دفع صحیح فضولات انسانی یکی از مولفههای مهم بهداشت محیط در هر جامعه است. این مساله در دوره قاجار در شهرهای مختلف به شیوههای متفاوتی انجام میشد که عموما غیربهداشتی بود. ویلم فلور در این باره مینویسد: «هرچند بسیاری از خانهها آبریزگاه داشتند، اما دفع فضولات به شیوهای غیربهداشتی انجام میشد، در نتیجه، خود شهرها و روستاها اغلب همچون چاه فضولات روباز جلوه میکردند. آبریزگاهها (از آنجا که خشک نبودند) همچون منبعی برای رشد مگسها محسوب میشدند.
در مناطق روستایی، آبریزگاه وجود نداشت. در نتیجه، فضولات و مواد آلودهکننده دیگر در تماس با آب آشامیدنی و آب شستوشو قرار میگرفت و بهعنوان ناقل بیماریهای عفونی عمل میکرد.» وی همچنین یکی از علل شیوع گسترده مالاریا در ایران عصر قاجار را وجود چاههای باز مستراح و آب انبارهای آشامیدنی میداند یا انتشار بیماری سل را به علت شرایط بد بهداشتی خانهها، لحافهای لاییدار (که به شکل شسته نشده بهصورت مشترک استفاده میشد)، شرایط نامناسب بهداشتی مردم و تشخیص دیررس ارزیابی میکند.
براساس گزارشهای برخی سیاحان غربی که در عصر قاجار به ایران سفر کردند در شهرهای ایران گندابرو وجود نداشت، بلکه به جای آن چاههایی عمودی میزدند و پس از اینکه به عمق معینی میرسید آن را بهصورت افقی میتراشیدند و خزانه ایجاد میکردند. به گزارش پولاک در اصفهان و دیگر نواحی کشاورزی نیز لوله فاضلاب مستراح به زیرزمینی کمعمق با طاق قوسی ختم میشد و دهقانان از آنجا مدفوع را که با کاه و زباله آمیخته شده بود، برای مصرف کود به صحرا میبردند.
این کار البته با توجه به شرایط آن روز قابل قبول بود، ولی عیب کار این بود که روزها و دیر به دیر انجام میشد در صورتی که اگر شبها و زود به زود انجام میشد هم برای کشاورزی و هم برای سلامت اهالی مفید بود. هینریش کارل بروگش، عضو هیات اعزامی پروس (آلمان) به ایران در عصر ناصری، معتقد است که وضع دفع فضولات در اصفهان چنانکه پولاک توصیف کرده، نبوده و فاضلاب خانهها به داخل کوچه و خیابان میریخته، ولی وی انتقال فاضلاب را به خارج از شهر تایید کرده است.
به نوشته وی این وضع از زمان شاهعباس در اصفهان وجود داشته است و آدام اولئاریوس و ژان شاردن نیز در سفرنامههای خود به تفصیل درباره آن نوشتهاند که چگونه هر روز، کشاورزان اطراف اصفهان با الاغهای خود به شهر میآمدند و فضولات و کثافات را بار الاغ میکردند و با خود میبردند تا بهعنوان کود در مزارع کشاورزی از آن استفاده کنند. بنابر گزارش فلور، انتقال فاضلاب به بیرون شهر توسط گروه ویژهای به نام «کناس» انجام میشد که از این طریق امرار معاش میکردند.
آنان حتی به دولت نیز بابت این کارمالیات میپرداختند، زیرا دفع فاضلاب یک سرمایهگذاری پرسود بود. حق پاکسازی مستراحهای عمومی بالا بود. برای مثال مسجدشاه تهران با ۴۰ مستراح، دارای سرقفلیای معادل حداقل ۳۰هزار تومان در سال بود. البته این پول به جیب رفتگران فاضلاب نمیرفت و بیشتر کسانی که آنها را استخدام کرده بودند، پولها را میگرفتند. در اصفهان، در دهه ۱۸۷۰ بالغ بر ۱۵۰ کناس وجود داشت.
در تهران و برخی شهرها هم برای دفع فاضلاب چاه حفر میشد که بهداشتیتر از شیوه رایج در اصفهان بود، اما مشکلات دیگری از نظر بهداشتی ایجاد میکرد. کرزن، نظر پولاک را مبنی بر احداث چاه برای دفع فضولات انسانی در تهران تایید کرده، اما با توجه به رسوبیبودن خاک این شهر، درباره نفوذ فاضلاب به چاههای آب آشامیدنی و آبانبارها هشدار داده است. وی مینویسد: «معمولا در خانههای تهران یکی، دو چاه به عمق ۱۵ تا ۱۱ متر میکنند و همین که اینها پر شد چاههای دیگری حفر میکنند، چون خاک تهران رسوبی و قابل نفوذ است. سرایت محتویات این چاهها به آبهای نوشیدنی و آبانبارهای خانگی و حوضها بدبختیهای زیاد ایجاد میکند.»
کرزن، تهران را از نظر بهداشتی، شهر چندان خوبی نمیداند و روش پاکسازی شهر از فضولات را غیربهداشتی، ولی در عین حال بهتر از سایر شهرهای ایران توصیف کرده است. در همان حال اوضاع در برخی شهرها بغرنجتر بود و فاضلاب بهطور مستقیم به کوچه و خیابان میریخت که بیشک موجد بیماریهای مختلف بود. در یک گزارش کنسولگری انگلیس درباره وضع بهداشتی برخی شهرهای ایران از جمله بوشهر آمده است: «(در بوشهر) هیچ سازمانی به سلامت عمومی مردم رسیدگی نمیکرد...
پسماندهها و فاضلاب، چه با منشأ حیوانی و چه انسانی، بهصورت غیرقابل تمایز از یکدیگر در کوچههای خاکی.... ریخته یا پرتاب میشدند. بسیاری از خانهها، خروجی فاضلاب خود را به درون این کوچهها بازمیکردند، هرچند ممکن بود در خانههایی از چال فاضلاب برای این منظور استفاده کنند، اما محتویات این چالهای درحال گندیدگی (اغلب آنچه طی سالیان تجمع یافته بود) به درون چاههایی که وجود داشت، تخلیه میشد و بوی زنندهشان، هوای خانهها و شهر را آکنده میکرد.
کرزن در مسیر مسافرت خود در ایران، توصیفی از وضع دفع فاضلاب در شهر شوشتر کرده است. براساس مشاهدات وی، مستراحهای این شهر روی پشت بام بود و از طریق ناودان به کوچه وصل میشد. از اینرو در روزهای بارانی، سراسر کوچه آلوده میشد که پس از نیم خشک شدن بهعنوان کود برای مزارع تریاک خریداری میشد. مشاهدات دکتر فوریه طبیب مخصوص ناصرالدینشاه نیز حاکی است که بروجرد نیز از نظر دفع فاضلاب وضعی مانند شوشتر داشته است. وی از میان شهرهایی که دیده، بروجرد را از نظافت و بهداشت،
از این نظر بدترین شهر توصیف کرده که با وجود ۲۰ هزار نفر جمعیت، فاضلاب بیشتر خانهها در کوچه سرازیر بوده است. فوریه مینویسد: «آفتاب هم نمیتواند همه چیز را از بین ببرد و همه جا را خشک و سالم کند. بروجرد تنها وسیله ضدعفونی که در دسترس دارد همین آفتاب است که در ممالک حاره کم و بیش این کار را میکنند.» منظرهای که فلور در جمعبندی این موضوع از سکونتگاههای اکثر ایرانیان در عصر قاجار ارائه میدهد فضایی کاملا غیربهداشتی و آلوده است.
وی مینویسد: «ترکیب جهل عمومی و عدم اعتنا به اصول بهداشت فردی، موجب میشد که محل سکونت (چه شهر یا روستا) معمولا غیربهداشتی باشد. از نظر سلامت عمومی، آلونکها، کپرها، محلهای مسکونی، خانهها و هر چیزی مشابه آنها که پناهگاهخانواده ایرانیان و حیواناتشان بود فاجعهآمیز جلوه میکردند. این مکانها، چرکین و مملو از جانوران موذی بودند. هیچگونه مراعات اصول بهداشتی دیده نمیشد. در مناطق روستایی، در بسیاری از موارد، آبریزگاه را به «توی آب» یا«کنار آب» قلمداد میکردند که خود نشانی دیگری از آلودگی منابع آب بود. در داخل منازل در فصل زمستان، انسان و حیوان با یکدیگر زندگی میکردند و خاک نیز با ادرار اشباع میشد. در آخر آنکه، مجموعهای از جانوران موذی (بهصورت اجتنابناپذیر) در لابهلای لحاف و پتوهایی که روی کرسی (محل آتش روباز) خانهها کشیده میشدند، وجود داشتند.
- 16
- 2