به گزارش فارس، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عامل اصلی اش عامل خارجی بود اما اگر این کوتا به موفقیت رسید بیش از همه اختلافی بود که بین مردان اصلی نهضت ملی شدن صنعت نفت اتفاق افتاد و سرنوشت شومی را هم برای ملت و هم برای این مردان تاثیرگذار رقم زد.
آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی را به عنوان رهبر مذهبی نهضت ملی شدن صنعت نفت می شناسیم که با وجود ارتباطات حسنه خود تا قبل از سی ام تیر ۱۳۳۱ با دکتر مصدق اما یکباره پس از آن تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل به یکی از منتقدین سرسخت دولت مصدق گردید و علیرغم همپوشانی های انجام شده و سعی در بهبود روابط از طرف اعضای مختلف نهضت کار به جایی نرسید.
چنانچه از لحاظ تئوری پروسه حرکت و زیر ساختهای ایدئولوژیک فکری و در نهایت زیر ساختهای برخورد با حکومت و دربار اختلافات عمیقی با مصدق پیدا کرد تا در نهایت با نامه ارسالی خود در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ اتمام حجت را عیان نمود و بدلیل اشتباهات طرفین و شاید اعمال سلایق شخصی، آنچه نباید اتفاق می افتاد بوقوع پیوست که خود آب سردی بر پیکره مبارزاتی ملت ایران قلمداد شد:
و اما حمایت نسبی آیت الله کاشانی از دولت جدید دیری نپایید که در زمان کوتاهی پس از کودتای ۲۸ مرداد ، متاسفانه روابط قطع شده با دولت انگلیس بدون نتیجه گیری مثبتی از دعواهای گذشته از طرف دولت زاهدی تجدید گردید، که خود پیروزی بزرگی برای استعمار پیر محسوب و مذاکرات برای تاسیس کنسرسیوم نفت انجام پذیرفت که در پی آن آیتالله کاشانی که علیه انعقاد کنسرسیوم اعلامیه شدید اللحنی داده به جرم تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت در هفتاد سالگی بازداشت شد و شروع انزوای سیاسی و ترور شخصیت ایشان از آن پس عیان نمود تا جائیکه ایشان در اعلامیه ای اظهار داشتند: "... مجموع اخبار و اطلاعات منتشره راجع به نفت و کیفیت معامله با کنسرسیوم ،
موجب نهایت تاسف و تعجب شد که چگونه انگلیسی ها از وقایع، فجایع و مظالم محصول یک قرن سیاست استعماری خویش عبرت نگرفتند ... و دولت آمریکا که خود را پیشاهنگ اصول، دموکراسی و مبتکر منشور آتلانتیک و پشتیبان سازمان ملل می داند، در این معامله با انگلستان مکار و حیله گر همکاری مینماید .... به فرض اینکه این قرارداد شوم هم به تصویب برسد رسمیت ندارد و دیر زمانی نپاید که ملت ایران از انگلیس و همدستانش خلع ید خواهد نمود..... "
بامداد روز سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۴ اعلام شد که سید مصطفی کاشانی، نماینده مجلس هفدم و فرزند آیت الله کاشانی درگذشت، جلسه مجلس به احترام او تعطیل شد، دوستان وی به پزشکی قانونی هجوم بردند تا از علت این درگذست ناگهانی آگاه شوند، دو روز بعد در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) مجلس ختمی از طرف آیت الله کاشانی برگزار شد و همان حادثه ای که برای رزم آرا روی داد برای علاء نیز تکرار گردید، منتهی بر خلاف رزم آرا این سوء قصد به نتیجه نرسید و حسین علاء جان سالم بدر برد.
و اما در پی آن در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۳۴ چهارتن از سران فدائیان اسلام، نواب صفوی ، خلیل طهماسبی، مظفر علی ذوالقدر و سید محمد واحدی تیرباران و عده ای دیگر هم به زندان محکوم شدند، طوری که کار به همین جا ختم نشد و روز بعد از اعدام نواب صفوی و یارانش، یعنی پنجشنبه ۲۸ دی ماه آیت الله کاشانی در همین خصوص احضار و پس از سه ساعت بازجویی توقیف شد، چنانچه ایشان نیز به حاشیه سیاست رانده شد تا آنجا که در روز اول مرداد ۱۳۳۹ روزنامه اطلاعات، بیانیه آیت الله کاشانی در مورد انتخابات را چاپ کرد، آیت الله کاشانی در این بیانیه مفصل، ضمن اینکه از فقدان آزادی قلم و بیان در سال های اخیر یاد کرد، از ظلمی که به ایشان روا شده بود نیز نوشت: "......با وجود این از تمام آن پیش آمدها راضی هستم و خداود متعال را که تکالیفی به عهده من گذارده ، سپاسگزارم و از هیچ کس هم گلایه ای ندارم ......"
و ایشان با قدرت هرچه تمامتر از آزاد شدن انتخابات دوره بیستم یاد و از مردم درخواست نمود که: "...... بر تمام افراد و مردم لازم و واجب است که خود اشخاص صالح مورد نظر را انتخاب نموده و آلت ایراده و تبلیغات مغرضان که به صورت های مختلف عرض اندام نموده و قصد اشغال کرسی های مجلس را دارند نشوند..... "
و سرانجام سید پیر با عقبه مبارزاتی خود در تاریخ ۲۳ اسفند ماه ۱۳۴۰ در سن ۷۶ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و بر خلاف بعضی گفته های امروزی شاید اشتباهات سهوی را با خود داشت اما آگاهانه و عامدانه به دول خارجی نه باجی داد و خود را آلوده نمود باشد که مورد آمرزش حق تعالی قرار گیرد.
اما خواست دول غربی در اقداماتی از پیش تعیین شده، دو قطبی نمودن جامعه است که در پی تطهیر خود، در سایه این اختلاف افکنی میباشند تا با آماده سازی ذهن جامعه در رسیدن به اهداف پلید خود که بالاترین آن اعمال نفوذ میباشد، برسند.
آنچنانکه پیش از تجدید رابطه با انگلیس نامه ای به زاهدی نوشت که :
"..... شنیدم می خواهی رابطه با انگلیس را برقرار کنی این کارخیانت است......"
بقائی در طوفان یا عنصر مرموز
مظفر بقایی
دکتر مظفر بقائی ۷۲ ساعت مانده به روز کودتا را در بازداشت و در زندان عشرت آباد به سر برد و عصر روز ۲۸ مرداد ماه آزاد شد.دکتر بقائی در دولت مصدق متهم به شرکت در قتل افشار طوس بود و در دوره هفدهم تقاضای سلب مصونیت از او از طرف دولت دکتر مصدق شده بود تا بازداشت او انجام پذیرد اما پس از ۲۸ مرداد، از سوی دولت کودتا کلیه متهمین پرونده قتل افشار طوس تبرئه شدند.
آنچه که در رفتار بقائی پس از کودتا مشاهده شد برقراری ارتباط حسنه با زاهدی مشهود بود، درست سه روز بعد از کودتا با زاهدی ملاقات نمود و آنچه که مشهود بود اینکه بقائی، نخست وزیر کودتا را تنـــها دولت انتقالی می دانست و بنا به شواهد امر فکرهائی برای تصدی نخست وزیری نیز در ذهن می پروراند و اما چنین نشد.
بنا به اطلاعات بدست آمده می توان علت ناکامی بقائی در تصدی مناصب عالی دولتی را می توان در ارزیابی موشکافانه مامورین سازمانهای اطلاعاتی غربی از شخصیت بقائی دانست که مامورین سیا او را فردی زیرک، متلون و هوچیگر می شناختند و به وی اطمینان نداشتند.
اما در اوان ارتباط با زاهدی، روابط ایشان آنچنان بود که به هنگام بررسی روابط مجدد ایران و انگلیس، بقائی نیز مورد مشورت زاهدی قرار گرفت.
"جناب آقای دکتر بقائی
برای شور در مسئله مهمی خواهشمندم در تاریخ چهارشنبه ۱۱/۹/۳۲ ساعت ۴ بعد از ظهر در کاخ وزارت خارجه حضور بهم رسانید.
نخست وزیر
سپهد زاهدی "
اما بعد از چندی، درگیری شدید بقائی – زاهدی رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت تا جائی که روزنامه های طرفدار زاهدی، دکتر بقائی را صریحا قاتل افشار طوس معرفی کردند و پس از آن در مقابل روزنامه شاهد از آبان سال ۳۲ رفته رفته از زاهدی رو به انتقاد گذاشت و دشمنی با دولت کودتا را علنی و آغاز نمود.
شاهد – ۱۹ آذر-
"آقای زاهدی در محاصره مامورین هزار فامیل با ابزار و وسایل نامناسب و با افراد و همکاران بد نام نمیتوان موفقیتی بدست آورد ."
شاهد – ۱۸ آذر –
"جناب زاهدی یا برگشت یا سقوط – مردمی که پایه گذار قدرتی هستند همانها متلاشی کننده آنان هستند ."
و سرانجام شدت درگیری بین دولت و بقائی منجر به جلوگیری از انتشار روزنامه شاهد و اشغال محل حزب زحمتکشان شد و بعد از آن نامه تهدید آمیز بقائی به عنوان اتمام حجت بدست نخست وزیر رسید که با انتشار این نامه روابط بقائی با سران کودتا به شدت تیره و تار شد.و ایشان نیز همانند مکی و آیت الله کاشانی در لیست سیاه رژیم قرار گرفتند.
و اما حاشیه نشینی سیاسی بقائی پس از کودتای ۲۸ مرداد با تمام پستی بلندی های آن در هاله ای از ابهام فرو رفت که در نهایت آیا خواست واقعی او تنها در جهت ماندن در لایه های سیاسی جامعه و رسیدن به منصب حکومتی بود و یا به تعبیری تنها رسیدن به مقام نخست وزیری را در سر می پرواند، به همین جهت از میان تمام مردان نهضت ملی شدن صنعت نفت تنها دکتر مظفر بقایی بود که لقب " مرد مرموز" را با خود تا پایان عمر بهمراه داشت.
تا جایی که در دوران پس از انقلاب و تا پایان عمر "سال ۱۳۶۶" او را به همان نام عنصری مرموز می پنداشتند، حال متن بخشی از مدافعات دادگاه تجدید نظر سال ۱۳۴۰ او در خصوص لقب عنصر مرموز او خواندنی است:.
"..... ملاحظه فرموده اید که در این چند سال که ما مشغول مبارزه بوده ایم قسمت عمده آن را در حبس و تبعید و یا به حالت تحت نظر گذرانده ایم.
در یک قسمت از این سالها به تصدیق مخالف و موافق در کشور، دارای آنچنان احترامی بوده ام که هر دستوری صادر می کردم، اجرا می شد، حال باید دید که اگر انسان عنصر مرموز نباشد قطعا در موقعی که صاحب اقتدار و دارای اختیارات باید آتیه خود را تامین کند خویشان و بستگان خود را به منصب برساند و آتیه دوستان را تامین کند.
...... بله اینها دلایل عنصر مرموز بودن است من به اعتراف تمام کسانیکه وارد در جریانات سیاسی این چند سال اخیر بوده اند شخصا با کمک همفکران و دوستانم سه دفعه تاج و تخت این مملکت را از خطر سقوط حتمی نجات داده ام و هیچکس منکر این مسئله نیست ...."
پساکودتای مکی
بنا به مطالعات و پژوهشهای انجام شده و اینکه مثلث قدرت نهضت ملی شدن صنعت نفت که پس از قیام سی ام تیر و نیز بروز اختلافات با دکتر مصدق به میان آمد را میتوان آن را به نام " کاشانی – مکی – بقائی" یاد نمود.
مکی در پسا کودتا:
شدت اختلافات مکی با مصدق از زمانی به نقطه اوج خود رسید که دکتر مصدق درخواست اختیارات یکساله نمود و مکی بی درنگ استعفای خود را تقدیم مجلس نمود و صحن علنی را ترک نمود و آنکه در طی نه ماه منتهی به کودتای ۲۸ مرداد و پس از برگشتن مجدد به مجلس چندان کارکردی مانند قبل را از خود نشان نمی داد تا که بنا به گزارش روزنامه کیهان در روز ۲۷ مرداد ماه در دربندسر توقیف و به زندان شهربانی تهران تحویل و بازداشت شد و مدت بازداشت وی ۴ ساعت به طول انجامید و مجددا به دربندسر برگشت تا اینکه در صبح ۲۸ مرداد کودتا شروع و در تمامی این مدت در همان ییلاق خود حضور داشت تا خبر سقوط دولت ملی را از زبان ابوالحسن حائری زاده شنید .
حال بنا به حرف و حدیث های فراوان پیش آمده در بین پژوهشگران و بعضا اعضای مختلف گروهها و احزاب آن روز شرحی بر پیش آمدها پس از کودتا می پردازیم.
بر طبق اطلاعات رسیده در روز ۳۱ مرداد که شاه از رم وارد فرودگاه مهرآباد شد سراغی از مکی گرفت و مستخدمین ایشان گفتند که ایشان در دربندسر می باشد به همین منظور سرتیپ هدایت گیلانشاه به نمایندگی از طرف شاه و اردشیر زاهدی از طرف نخست وزیر کودتا جهت ملاقات با مکی به دربندسر رفتند و سرتیپ گیلانشاه درخواست حضور مکی در تهران را نمود و آنچه که بیان گردید به منظور تشنج موجود در خوزستان خواسته ای داشت تا ریاست هیئت مدیره شرکت نفت و یا استانداری خوزستان را به مکی منتصب و ایشان فورا به آنجا برود که با عدم قبول مکی مواجه گردیدند و گفت اگر از طرف مجلس به ایشان محول گردد انجام و در غیر اینصورت به جد نمی پذیرد.
و اما مکی نیز همانند سایر هم حزبی های خویش عمر سیاسی خود را با اوضاع و احوال آن روز به پایان می دید و در پی شروعی دیگر بود تا شاید بتوانند بر اساس اهداف نهضت خویش گام بردارند اما دیگر بهار شکوفایی گذشته بود و راه به جایی نمی برد و شاید آنجا بود که به رفتار سیاسی خود و حزب مطبوع خویش افسوس می خورد.
مکی پس از جلسات و ارایه نقطه نظرات خویش از دولت کودتا از بعضی از انتصابات زاهدی به وضوح انتقاد می نمود که به گوش عمال دولتی نیز رسید و عکس العمل نا خوشایندی را نیز شاهد بود.
پس از بازگشت به تهران و قبل از انجام هر کاری در مجلس حضور یافت و دو نامه محرمانه و که به عنوان" نامه های پس از کودتا" بود را یکی به شاه و دیگری را به زاهدی ارسال و قبل از آن بدلیل مسایل امنیتی و سیاسی در دبیرخانه مجلس شماره نمود.
و از آنجا راهی کاخ سعد آباد شد و ساعت ۱۰صبح روز یکم شهریور ۱۳۳۲ به حضور محمدرضا پهلوی رسید که حدود سه ربع ساعت در خصوص آزادی دکتر مصدق بحث و گفتگو شد و نیز مسائلی در خصوص دکتر امینی وزیر دارائی دولت کودتا و نیز مسائل تشنج زای خوزستان که تا ساعت ۵/۱۲ ظهر به طول انجامید، بحث و بررسی گردید و پس از خروج از کاخ پهلوی مستقیم مسیر باشگاه افسران را در پی گرفت که محل اقامت زاهدی بود و باز با ایشان نیز در خصوص آزادی دکتر مصدق با مذاکره نمود و نقطه نظرات خود را بیان نمود و اما زاهدی تنها در پی آرام ساختن و مرتفع نمودن مشکلات خوزستان از مکی کمک طلبید و خواسته خود را عنوان نمود که در آنجا بود که زاهدی به مکی پیشنهاد پست وزارت کشوری را نیز داد و مکی در پاسخ گفت : تا زمانی که از اتخاذ سیاست دولت در خصوص مسئله نفت اطلاع حاصل ننمایم از پذیرفتن هر پست و مقامی معذورم ، و تا ساعت ۵/۴ بعداز ظهر مذاکراتش با زاهدی بطول انجامید.
نکته جالب و حائز اهمیت و بسیار خواندنی در سوال مکی از زاهدی در خصوص ابقای مفتاح معاون دکتر فاطمی در وزارت خارجه بود که با جواب بسیار قابل تامل زاهدی برخورد نمود که « مفتاح بزرگترین خدمت را برای سقوط دکتر مصدق به ما انجام داده است» اینکه ایشان در کمیسیون ارزی و مرزی که در وزارت خارجه با حضور سفیر شوروی و نماینده شوروی تشکیل شده بود عضویت داشت و جزئیات کامل مسائلی مطروحه و تصمیمات اتخاذ شده را به مقامات آمریکایی گزارش می داده و امریکائی ها با اطلاع از آن گفتگو ها تصمیمات فوری خود را اجرا می نمودند که در مجله نیوزویک آن زمان نیز به آن اشاره شده بود ،چنانچه مفتاح تا مدتها در این سمت مشغول به کار بود.
و اما سئوال بعدی در خصوص ابقاء سرتیپ دفتری به عنوان ریاست شهربانی دولت کودتا، که زاهدی در پاسخ چنین گفت: دفتری در روز ۲۴ مراداد (قبل از کودتای اول ) پست ریاست شهربانی دولت من را دریافت کرده و قرار بود که اگر دکتر مصدق فرمان عزل را تمکین نماید دفتری او را به احمد آباد ببرد و تحت نظر بگیرد. و این اشاره در اینجا لازم است که یکی از اختلافات کاشانی با مصدق نصب سرتیپ دفتری به ریاست شهربانی کشور بود.
و اما درگزارش یکم شهریور ۱۳۳۲ روزنامه اطلاعات آمده است. "... مکی به اظهارات خود افزود که دولت باید نهضت ملی مردم ایران را تقویت کند و باید اعمال و رفتار حکومت آقای دکتر مصدق از یکدیگر تفکیک شود زیرا من و هیچ ایرانی نمی تواند تمام اقدامات دکتر مصدق را بر خلاف مصلحت ایران بداند ، ملی شدن نفت ، خلع ید ، مسافرت به آمریکا و شرکت در شورای امنیت، مسافرت به لاهه و شرکت در دادگاه و سایر اقدامات مصدق که الان در خاطرم نیست مورد تائید و تصدیق ملت ایران می باشد و این خدمات را هیچ فرد ایرانی نباید فراموش کند. بلکه انتقاد از حکومت دکتر مصدق از زمان اختیارات دوم اوست.
من با اختیارات شش ماهه و یکساله مخالف بودم و در وهله اول سکوت کردم ولی در وهله دوم مخالفت کردم و در هیمن زمان بود که مصدق و دولت او منحرف شد و هر انتقادی که هست مربوط به مدت حکومت اخیر دکتر مصدق می باشد به هر حال دولت باید متوجه باشد که نباید تمام اعمال حکومت مصدق را تخطئه کرده زیرا اقدامات اولیه دکتر مصدق مورد تائید عموم ملت ایران است.
من با دولت صحبت خواهم کردکه نظر اغماض در این باب پیش گیرد، کما اینکه به آقای سرلشگر زاهدی هم گفتم:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنام مدارا "
و اما پس از روی کار آمدن دولت زاهدی و نظر نخست وزیر، مجدداً مکی به عضویت شورای عالی نفت انتخاب گردید که ایشان به دلیل ابقاء دکتر فلاح در هیئت مدیره شورا انصراف خود را از سمت محوله در شورای عالی نفت تقدیم دولت نمود.
و بدین صورت مکی در دوران پسا کودتا با تمامی مخالفتهای ابراز شده خود در یکساله پایان دولت مصدق و عدم دخالت مستقیم در فراز و نشیب های کودتا در کمتر از یکسال از دوران پس از ۲۸ مرداد و عدم قبول منصب های پیشنهادی که از استانداری خوزستان ، مدیریت عاملی شرکت نفت و در نهایت پیشنهاد نخست وزیری از صحنه سیاست کنار گذاشته شد و دوران فعالیتهای سیاسی خود را در هاله ای از ابهام به تاریخ سپرد و تنها با فعالیت در حزب زحمتکشان آنهم در مدت کوتاهی در سال ۳۹ و ۴۰ و نیز به عنوان حیات خلوت مشاوره ای برای عده زیادی از سیاستمداران آن روزگار ، سیر عمر نمود تا جائی که همیشه خود از آن روزگار به تلخی و ناکامی یاد میکرد.
زندانی شدنش در قزل قلعه و لشگر ۲ زرهی به مدت یکماه را به بدی یاد نمود که در واقع اثر بسیار ناخوشایند و عبرت آمیزی در نگاه سیاسی او گذاشت ، چنانچه در پی فشار های ناشی از اتفاقات پس از کودتا به واقع و در عمل از سال ۱۳۳۴ از صحنه سیاست دوری جست تا سال ۱۳۳۹ که مقطعی بر وزیدن نسیم کوچکی از آزادی های سیاسی به چشم خورد و به عنوان معاونت دکتر بقائی در حزب زحمتکشان رخ نشان داد و شروع به فعالیت نمود و در این ۸ سال پس از کودتا نیز جسته و گریخته به عنوان یکی از منتقدین پر و پا قرص دولتهای انتصابی وقت ، یادداشت و نوشتجاتی را ثبت می نمود و در نهایت پس از سال ۱۳۴۰ با محاکمه دکتر بقایی بطور کامل از صحنه سیاست آن روز فاصله گرفت و تنها فعالیتهای روزنامه نگاری و تالیف کتب و خاطرات خویش را که تحت نظر مخفیانه ساواک بود به جد به انجام رسانید که مجدداً در مقاطع مختلف دردسرهای فراوانی را برای او واقع می نمود.
و اما در پایان بیان آخرین ملاقات مکی با شاه خالی از لطف نیست:
به نقل از مکی: "در متونه کلا(روستای در بابل) در ۲ فروردین سال ۱۳۳۵ شاه پس از دست دادن با من شروع به صحبت و احوالپرسی کرد .
نخستین صحبت او این بود که ، من به بوسیله شادمان و آقاخان بختیار به شما پیغام دادم که می توانید نماینده مجلس شوید چرا قبول نکردید به او گفتم پس از ۱۱۲۰۰۰ آرائی که مردم در انتخابات دوره هفدم به من داده بودند دیگر زیبنده نبود که در انتخابات دوره هیجده در لیست دولتی ها قرار بگیرم، قدری قیافه شاه عبوس شد پس از مکی کوتاه پرسید حالت چطور است؟ گفتم کسی که ۲۳ روز میهمان اعلیحضرت همایونی بوده باشد معلوم است حالش خیلی خوب است شاه پرسید چه وقت میهمان من بودید ؟ گفتم بله در لشگر ۲ زرهی ...
بنابراین آخرین ملاقات من و شاه بود که آن هم با این کیفیت صورت گرفت و دیگر تا آخرین روزیکه از ایران رفت مطلقاً ملاقاتی صورت نگرفت."
و او نیز در خاتمه عمر در روز ۱۹ آذر سال ۱۳۷۸ در سن ۸۸ سالگی با کوله باری از تجربه ، خاطره و ثبت وقایع تلخ و شیرین و با کسب لقب "سرباز فداکار وطن" دعوت او را لبیک گفت و به معبود شتافت.
- 18
- 3