیم حکومتها را آزادی از خودکامگی دانسته و معتقد است: تمام نظامهایی که از رقیت جور آزاد هستند، به نوعی ولایتیه شمرده میشوند و در مقابل، نظامهایی که مردم آنها اسیر حاکمان مستبد هستند، تملکیه میباشند.وی با آزادی به معنای فرار از بندگی خداوند و احکام اسلامی مخالف بود و آزادی به مفهوم رهایی از آرای شخصی و خودسرانه رجال سیاسی و اجتماعی را آزادی مطلوب و مشروع جوامع میشمرد.
آزادی قلم و بیان از منظر میرزای نائینی، فقط به معنای رها بودن از قید تحکمات قدرتهای طاغوتی است و تا زمانی که در جهت حفظ دین و مقدسات و حقایق بهکارگیری شود، میمون و مبارک خواهد بود.نائینیآزادی را یکی از آموزههای بنیادی اسلام برای اداره اجتماع میداند و علت انحطاط مسلمانان را سلب آزادی و تن دادن به ذلت و اسارت طواغیت میداند.
او آزادی را یکی از ریشههای رشد مدنیت در جوامع بشری میشمرد.حاجآقا نورالله نجفیاصفهانی، نویسنده رساله مکالمات مقیم و مسافر مینویسد: «مشروطه میگوید: تمام خلق در غیر آنچه قانون کتاب و سنت و آنها را مقید کرده، باید آزاد باشند؛ نه آزادی به این معنی که بعضی از جهال کرده و میگویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد، بلکه همان حریت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنت فرموده و آنها را آزاد فرموده، در مقابل بندگی؛ و به عبارت اخری، مشروطه میگوید: باید خلق بنده خدا باشند و بهجز بنده خدا بنده دیگری نباشد، الا عبید و اماء که از تحت عموم به حکم خداوندی خارج است. در اینجا، چند دقیقه [نکته] است که تمام مردم آزاد هستند، ولی آزادی احدی تا اندازهای میباشد که مزاحم آزادی دیگری نباشد؛ مثلا، آزادی نیست برای کسی که سلب شرف و عزت یا منع حقی از حقوق دیگری را بکند. مقامات شئون همهکس باید محفوظ ماند...»
مرحوم محلاتی یکی دیگر از علمای مقیم نجف و از اصحاب آخوند خراسانی، در بیان «حریت» مینویسد: «حریت در دو مقام گفته میشود: یکی حریت و آزادی مردم است از قید رقیت استبداد و دیگری حریت و آزادی از قید عبودیت خدایی. مقصود از «آزادی» از قید رقیت استبداد آن است که مردم در حقوق مملکتی خود آزاد باشند تا مصالح و مفاسدی که راجع به آنهاست توسط امناء خود ملحوظ کنند و تحت قانون منضبط در آورند. لازمه رهایی از قید عبودیت سلطنت مطلقه مستبده، آزادی قلم، افکار و مطلق حرکات و سکنات مردم است در جلب منافع عامه و دفع مضار نوعیه از عامه ملت.»
لایحه «شرح و توضیح مرام مشروطیت و آزادیخواهی» به اشاره خراسانی و مازندرانی در تاریخ ۲۰محرم ۱۳۲۷توسط شیخ اسماعیل محلاتی نگاشته شده است. در بخشی از این لایحه مهم، که گویای باورهای آن دو است، آمده: «مراد از حریت، آزادی نوع ملت است از قید رقیت استبداد پادشاه و فعال مایشاء بودن او و اعوانش در اموال و اعراض و نفوس مردم و لازمه رها شدن از قید این رقیت و خلاصی از این اسارت، آزادی اقلام و افکار و مطلق حرکات و سکنات خلق است در جلب منافع عامه و دفع مضار نوعیه از عامه ملت و هر چه که موجب عمران مملکت اسلامیه و قوه نوع مسلمین گردد، بدون اینکه با مذهب آنها منافرت و منافاتی داشته باشد. این معنی «آزادی و حریت» است که اساس مشروطه سلطنتی را تشکیل میدهد، نه حریت از قیودات دینی و احکام الهی...»
مرحوم حاجملا عبدالرسول مدنیکاشانی در رساله انصافیه، ضمن دفاع از مشروطیت و عدم مباینت آن با شریعت مقدس اسلام، در تعریف «آزادی» مینویسد: «فرق میان انسان و حیوان آزادی و بندگی است. انسان باید آزاد باشد، تا آزاد نباشد انسان نیست. آزادی یعنی: انسان مختار نفس، مال، عیال، منزل، کسب، امور معاشیه، قلم، طبع، عقاید، تعلیمات، حرکت و سکون خود باشد.»
کاشانی به بیان اصول مشروطیت میپردازد و مینویسد: «از جمله اصول مشروطه، آزادی است؛ یعنی احرار گرد هم آمده و در امور مملکتی و ولایات، که مدخلیت سیاست در تدبیر منزل دارد، یا مشورت یکدیگر همرای و همقوه و متحد شده و به مقتضای حکمت رفتار شود. دیگر از اصول مشروطیت، آزادی ملت در حق انتخاب برای دارالشوری.
دیگر از اصول، آزادی در قلم، طبع، صنعت و کسب و سایر لوازم تعیش است، که هر چه میخواهد بنویسد و هر چه میخواهد طبع نماید و هرگونه بخواهد کسب و تجارت نماید و هر صنعتی بخواهد بکند، مانعی نداشته باشد، و اما آزادی در عقاید، اگر مقصود عقایدی است که تعلق به امور معاشیه و سیاسیه دارد، معلوم است آزاد است، حتی در اظهار آن؛ چرا که فایده به غیر هم برسد و اگر مقصود در عقاید اصول دین است، آن هم معلوم است چه مراد است؛ یعنی معقول نیست کسی را بر خلاف عقیدهاش تکلیف کردن، مگر با استدلال و امثال نصیحت و انذار از عذاب و بشارت به ثواب، نه به چوب و چماق... و چنانچه بعد از استدلال و انذار به طریق حق عقیدت پیدا نکرد، انسان حق تعرض او را ندارد، بلکه تعرض حق خداوند است، مادامی که اظهار عقیده ناحق خود را نکرده، و الا انسان حق تعرض خواهد داشت.»
مقایسه دیدگاه علمای مشروعهخواه و مشروطهخواه در مورد آزادی
با توجه به آنچه گذشت، بهنظر میرسد علمای مشروطهخواهی همچون آخوند خراسانی و نائینی نیز در مجموع، همان آزادی را میخواستند که شیخ[فضلالله] و مشروعهخواهان دیگر میخواستند و تنها اختلافی که شیخ و طرفدارانش با آخوند داشتند، درناحیه تشخیص موضوع بود. درواقع، در مفهوم «آزادی» هر دو گروه اشتراک نظر داشتند و هرگز اختلافی درمفهومشناسی میان آنان از واژه «آزادی» وجود نداشت. شهید شیخفضلالله نوری همیشه دراعلامیهها و بیانیههای خود اذعان میداشت که مساله اختلاف بین علما امری ریشهای و مهم نیست و آنها در کلیات با هم اختلاف جدی ندارند.
ضیاءالدین دری، که با شیخ در ایام تحصن دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «زمانی که (شیخ) مهاجرت کردند به زاویه مقدسه، یک روز رفتم ملاقات خلوت از ایشان گرفتم. پس از ملاقات، عرض کردم: میخواهم علت موافقت اولیه حضرتعالی را با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم. اگر مشروطه حرام است، چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید؟ و اگر جایز است چرا مخالفت میفرمایید؟
دیدم اشک در چشمهایش حلقه زد، گفت: من والله! با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضاله و مضله مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه بیاورند. علمای اسلام مامورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم میشوم؟ من در همینجا قرآن را از بغل خود در آورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف با مشروطه نیستم، معاندین گفتند: این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده است. حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم و سخنی نگویم؟ مطابق حدیث صحیح، در اینگونه موارد، علما باید با بدع[بدعت] جلوگیری کنند، و الا خداوند آنها را به رو به آتش جهنم میاندازد!»
در همین زمینه، امجدالواعظین تهرانی از فعالان مشروطه که ایام تحصن شهید نوری، او نیز در حضرت عبدالعظیم(ع) با وی دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «از شیخ پرسیدم: آیا علمای اعلامی مانند آخوند ملاکاظم خراسانی و آقای حاجیمیرزا حسین... تهرانی و آخوند ملاعبدالله مازندرانی، که فتوای مشروطه را دادهاند، مشروعیت مشروطه را در نظر داشتهاند یا خیر؟ شیخ پاسخ داد: این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمیبینند و نامهها و تلگرافهایی که به ایشان میرسد، از طرف مشروطهخواهان است و دیگر مکاتیب را بهنظر آقایان نمیرسانند.»
شیخ در یکی از سخنرانیهای خود در زمان تحصن در حضرت عبدالعظیم(ع)، در مورد نبود اختلاف ریشهای میان علما گفت: «من همان مشروطه و مجلس را میخواهم که جناب آخوند خراسانی میخواهد، ولی اختلاف بین ما و لامذهبهاست که از عناوین مقدس سوءاستفاده میکنند... ای مسلمانان! کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجرای احکام اسلام کند بد است و نباید باشد؟ تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادیطلب، که احکام شریعت قیدی است برای آنها، میخواهند نگذارند که رسما این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجرای آن، هر روز به بهانهای القای شبهات مینماید.»
فقهای مشروطهخواه با نظر شیخ درباره «حدود و قیود» آزادی مطلق همراه و هماهنگ بودند؛ چنانکه ناظمالاسلام کرمانی پس از فوتآیتالله حاج شیخحسین تهرانی (یکی از سه مرجع بزرگ مشروطهخواه نجف) نوشت: «اگرچه این بزرگوار مشروطهخواه بود، ولی هرگز راضی به این وضع هرجومرج نبود و اگر مطلع بر مقاصد فرنگیمابها و اشخاص مفسد و شرطلب میشد، اصلا مشروطیت را اجازه و اذن نمیداد.»
نتیجه آنکه دیدگاه علمای مشروطهخواه نیز از مفهوم «آزادی» و موارد مثبت و منفی آن، همان بود که علمای مشروعهخواه نظر داشتند و اختلاف آنها در مصداقشناسی بود؛ یعنی در اینکه آزادی مندرج در قانون اساسی و مورد نظر دستاندرکاران مشروطه چیست، اختلاف داشتند. اما تبلیغات سوء و مغرضانه سکولارها در آن زمان باعث شد که چنین بهنظر برسد میان علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه اختلاف عمیق و ریشهای وجود دارد، بهگونهایکه علمای مشروعهخواه را طرفدار استبداد و علمای مشروطهخواه را طرفدار آزادی معرفی کردند.
در مقابل این سوال که چه عواملی موجبات تفاوت نگرش علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه را نسبت به مشروطه و آزادی فراهم آورده بود، پاسخهای متعددی قابل ارائهاند که از جمله، میتوان به نبود وسایل ارتباطی سالم و پیشرفته اشاره کرد. مهمترین وسیله مبادله اطلاعات در آن روز بین ایران و عراق، اداره پست و تلگرافخانه بود. اما این اداره در حقیقت، یکی از مهمترین پایگاههای آن روز استعمار انگلیس در کشورمان بود و مهمترین نقش را در جهت سانسور یا جعل و تحریف اخبار ایفا میکرد. لرد کرزن، مهره مشهور دیپلماسی انگلیس، از پست و تلگرافخانه بهعنوان بنگاههای اروپایی در ایران نام میبرد.
برای آشنایی با نفوذ و کنترلی که استعمار بر این دو اداره داشت، توجه به گزارش لاسلز، سفیر انگلیس در ایران، ضروری است. این گزارش مربوط به زمانی است که دولت امتیاز «رژی» را لغو کرد، ولی میرزا هنوز با ارسال تلگرافهای متعدد به علمای بلاد، در مقام استفسار از حقیقت مساله بود. لاسلز در ۱۱فوریه به لندن گزارش داد: «...پس از رسیدن این تلگرافها به تلگرافخانه تهران، مجدد آنها را نزد امین السلطان بردند و او آنها را محرمانه بهنظر من رساند و از من پرسید که بهنظر من باید این تلگرافها به صاحبانشان تحویل شود یا خیر؟...»
مرحوم شیخ رضا دهخوارقانی، وکیل ضد استعمار آذربایجان در مجلس شورای دوم، نیز آنجا که از تلگراف ناصرالملک (نایبالسلطنه انگلوفیل احمد شاه) و اعوانش به سپهدار سخن میگوید، تصریح میکند: «سیم تلگرافخانه در دست آدمهای خودشان است.»
- 17
- 5