گروه شبهنظامی و به عبارتی سپاه داوطلبان موسوم به فرای کورپس آلمان، پس از پایان جنگ جهانی اول اقدام به برقراری نظام جمهوری در این کشور کردند. بسیاری از اعضای این گروه بعدها به جایگاه و پستهای مهمی در حکومت ناسیونالسوسیالیسم دست یافتند.
این بازگشتی تلخ و ناگوار و غیرمنتظره به خانه است. سال ۱۹۱۸، آلمان جنگ را باخته، جنگی که با آتشبس به پایان رسیده است. آن شش میلیون سرباز خسته رفتهرفته به خانه بازمیگردند و البته بسیاری از آنها از نظر روحی و جسمی ناتوان هستند. آلمان دچار شورش و بلوا است، نیروهای انقلابی سردوشیها و درجههای افسران ارتش را از روی اونیفرمهای شان پاره میکنند و شوراهای سرخ در بسیاری از نقاط کشور بر طبل انقلاب و براندازی میکوبند.
نظامیان آلمانی پس از سالها از جبهه به کشور خود بازمیگردند، کشوری که برای آنها بیگانه است و گرسنگی و فلاکت به امری روزمره بدل شده و پس از فروپاشی نظام سلطنتی، هرجومرج بر آن حکم میراند.
به عبارت دیگر آنارشی جایگزین مونارشی میشود. موج اعتصابها آلمان را فلج کرده است. چپها و راستها، کمونیستها و ناسیونالیستها بر سر رسیدن به قدرت علیه یکدیگر میجنگند و اوج این درگیریها همان انقلاب نوامبر است. در بسیاری از شهرها جمهوری شورایی چپ تاسیس شده و شناختهترین این شوراها در مونیخ است و طرفدار بلشویکها دست بالا را در این شهر دارند.
«فریدریش ابرت» سوسیالیست که در ۹ نوامبر همان سال به صدراعظمی رایش انتخاب شده است، جمهوری نوپای آلمان را در حال فروپاشی میبیند و از این بیم دارد که در این کشور نیز مانند روسیه یک انقلاب کمونیستی برپا شود. وضعیت به ویژه در برلین نگرانکنندهتر است. سردمداران قیام موسوم به اسپارتاکوس که در ژانویه ۱۹۱۹ اتفاق افتاد، مردم را به قتل و ترور اعضای دولت فرامیخوانند.
گروههای متشکل از سپهسالاران و امرای ارتش که مردم را به آرامش و رعایت قانون فرامیخوانند، از جایگاه مناسبی در میان ملت برخوردار نیستند و کسی به آنان اعتماد ندارد. در همین حال دولت در کمال ناامیدی اقدام به تشکیل و احیای گروههای جدیدی از سربازان جنگدیده و از جبهه برگشته میکند و این عده از افراد که غالبا داوطلب هستند «فرای کورپس» نام میگیرند. نزدیک به ۱۲۰ واحد فرای کورپس در آلمان شکل میگیرد و کار خود را رسما از ۱۱ نوامبر یعنی همزمان با آغاز آتشبس شروع میکنند.
گوستاو نوسکه، وزیر جنگ رایش که به «خونخوار» شهرت دارد فرمان عملیات فرای کورپس علیه شبهنظامیان چپ را صادر میکند. در جریان همین حملات است که «روزا لوکزامبورگ» و «کارل لیب کنشت» از سران برجسته قیام اسپارتاکوس، روز ۱۵ ژانویه به دست افراد فرای کورپس به قتل میرسند. اما با وجود همه خشونت و وحشیگری که یگانهای فرای کورپس علیه شورشیان اعمال میکنند و با وجود همه آن تجهیزات مدرن ضد شورش، باز هم آرامش به پایتخت یعنی برلین بازنمیگردد. در ماه مارس ۱۹۱۹ نزدیک به دو هزار نفر کشته میشوند که اکثر آنان توسط افراد «یگانهای سفید» به قتل رسیدهاند.
تشکلهای راستگرا در جریان به اصطلاح کودتای کاپ در مارس ۱۹۲۰ نیز نقشی فعال و مهم دارند. این قیام ضد انقلابی نظامیان و محافظهکاران ناسیونالیست در نهایت میتواند بزرگترین اعتصاب سراسری تاریخ آلمان را پایان دهد؛ همان اعتصابی که بر اثر آن تمام زیرساختهای کشور از مدتها پیش فلج شده است. اما این «سفیدها» که در نهایت خشونت علیه مردم غیرمسلح، زنان و کودکان وارد عمل شدهاند، کیستند؟ و چه کسی این گروههای فشار داوطلب را هدایت و فرماندهی میکند؟
غالبا صحبت از افسران بلندپایهای میشود که نام آنها به اندازه کافی حس مثبت ایجاد میکند. اما حتی آنها نیز هر کدام برای مدتی کوتاه یک گروه فشار شبهنظامی را فرماندهی میکنند و سپس کنار میروند. از جمله این افسران «رودلف برتهولد» خلبان افسانهای ارتش آلمان است. او نیز در آغاز سال ۱۹۱۹ یکی از واحدهای فرای کورپس را تشکیل داد و به بالتیک رفت. اما در مارس ۱۹۲۰ در هامبورگ و در جریان یک درگیری با کارگران کشته شد.
سهم افسران در یگانهای کورپس بسیار زیاد است و برخی از این واحدها تقریبا به صورت کامل از افسران ردهبالای ارتش شکستخورده قیصر تشکیل شدهاند. در کنار آنها دانشآموزان و دانشجویان بیشترین سهم را دارند. در این روزها بسیاری از جوانان جنگطلب تنها شانس خود را شرکت دوباره در یک جنگ جدید میبینند. بر خلاف آنها بسیاری از ردههای پایین اجتماع و به قول خودشان «بردههای روستایی غیرسیاسی» و غالبا بیسواد و بسیار خشن هیچ آیندهای را برای خود متصور نیستند.
برای این گروه تنها دستمزد قابل قبول به عنوان مزدور و غنیمتهای خوب جنگی کفایت میکند. به دلیل نفرت از «سرخها» و همینطور نفرت از شهروندان بورژوایی که هرگز جنگطلبان را به رسمیت نمیشناسند، «انجمن جنگطلبان» تشکیل میشود، گروهی شبهنظامی که نزدیک به ۲۵۰ هزار عضو از فرای کورپس در آن حضور دارند و به گفته مورخان در آوریل ۱۹۱۹ کار خود را شروع میکند.
این افراد در داخل و در خارج از مرزهای شرقی آلمان میجنگند. در حوزه بالتیک علیه نیروهای ارتش سرخ و واحدهای نامنظم شوروی وارد عمل میشوند تا به این صورت بر عقبنشینی سپاه شرق آلمان سرپوش بگذارند. یگانهای فرای کورپس به پروس شرقی و اوبرشلزین حمله میبرند تا از جدا شدن برخی از مناطق لهستانی از خاک رایش جلوگیری به عمل آورند.
اما پس از تثبیت موقعیت رایش در داخل و در مرزها، نیروهای فرای کورپس منحل میشوند. از قرار معلوم دولت آلمان که زمانی خود این غول را از شیشه درآورده بود، اکنون دیگر آن را نمیخواهد. اما برخی از واحدهای فرای کورپس به شدت در برابر انحلال مقاومت میکنند و درگیریهای خونینی میان آنان و نیروهای ارتش رایش به وقوع میپیوندد.
هاگن شولتزه، مورخ اهل هامبورگ بر این عقیده است: «دولت آلمان بدون سرنیزههای فرای کورپس نمیتوانست امید داشته باشد که این جمهوری حتی بتواند شش ماه پس از تاسیس دوام بیاورد.»
بسیاری از افسران فرای کورپس به ارتش رایش میپیوندند. سهم اشراف و نجیبزادگان در میان افسران فرای کورپس ۲۵ درصد است و این در حالی است که شمار کل این افراد در ارتش در سال ۱۹۲۵ فراتر از یکصد هزار نفر نیست. اما اکثریت بسیار بالای سربازان حرفهای ارتش نه تنها جمهوری وایمار را به رسمیت نمیشناسند بلکه غالبا نیروهای ضد دموکراسی و محافظهکاران تندرو را نمایندگی میکنند. گروههای داخل ارتش مانند «کلاه آهنیها»ی قدرتمند روابط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و همین گروه اخیر در سال ۱۹۳۰ نیم میلیون عضو داشته و یک لابی قدرتمند برای یک دولت راست اقتدارگرا محسوب میشوند.
مردان فرای کورپس در سازمان SA که به عنوان یک واحد شبهنظامی در سال ۱۹۲۰ در حزب نازی تاسیس شد و در سازمان SS که در آوریل ۱۹۲۵ توسط هیتلر راهاندازی شد، حوزه مهمی برای فعالیتهای خود پیدا میکنند. برخی از مردان در تبعید فرای کورپس نیز که البته همچنان سرشار از کینه و نفرت هستند رفتهرفته از تبعیدگاههای خود خارج شده و پس از بازگشت به آلمان و به تبعیت از ایدئولوژی «خون و زمین» به کارهای کشاورزی مشغول میشوند.
در این مرحله است که مردان سابق فرای کورپس به عنوان مثال «هاینریش هیملر» یک به اصطلاح وطن ایدئولوژیک برای خود پیدا میکنند. هیملر در پایان دهه ۱۹۲۰ یکی از همان هزاران عضو فرای کورپس است که در صدها مزرعه در سراسر خاک رایش بسر برده و تلاش دارند که وضعیت را تغییر دهند. این مرغداران و قصابان و شبهنظامیان بیکار شده برای پایان کار جمهوری نوپای آلمان لحظهشماری میکنند.
در این میان ادبیات جنگی راستگرا نیز در سال ۱۹۲۰ شکل میگیرد و نقطه آغاز آن کتاب خاطرات ارنست یونگر به نام «طوفان فولاد» است. در سالهای بعد افراد زیادی از یونگر پیروی کرده و کتابهای ناسیونالیستی پرشماری انتشار میدهند. نویسندگان در همه این آثار ضمن تجلیل از سربازان و مردمی که در جنگ و برای آلمان جان خود را از دست دادهاند، شرط بقای آلمان را جنگی خونین عنوان میکنند. در این میان یک اثر جنگی بیش از همه به چشم میخورد، کتابی به نام «حرکت ملت» نوشته فرانتز شاووکر. نویسنده در این کتاب آورده است: «برای ساختن رایش، چارهای به غیر از شکست در جنگ نداشتیم»
در سال ۱۹۲۵ فیلد مارشال «پل فون هیندنبورگ» با رای نازیها به عنوان رئیسجمهور رایش انتخاب میشود.
هیندنبورگ بر خلاف بسیاری از همقطارانش به پاکی و درستکاری شهرت دارد. او به عنوان یک تبلیغاتچی برجسته در میان کهنه سربازان سابق یک الگو به شمار میرود. در سال ۱۹۳۳ هیتلر را به عنوان صدراعظم رایش معرفی میکند و هیتلر نیز به عنوان رئیس حزب نازی با زیرکی از افسانه هیندنبورگ استفاده کرده و دستور چاپ پلاکاردهایی را صادر میکند که او را شانه به شانه هیندنبورگ محبوب و پاکدست نشان میدهد.
در میان افراد فرای کورپس که بعدها و تحت حکومت ناسیونالسوسیالیستها به موفقیتها و جایگاههای مهم سیاسی رسیدند میتوان از برخی اعضای واحد فرای کوپس روسباخ یاد کرد. افراد این واحد تحت فرماندهی گرهارد روسباخ در منطقه رور در سال ۱۹۲۰ علیه کارگران شبهنظامی و چپگرای موسوم به «ارتش سرخ رور» وارد عمل شدند. همین واحد در عملیات بالتیک، در کودتای کاپ و در عملیات اوبرشلایزن نیز شرکت داشت. اگرچه به دستور دولت رایش این واحد فرای کورپس منحل شد اما این افراد و فرماندهشان بارها در واحدهایی جدید و تحت نامهایی جدید به کار خود ادامه میدهند.
همانگونه که پیش از این آمد، بسیاری از مقامهای بلندپایه سالهای بعد در حکومت نازیها، سابقه حضور در گروههای جنایتکار فرای کورپس را در کارنامه خود داشتند. از جمله میتوان از «رودلف هس» فرمانده اردوگاه مرگ آشویتس، «مارتین بورمان» معاون هیتلر، سرهنگ «کورت دالوگه» یکی از پایهگذاران اساس و فرمانده مناطق اشغالی بوهم و موراویا، «هانس کاملر» سرهنگ اساس و مسئول مستقیم اتاقهای گاز در اردوگاههای مرگ نام برد. بدین ترتیب میتوان گفت که فرای کورپس اولین آزمایشگاه خشونت برای برخی از بلندپایگان سالهای بعد ماشین کشتارجمعی نازیها محسوب میشد.
- 14
- 1