نقش احزاب مختلف در نهضت ملی شدن صنعت نفت آنچنان مهم است که اگر صحنه سیاسی ایران را بدون حضور آنها بررسی کنیم به بیراهه رفتهایم؛ یکی از این احزاب، حزب ملت ایران است که در دوران نهضت ملی با مرحوم دکتر محمد مصدق همراه و همگام بود؛ متن پیش رو نیز خلاصه گفتوگویی است با خسرو سیف، فعال سیاسی سالهای دور در حزب ملت ایران که به چند و چون نقش این حزب در نهضت ملی میپردازد و در ادامه میخوانید.
برای شروع مختصراً از حضورتان در حزب ملت ایران بگویید؛ چطور شد که به عضویت این حزب در آمدید؟
من در سال ۱۳۳۰ سال دوم دبیرستان و محصل بودم؛ در همان زمانها مسأله ملی شدن صنعت نفت مطرح شده بود؛ خیلی صریح بگویم که من در آن سالها از مسائل سیاسی سردر نمیآوردم! نه بنده بلکه به کل یک خلأیی در میان جوانان محصل و در مدارس وجود داشت تا اینکه مسأله مرحوم دکتر محمد مصدق پدید آمد؛
من در دبیرستان علامه در سه راه سلسبیل درس میخواندم؛ در این دبیرستان عموم دبیران ما بجز یکی دو مورد همه تودهای بودند! حتی رئیس و ناظم مدرسه هم تودهای بودند؛ در آن دبیرستان اندک اندک با مسائل سیاسی و بحث پان ایرانیسم آشنا و علاقهمند شدم؛ در همان زمانها من به دفتر حزب ملت ایران در میدان بهارستان رفتم و در حزب ثبتنام کردم؛ ناگفته نماند ما با آقای ناصر تکمیل همایون در یک مدرسه بودیم و گاهی باهم صحبتهایی میکردیم؛ در نتیجه ایشان هم به حزب راغب شدند و در حزب ثبتنام کردند و نهایتاً به قرآن و پرچم ایران سوگند یاد کردیم.
اشاره به سوگند قرآن کردید؛ دیدگاه حزب شما نسبت به مسائل مذهبی چه بود؟ و اینکه آیا خود داریوش فروهر اعتقادی به مسائل دینی داشتند؟ ظاهراً ایشان به لحاظ سیاسی سکولار بودند ولی بنده در مصاحبهای از آقای سیدکاظم موسوی بجنوردی که مدتی با فروهر در یک زندان بودند شنیدم که فروهر نماز هم میخواند.
بله درست است؛ بهطور کل ما در حزب اعتقاد داشتیم مسأله دین و مذهب یک مسأله شخصی است؛ ولی بعضی افراد ملی در این زمینه تظاهر میکردند!
به هر حال خیلی از همین بچههای دبیرستانی بعدها به حزب ملت ایران پیوستند؛ مثل دکتر بهروز برومند یا آقای دکتر منوچهر کیهانی و...؛ در همین رفت و آمدها داخل حزب ملت ایران با آقای داریوش فروهر آشنا شدم؛ آشنایی فروهر با دکتر مصدق هم به همان زمانهای نهضت ملی شدن نفت بازمیگشت؛ چون حزب ملت ایران به قول معروف دربست در اختیار نهضت ملی بود؛ خلاصه در آن زمان در دبیرستان ما برخوردهای فیزیکی با تودهایها زیاد بود؛ البته آنها هم کاری با من نداشتند و نهایت کوشش خودشان را میکردند که من را به سمت خودشان بکشند؛
نهایتاً عرض بنده این است که تنها یک بُعد از خدمات دکتر مصدق به این مملکت مسأله ملی شدن نفت بود و از نظر من بُعد دیگر آن مسائل فرهنگی و اجتماعی بود که تا آن زمان در استتار تمام قرار داشت و بالاخره خلأیی که در مدارس وجود داشت از میان رفت و اصلاً جوانها از همان جریانها ساخته شدند؛ بنابراین شاید مهمترین دستاورد اجتماعی نهضت ملی شدن نفت، ایجاد آگاهی در نسل جوان باشد و این زمینه توسط دکتر مصدق به جوانان داده شد؛ چنانچه در مدارسی که ما درس میخواندیم فضا کاملاً جدلآمیز چه به لحاظ فکری و چه فیزیکی بود و به طور کل هم در جامعه میان جریانهای گوناگون بحث و حتی زد و خورد وجود داشت.
اشاره به زد و خوردهای جریانهای مختلف در دوران نهضت ملی کردید؛ یکی از وقایع مهمی که برخی از جمله نوه آیتالله کاشانی (آقای محمد حسن سالمی) روایت میکنند، جریان حمله هواداران مصدق به منزل کاشانی است؛ ایشان در مصاحبهای گفتهاند: «در آن شب من از روی بام، مرحومان رقابی، سرهنگ نجاتی و داریوش فروهر را در حال حمله به منزل کاشانی به چشم دیدم و حتی دیدم که چگونه مرحوم فروهر، محمد حدادزاده را با چاقو مجروح کرد؛ ضرباتی که در نهایت به کشته شدن او انجامید»؛ علت چه بود؟ شما در جریان این حادثه بودید؟ روایت خود مرحوم فروهر از این حادثه چه بود؟
اجازه بدهید این مسأله را مفصل تعریف کنم؛ من از مدرسه به حزب رفتم و دیدم که آقای فروهر و یکی دو نفر دیگر از بچهها در حزب نشستهاند؛ به آقای فروهر گفتم: «چرا اینقدر دفتر خلوت است؟» ایشان گفتند: «بچهها رفتهاند خانه آقای کاشانی»؛ علت این بود که گروهی که علیه دکتر مصدق تبلیغ میکردند، یک روضه خوانی در منزل آیتالله کاشانی در پامنار راه انداخته بودند و در آنجا به دکتر مصدق حمله میکردند!
خُب ما بهعنوان طرفداران دولت چه باید میکردیم؟ باید میایستادیم و تماشا میکردیم؟ خُب ما هم رفتیم که مجلس آنها را بهم بریزیم! به هر حال در همان روزی که طرفداران مصدق میروند تا مجلس آنها را بهم بزنند زد و خوردی میشود و بعد هم تمام میشود؛ من اعتقاد ندارم که خود آقای فروهر در این زد و خورد حضور داشتند. البته آقای سالمی که این سخنها را گفتهاند در آن سالها چند ساله بوده اند؟ یا چه آگاهی از مسائل داشته اند؟ آقایان در آن زمان در منزل کاشانی تدارکاتی دیده بودند! پشت بام خانه آقای کاشانی در اختیار طرفدارانش بود! یک ماشین پاره آجر و سنگ به پشت بام منزل آقای کاشانی بردند!
و منتظر شدند تا شب شروع شود و طرفداران دکتر مصدق به آنجا بیایند؛ شب میشود و در یک لحظه برقها را قطع میکنند و بعد با پاره آجر و سنگ، کسانی را که در پایین و طرفداران دکتر مصدق بودند ، میزنند! به این شکل زد و خورد میشود؛ حالا این وسط چه کسی به حدادزاده کارد زد و متأسفانه آن جوان مجروح شد را من نمیدانم؛ از طرفی دیگر یکی از دوستان ما در بازار به نام آقای حسین ختنی، دکانی داشت و آقای فروهر هم گاهی برای اینکه دوستانش را ببیند به بازار میرفت؛
در آن موقع ایشان به دفتر آقای ختنی هم میرفت که چهار یا پنج مغازه آن طرف تر، برادر یا پسرعموی آقای حدادزاده حجره داشت؛ حسین ختنی تعریف میکرد وقتی آقای فروهر از آن دور که پیدا می شد باید میدیدید که این خویشاوند آقای حدادزاده چه کار میکرد و چطور به استقبال آقای فروهر میرفت و کلی هم اصرار میکرد که شما داخل حجره ما بنشینید!
یعنی خانواده آقای حدادزاده با آقای فروهر ارتباط داشتند؟
نه ارتباط نداشتند؛ منظورم این است که به هم احترام می گذاشتند.
این صحت ندارد که آقای فروهر بعد از کودتای ۲۸ مرداد با پیگیریهای خانواده حدادزاده دستگیر میشود؟
اصلاً و ابداً! یعنی افرادی مثل خلیل ملکی و خیلیهای دیگر را که دستگیر کردند شاکی خصوصی داشتند؟! اینها بهعنوان طرفداران دکتر مصدق دستگیر شدند و فروهر هم در رأس اینها بود؛ میدانید که آقای فروهر را از لشکر دو زرهی به فرمانداری نظامی و به اتاق سرهنگ امجدی میبرند؛ سرهنگ امجدی برای اینکه غر و لندی هم به فروهر زده باشد میگوید: «چرا ایستادی و راه میروی!» ایشان میگویند:
«خب راه میروم!» امجدی میگوید: «سرت را هم که نزده اند!» آقای فروهر گفته بود: «شما دستور بدهید موهای سر من را بزنند و من هم میگویم گردنت را بزنند!»؛ فروهر تعریف میکرد که «امجدی جلو آمد که من را بزند و من هم یک کشیده از این ور و یک کشیده دیگر از آن ور به او زدم!» خلاصه فروهر را میگیرند و بیرون میآورند؛ آن موقع بختیار فرماندار نظامی بود که در واقع آجودان پدر فروهر در اصفهان به حساب میآمد؛ میدانید که پدر فروهر سرهنگ بازنشسته دوران رضاشاه بود؛
بختیار وقتی این موارد را میفهمد به پدر فروهر تلفن و جریان را برای او تعریف میکند! پدر فروهر میگوید: «پسر من چه کرده؟» بختیار میگوید: «زده در گوش سرهنگ!» پدر فروهر میگوید: «خُب اگر این کار را نمی کرد که پسر من نبود!» خلاصه میخواهم بگویم که مسائل فروهر بعد از کودتا با حکومت، مسائل سیاسی بود و بازجوییهایش همه سیاسی بود.
پس خود آقای سالمی از چه جهت میگوید ضرب و جرح حدادزاده را دیده است؟
اصلاً این موارد صحت ندارد.
طبق روایت بعضی، ایشان کسی است که در آن روزهای آخر، نامه آیتالله کاشانی را به دکتر مصدق رساند؛ این نامه از دید شما صحت ندارد؟
آن نامه اصلاً دروغ محض است! و اصلاً سندیت ندارد؛ آن زمان با آقای کاشانی مصاحبه میکنند و ایشان میگوید مصدق را باید بکشند و اعدام کنند! آن وقت او به مصدق نامه مینویسد؟! به هر حال اگر بنا بود کسی به آقای حدادزاده چاقو بزند جوانهای زیادی بودند! نیازی نبود که آقای فروهر این کار را بکند!
نقش حزب ملت ایران در مسأله ملی شدن نفت و یاری دادن به دکتر مصدق چه بود؟
حزب ملت ایران بهطور گسترده با تمام گروههای طرفدار دکتر مصدق ارتباط داشت و ما با هم جلسات مشترک داشتیم و با اینکه سن و سال ما کم بود در این جلسات شرکت میکردیم؛ از طرفی دیگر روزنامه آپادانا (ارگان رسمی حزب) که امیر سلیمان عظیما صاحب امتیاز و مدیرش بود اخبار مربوط به دولت را منتشر میکرد و یاور دکتر مصدق بود؛ شما ببینید در روزنامههای چپ در مورد دکتر مصدق و دولتش چه چیزهایی که نمینوشتند! مطالب این روزنامهها یکسر فحاشی و حمله به دکتر مصدق بود درحالی که در زمان مصدق هیچ روزنامهای تحت فشار نبود؛
همچنین ما با گروههای مخالف رو در رو بودیم؛ بویژه برخوردمان با حزب توده سفت و سخت بود و به هر حال ماهم در آن برخوردهای فیزیکی با حزب توده شرکت داشتیم؛ البته این برخوردها دوجانبه بود. خلاصه ما هم مثل دکتر مصدق به مشروطیت اعتقاد داشتیم، چنانچه اصلاً امکان نداشت که مصدق بحث جمهوری را مطرح کند. بحث مشروطه و جمهوریخواهی شد اجازه دهید یک خاطرهای تعریف کنم؛ ما در حزب ملت ایران یک جشن ورزشی داشتیم که قرار بود چند روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد در حزب گرفته شود؛ بعد از اینکه ماجرای کودتای ۲۵ مرداد پیش آمد، روز ۲۶مرداد با یک کامیون پاره آجر به در حزب آمدند
و خرابکاری کردند؛ حتی وسایل ورزشی مربوط به جشن را که از باشگاهها گرفته بودیم هم بردند! چند نفری در این جریانها مجروح شدند که یکیشان نادر ابراهیمی نویسنده معروف بود! در این وقایع فروهر خیلی عصبانی بود؛ روز بعدش میتینگی در میدان بهارستان برگزار شد که اداره آن میتینگ با حزب ملت ایران بود؛ به هر حال آقای فروهر گفتند که ما باید این جشن را بگیریم؛ این وقایع مربوط به شب ۲۸ مرداد بود که ما خبر نداشتیم قرار است چه بشود! نهایتاً از باشگاههای مختلف وسیله گرفتیم و این جشن ورزشی را برگزار کردیم که اتفاقاً پرچم ساده (بدون شیر و خورشید) این جشن را از مرحوم خلیل ملکی و دفتر حزب نیروی سوم گرفتیم؛
در این جشن همه حضور داشتند، از جمله کریم پورشیرازی و سرگرد خسروانی که با لباس ارتشی آمده بود؛ حتی خسروانی به ما گفت که چون دفتر حزب خسارت دیده، حاضر است یک چک بنویسد تا کمکی به حزب بکند! این مسأله را به آقای فروهر گفتیم، ایشان گفتند: «نه! هیچ چیز از او نگیرید»؛ در این جشن آقای کریم پورشیرازی به سخنرانی رفتند و در هنگام سخنرانی گفتند باید جمهوری اعلام شود و فلان و بهمان! آقای فروهر در همان لحظه یکی از بچهها را صدا زد و گفت:
«برو در گوشش بگو یک کلام دیگر از این حرفها بزنی دستت را میگیرم و بیرون پرتت میکنم!»؛ رفت و گفت و او هم در دهانش را بست! در ادامه آقای فروهر به سخنرانی رفت و چون از دست تودهایها عصبانی بود گفت: «اگر قرار باشد مملکت به دست جوجه بلشویکها بیفتد، من از اینجا تا لندن به پا بوس محمدرضا خواهم رفت!»؛ بعدها دکتر مصدق یک روز آقای فروهر را دیده بود و به او گفته بود: «جوان چرا اینقدر عصبانی شدی! نمیگذاریم! مگر چنین چیزی میشود که بلشویکها بخواهند حکومت کنند!»
شما معتقدید که مرحوم دکتر مصدق به مشروطیت باور داشت؛ اما یک سؤال! بعضی بر اساس سابقه عملکرد شاهان مشروطه معتقدند که شاه مختار است در غیبت مجلس، نخستوزیر را عزل کند؛ از دیدگاه شما تا چه میزان اقدامهای بعدی دکتر مصدق مبنایی در قانون یا سنت مشروطه داشت؟
این مسأله را بعضی در ادامه حکمی که شاه برای آقای زاهدی داده بود عنوان کرده اند؛ ولی در آن موقع مجلس هنوز منحل نشده بود و بعد هم دکتر مصدق کار خلاف قانون انجام نداد؛ در آن موقع بعضی مثل دکتر سنجابی و... به او گفتند که ما فلان قدر طرفدار در مجلس داریم و شما مجلس را منحل نکنید؛ دکتر مصدق هم گفته بود کسانی که در آن مجلس هستند، اگر ۱۰ نفرشان را بخرند و ما به رأی برویم، مجلس مسأله ما را رد خواهد کرد!
و این جنبه قانونی پیدا میکند؛ جالب است که یکی از دست اندرکاران کودتا در خارج از کشور گفته بود که یکی از برنامههای آقایان این بود که اگر مجلسی برقرار باشد، ۱۰ نفرشان را بخرند و به رأی بگذارند تا مصدق سقوط کند! این است که به اعتقاد من تمام کارهای مصدق روی حساب و کتاب بود.
شما پیشتر خودتان گفته بودید که نمیشود ادعا کرد که هیچ اشتباهی در دوران دکتر مصدق رخ نداده است؛ با توجه به اینکه در سالگرد ملی شدن صنعت نفت قرار داریم، بفرمایید که از دید شما ملی شدن نفت به سبک و سیاق دکتر مصدق چه معایبی داشت؟
هیچ معایبی نداشت؛ دکتر مصدق به نفع مردم کار کرد؛ در ابتدا آقای دکتر مصدق در مجلس چهاردهم در جلسه ۱۱آذر ۱۳۲۳ طرح منع واگذاری امتیاز نفت را به بیگانگان تقدیم مجلس میکند که نتیجتاً این طرح تصویب میشود؛ بعد در این زمینه در مجلس صحبتهای زیادی میشود؛ حتی مخالفان به دکتر مصدق پیشنهاد نخستوزیری را میدهند؛ دکتر مصدق در ابتدا امتناع میکند و میگوید اگر اصرار دارید میپذیرم، به شرط آنکه بعد از کنار رفتن از کار، دوباره به مجلس بازگردم، که مورد قبول واقع نمیشود؛
به هر دیدگاه مصدق پس از رد این پیشنهاد، مخالفتش را با تمدید قرارداد دارسی (۱۳۱۲) اعلام میکند؛ مصدق در این زمینه به سیاست موازنه منفی باور داشت؛ در ادامه او طرحی را در مورد عدم امتیازدهی به هر دولت بیگانه تهیه و تقدیم مجلس میکند و بلافاصله پس از بررسی، با وجود مخالفت نمایندههای تودهای با قید دوفوریت به تصویب نمایندگان میرسد؛ از روز بعد در روزنامههای چپ و راست،
هر دو به دکتر مصدق حمله میکنند و می گویند ایشان به موازنه منفی اعتقاد ندارد و این کارها برای این است که منافع دولتهای غربی را تأمین بکند! در همین اوان در جلسه ۱۲آذر بعد از تصویب طرح مصدق، یکی از نمایندهها به نام غلامحسین رحیمیان که نماینده چپ مستقل به حساب میآمد و با فراکسیون حزب توده در ارتباط بود، طرحی را درباره لغو قرارداد نفت ایران و انگلیس تهیه کرده بود و با توجه به آن طرحی که توسط مصدق تقدیم شده بود، نزد مصدق میرود و به او میگوید که این طرح را امضا کنید؛ مصدق میگوید مجلس نمیتواند از نظر حقوقی، قانونی را که از تصویب مجلس گذشته لغو کند و در نتیجه از امضای آن خودداری میکند؛
بعدها رحیمیان علت امضا نکردن طرح را از مصدق میپرسد و ایشان میگویند: «تو فرزند منی و این طرح نشان از وطن پرستی توست، ولی ترکیب مجلس به گونهای است که اگر ما الان این مسأله را طرح کنیم علیه آن رأی خواهند داد و در آن صورت دولت انگلیس خواهد گفت شما مخالف قرارداد نفتی هستید درحالی که مجلستان با آن موافق است»؛ آقای رحیمیان این مطالب را در فروردین سال ۵۸ در مجله امید ایران، شماره ۱۱ پرده برداشتند. به هر حال بعدها کمیسیون نفت در روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ اصل ملی شدن صنعت نفت را در سراسر ایران تصویب میکند؛
مجلس هم بلافاصله تصمیم کمیسیون نفت را تأیید میکند و در نهایت نفت در مملکت ما ملی اعلام میشود. من اعتقاد دارم مصدق تمام این اقدامها را بدون کوچکترین چشمداشت و تنها برای وطن انجام داد؛ میدانید که در دوره مجلس چهاردهم مصدق قهر کرد؛ دانشجویان دانشگاه ایشان را به دوش گرفتند و به مجلس بردند و همان موقع مردم جمع شدند و میخواستند مجسمهای از او بسازند، به محض اینکه دکتر مصدق این مسأله را فهمید یک اعلامیه داد و گفت من نفرین میکنم کسی را که بخواهد از من مجسمهای بسازد.
بهعنوان آخرین سؤال بفرمایید که بعد از کودتای ۲۸ مرداد موضع حزب شما نسبت به حکومت چه بود؟ آقای فروهر که دستگیر شدند اما حزب شما راه عدمتقابل مستقیم را برگزید؛ حزب شما که بر بنیاد پان ایرانیسم بود چه دیدگاهی نسبت به شرایط داشت؟
حزب پان ایرانیست بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ روش خود را عوض کرد و به طرف دربار و سلطنت رفت.
مگر در جریان کودتا دفتر حزب پانایرانیست مورد یورش و حمله قرار نگرفت؟
مطلقاً من اینها را قبول ندارم و این اتفاقات کار خودشان بود! نمونهاش اینکه بعد از ۲۸ مرداد هم دفترشان درست شد و آقایان در آن نشستند و هیچ کدامشان هم بازداشت و گرفتار نشدند! و همهشان در دستگاه حکومت بودند! بعدها به مجلس هم رفتند و در جریان جدایی بحرین آن استیضاح دروغین را راه انداختند!
اما بعد از کودتا آقای فروهر مخفی شد و ما فعالیتمان را ادامه دادیم؛ نخستین کاری که کردیم نیروهای ملی را به میدان تجریش دعوت کردیم؛ گروهی تحت سرپرستی حیدر رقابی (هاله) به کوههای توچال رفتند و قرار شد رأس ساعتی شعله آتشی برافروخته شود؛ سر ساعت که آتش افروخته شد در میدان تجریش تظاهرات شروع شد؛ این تظاهرات حدوداً یک هفته بعد از کودتا بود که عدهای هم دستگیر شدند. به هر حال این فعالیتها بعد از کودتا ادامه پیدا کرد.
مجید بجنوردی
- 17
- 2