ناصرالدینشاه قاجار، فرزند محمدشاه قاجار و چهارمین پادشاه سلسله قاجاریه است. او در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۲۱۰ شمسی در دهکده کهنمیر در حدود ۲۵ کیلومتری تبریز دیده به جهان گشود. پس از درگذشت پدرش، محمدشاه در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۲۲۷، بهجای پدر به تخت نشست و نزدیک به ۵۰ سال حکومت کرد. دوران پادشاهی ناصرالدینشاه یکی از مهمترین دورانهای تاریخ ایران است. شخص شاه تمایل زیادی به اصلاحات در کشور داشت و همین امر موجب آن شد که ایران در برابر اتفاقات و رویدادهای تازهای قرار گیرد، اتفاقاتی که آینده سیاسی و اجتماعی ایران را در این دوران رقم زد.
با تشکیل حکومت قاجار ایران دولت مرکزی نسبتا استواری پیدا کرد، اما بهواسطه پیشرفتهای اروپاییان و اتفاقات قرن ۱۹، ایران وارد فاز جدیدی از کشمکشهای برونمرزی شد. حضور قدرتهای جهانی نهتنها از راه جنگ و روابط سیاسی و داد ستد تجاری، بلکه از طریق عرضه کردن اندیشهها و نهادهای اجتماعی و سیاسی نوین بر تماسهای خود با ایران افزوده شد. درست است که ایران مانند هندوستان هیچگاه مستعمره نشد، ولی مانند همسایهاش امپراتوری عثمانی از مزاحمت قدرتهای اروپایی مصون نماند.
ناصرالدینشاه در سفر پاریس
ناصرالدین میرزا سالها از دوری پدر و روابط سرد میان آن دو و اختلافات دائمی مادر و پدرش رنج میبرد، دوری از پدر و رقابت شدید عموها بهخصوص قهرمان میرزا و بهمن میرزا، برای کسب تاجوتخت، وی را به میرزا تقیخان فراهانی نزدیک کرد، امیرنظام که بعدها وزیر ولیعهد شد و امیرکبیر نام گرفت از این نزدیکی استفاده کرد و ناصرالدین میرزا را با روحیات اصلاحطلبی و تجددخواهی آشنا کرد، امیرکبیر که بهواسطه هوش و ذکاوت بالای خود بهسرعت مراتب پیشرفت را طی کرده بود، وسیله به قدرت رسیدن ناصرالدین میرزا و تحکیم قدرت وی را فراهم کرد و ارزش بیمثال خود را از این راه به شاهنشان داد.
پس از مرگ محمدشاه بهواسطه فشار مالیای که حاجی آقاسی به ولیعهد آورده بود حتی هزینه انتقال ولیعهد از تبریز به تهران فراهم نبود، اگر درایت و ذکاوت میرزا تقیخان نبود چهبسا ولیعهد دررسیدن به تاجوتخت با مشکلاتفراوانی روبهرو میشد.
این هوشمندی سبب شد که شخص شاه به میرزا تقیخان ایمان آورده و قدرت کاملی را در مقام صدراعظم به وی اعطا کند. پادشاه جوان در آغاز سلطنتش در وفاداری بین دو قطب متضاد گرفتار شد، از طرفی به اتابکش، امیرکبیر دلبسته و امید داشت تا مخاطرات تاجوتختش را برطرف سازد و از طرف دیگر پناهگاه مادریاش را میجست تا در سایهاش اعیان و اشراف ناراضی قاجاریه را مهار کند. تلاشهای شاه برای آشتی میان دیوان و حرم با پیشنهاد ازدواج خواهرش و امیرکبیر چارهساز نشد و در انتها قتل امیر را رقم زد و تاریکترین نقطه سلطنت ناصرالدینشاه را در تاریخ ثبت نمود.
دوران پادشاهی ناصرالدینشاه بعد از امیرکبیر دورانی متفاوت و متمایز بود، وی که در ابتدا وابسته و نیازمند صدراعظمش امیرکبیر بود، بعد از به قتل رسیدن امیر، کمکم به استقلال رسید و چهره سیاستمداری مقتدر و فعال به خود گرفت. وی سعی کرد روحیه تجددطلبی و اصلاحات امیرکبیر را در خود حفظ کند اما هیچگاه نتوانست به مصممی و عزم امیر به این امر تحقق بخشد.
درگیری با بابیان و سوءقصد به جان شاه اگرچه لطمه جسمی حادی بر جای نگذاشت اما عواقب اسفبار سیاسی این حادثه، زخمی روانی بر شاه گذاشت که تا دههها بعد باقی بود. لطمه روانی دیگری که پیکره جوان شاه را مضطرب کرد موافقتنامهای بود که با دسیسه صدراعظمش میرزا آقاخان نوری و کلنل شیل وزیرمختار بریتانیا برای محرومیت حق ایران از هرات امضا شد، شاه که مانند پدر و پدربزرگش وسوسه الحاق مجدد هرات به خاک ایران را در سرداشت، در میان تردید میان هرات و انگلستان درماند، او میدانست که لشکرکشی به هرات منجر به برهم خوردن روابط او با بریتانیا خواهد شد و این خصومت تبعاتی ولو بدتر به همراه خواهد داشت.
این درماندگیها و خیانتهای درباری زخمی کاری بر روح و جان ناصرالدینشاه میزد، حقوق تحقیرآمیز کاپیتولاسیون و سیاست امیرکبیر در لغو کردن سنت قدیمی بستنشینی در اماکن مذهبی، سبب آن شد که تحتالحمایگی سیاسی بریتانیا و روسیه در صاحبمنصبان و مردان بانفوذ ایران بهشدت افزایش یابد.
یأس و ناامیدی شاه با ظهور ملکم خان کمی به امید گروید، ملکم خان که سالیانی چند در فرانسه تحصیلکرده بود دارای شم فوقالعاده سیاسی بود، وی ابتدا در مقام مترجم و مشاور سیاسی میرزا آقاخان نوری درآمد اما بعد شخص موردعلاقه و نزدیک شاه شد، وی در مقام مترجم همایونی روزنامههای فرانسوی را به فارسی ترجمه میکرد و دیدگاههای سیاسی خود را که برای شخص اعلی حضرت مطرح میساخت.
خواندن زندگینامه ناپلئون و شاهان قدرتمند عثمانی روحیه تضعیفشده شاه را بازگرداند. شاه که سیاست تجددخواهی و روحیه اصلاحطلبیاش مانع سیاست شیعی اسلامیاش نمیشد، خود را سلطان شیعیان خطاب میکرد و بر مقابله با کفار تاکید میورزید، فتح هرات پس از سرخوردگی در چند سال قبل نمونهای از تاثیر این سیاست مذهبی در شاه بود که روحیه مذهبی و توسل جستن به پیامبر و امامان شیعه روحیه وی را برای مقابله با کفار انگلیس بالا برد تا سرانجام در سال ۱۲۷۳ ه.ق مژده فتح هرات به پایتخترسید. فتح هرات فتح آرزوهایی بود که از دیرباز دودمان قاجار در سر داشت.
ضعف نظامی ایران و آشفتگی سیاسی دربار و قدرت بلامنازع بریتانیا خیلی زود خواب خوش را از شاه ربود. انگلیسها خلیجفارس و جزیره خارک را اشغال کردند و ایران را تهدید کردند که اگر به خواست بریتانیا مبنی بر عقبنشینی از خاک هرات تن ندهد عواقب بدی در انتظار آنان خواهد بود. بیپولی و ضعف قشون نظامی دست آخر ایران به امضای عهدنامه پاریس کشاند که در آن هرات رسماً از ایران جدا و استقلال آن کشور به رسمیت دولت ایران شناخته میشد. شاه که میدانست دیگر صلاح در دلخواههای ملوکانه نیست و زین پس باید تن به مصلحت بدهد، این واقعیت را قبول کرد که دوام سلطنتش منوط به جلب رضایت دو همسایه قدرتمند شمال و جنوب یعنی روسیه و انگلستان است.
پس از عزل آقاخان نوری، شاه از خامی جوانی بیرون آمده بود و کمکم چهره شاهی مقتدر را به خود گرفت و سعی کرد زمام امور را به دست گیرد و به فکر اصلاحات به سبک اروپایی افتاد، شکستهای سیاسی و نظامی، شاه را متوجه آن کرد که تغییر و تحول نیاز اصلی کشور است.
شاه در اولین اقدام دستور تشکیل «مجلس مشورت» را صادر کرد که درواقع نزدیکترین نهاد به یک مجلس قانونگذاری بود. ملکم خان که تمایلات شاه به اصلاحات را برای رسیدن به حکومت قانون مساعد میدید، پیشنهاد حکومت قانونرا در دفترچهای به نام دفترچه غیبی یا کتابچه تنظیمات بدون قید نام، تسلیم شاه کرد، اما ملکم از این موضوع غافل بود که شاه اصلاحات را در لوای قدرت خویش میخواهد و هر نوع اصلاحات در خارج از دایره قدرت ملوکانه را برنمیتابد.
اصلاحطلبی شاه رفتهرفته رو به افول رفت زیرا نفرات اصلاحطلب در ایران اندک بود و در مقابل محافظهکاران خود را در برابر شاه و اصلاحات وی قرار داده بودند، این مقابله فاصله شاه و ملت را هرروز بیشتر میکرد و ملت را بیشتر به دامان محافظهکاران سنتی سوق میداد بهطوریکه درنهایت نارضایتی روزافزون مردم به شکل شورش و تمرد و عدم توانایی دولت در جلوگیری از کمبودهای مستمر، قیمتهای گزاف و ناخوشیهای مسری از اشتیاق شاه برای تحول سیاسی کاست.
شایعه مرگ شاه در سال ۱۲۷۸ در پایتخت و حومه این مفهوم را در ذهن شاه مجسم میساخت که اهالی دارالخلافه دیگر شاه را نمیخواستند. ترویج افکار ضدسلطنتی و گسترش ایده حکومت جمهوری و فواید آن و نیاز تشکیل عدالتخانه در جامعه و ترویج مشروطه، شاه را بیشازپیش مضطرب میساخت.
تاثیرپذیری ایران از اروپا در عهد ناصرالدینشاه و ورود اندیشههای جدی از حکومت و حقوق ملت و نیز رقابت سیاسی بین دو همسایه مقتدر یعنی روسیه و بریتانیا، دوران سلطنت وی را از سایر شاهان قبل خود متمایز کرده بود. حفظ تعادل بین سنت و تجدد، مقاومت در برابر غرب و درعینحال همنوایی با آن، مشغله اصلی ناصرالدینشاه در زمان پادشاهیاش شد.
وجود وزیران مقتدر و خودرای مانند امیرکبیر و آقاخان نوری، نوعی عدمکفایت در قدرت شاهانه را در وی زنده ساخت که منجر به گرویدن به سمتوسوی حکومت خودکامه به مفهوم امروزی شد. تنها سلاح شاه در برابر قدرت رقبای اروپایی، در برابر هم قرار دادن این دولتها بود که میتوانست توازن را در حفظ استقلال ایران برقرار سازد، ناصرالدینشاه این سیاست را در رقابت سنتی شاه و وزیر نیز حفظ کرد و در کش مکشهای در اختیار گرفتن قدرت پس از امیرکبیر میرزا آقاخان و نوری، موفق بود و این جنگ سنتی میان شاه و وزیر که حتی سالها بعد از ناصرالدینشاه، نیز ادامه پیدا کرد.
ناصرالدینشاه که بهواسطه آموزههای مربی خود امیرکبیر به تجددخواهی علاقهمند شد و با سه سفر اروپایی خود به اروپا این شهوت نوگرایی را تشدید کرد، تغییرات بنیادی و حرکت به سمت مدرنیته در زمان او بهخوبی قابللمس بود، تاسیس دارالفنون و جذب دانشمندان ایرانی و اروپایی و چاپ روزنامه، تشکیل ۶ وزارتخانه که تا اواخر دوران سلطنت وی به سیزده وزارتخانه افزایش یافت و تشکیل شورای دولت نشانه عزم وی به اصلاحات بود. اصلاحات نظامی که شامل لباس یکدست و در نظر گرفتن حقوق معین برای لشکریان و تاسیس وزارتخانه رسائل و پست ایران را به عضویت اتحادیه بینالمللی پست درآورد.
نخستین خط تلگراف بین قصر گلستان و باغ لالهزار کشیده شد و طی دو سال تهران بهوسیله شبکه تلگراف به رشت و تبریز و اصفهان و همدان و شیراز ومشهد متصل شد. ایجاد اولین راهآهن در ایران در سال ۱۳۰۱ ه.ق خط کوچکی بین پایتخت و حرم حضرت عبدالعظیم کشیده شد، ایجاد خطوط راهآهن گرچه با دادن امتیاز به بانک استقراضی روس بود، اما توانست خطوط جدیدتری در سالهای بعد بین آمل و محمودآباد مازندران ایجاد کند، مهمترین خط راهآهن که در این زمان راهاندازی شد خط بین جلفا و تبریز بود که امتیاز آن را روسها گرفته بودند و آن را در سال ۱۳۳۴ هـ.ق. به اتمام رساندند.
ایجاد ضرابخانه که بهواسطه خرید دستگاه ماشینآلات ضرب سکه که پس از تاسیس بانک شاهی ایران بهوسیله اتباع انگلیس اداره و نظارت ضرابخانه به بانک مزبور واگذار شد و انحصار چاپ و نشر سکه و اسکناس در اختیار این بانک درآمد. خرید دستگاه چاپ سربی و چاپ اولین تمبرهای پست رهآورد سفر اول شاه به فرنگستان بود. ناصرالدینشاه نخستین شاه در سلسله قاجار بود که به زناناختیار حضور در عرصه سیاست را داد، انیس الدوله یکی از همسران شاه بود که حتی در سفر اول شاه به فرنگستان طرح وی را همراهی کرد. رهآورد شاه در سفر دوم خود به فرنگستان تشکیل بریگاد قزاق و پلیس بود که مدتی پس از بازگشت او، به دست نظامیان روسی و اتریشی ایجاد شدند.
ناصرالدینشاه همچنین مترصد فرصتی بود تا با کاستن از میزان دخالت روحانیون و مجتهدین در امر قضا این مسوولیت را بهطور کامل تحت نظر کارگزاران حکومت خود درآورد بدینسان وزارت عدلیه را تشکیل و نام آن را «عدلیه اعظم» نامید. اصلاح سیستم قضا به سبک فرنگی در دستور کار میرزا حسن قزوینی مشیرالدوله قرار گرفت.
ناصرالدینشاه اولین موزه ایران را در قسمتی از ساختمانهای سمت شمال کاخ گلستان ایجاد کرد. توجه به امر آموزش و تاثیر از دبستان حسن رشدیه در ایروان، سبب شد تا از وی تقاضا کند تا مدارس مشابهی در ایران نیز تاسیس کند.
بهطورکلی حکومت ناصرالدینشاه از دورهای پرهیاهو و افتوخیزهای فراوان که نشات گرفته از هوا و هوس جوانی شاه بود آغاز شد و در اواخر سلطنت با آرامشی نسبی و حکومتی آرام به کار خود ادامه داد اما با ترور شاه نوع دیگری از شاه کشی در تاریخ ایران رقم خورد تا زندگی پیچیده و پرهیاهوی ناصرالدینشاه تکمیل شود.
وی در طول پنجاه سال سلطنت خود با تمام علاقه شدید به اصلاحات، هیچگاه بهسوی دولت مدرن قدم برنداشت و سعی کرد سنت شهریاری دیرین ایران را حفظ کند، او اصلاحات را تنها از جانب شاه میدانست و اصلاحات غیر شاهی را دسیسهای برای براندازی قدرت ملوکانه میدانست، ظهور تفکرات جدید و روشنفکران جامعه از یکسو و در سویی وجود روحانیون و محافظهکاران سنتگرا شاه را در بین کشمکشهای سنت و تجدد قرار داده بود و این تردید و دودلیها، باعث از بین رفتن مشروعیت شاه در بین هر دو قشر شد.
ناصرالدین شاه در ارتباط با دنیای غرب نیز رفتهرفته دچار شک و تردید شد و در اواخر سلطنت میل چندانی به ایجاد تعامل با آنان نداشت، او در ابتدای سلطنت بهسرعتعلم و فناوری غرب را به ایران فرامیخواند، اما رفتهرفته به مقاصد استعماری قدرتهای جهانی آگاه شد.
علیرضا احمدی
- 17
- 4