یادم میآید در دوران دبیرستانم، جَو عجیبی علیه با لهجه حرف زدن راه افتادهبود.همهمان البته به فارسی معیار حرف میزدیم اما اگر کسی بیاختیار واژه کمتر شنیدهشدهای بهکار میبرد، دانش آموزان به او ایراد می گرفتند که «چی؟ اینی که گفتی مشهدی بود؟». بعد هم تا مدتها با آن واژه نامانوس، مسخره میشد تا ازگناه نابخشودنی لهجه داشتن ، پاک شود. در همه آن سالها که ما حواسمان بود توی دورهمیهای دوستانه و به خصوص جمعهای رسمی، لهجهمان را پنهان کنیم، عده ای چیزهای مبهمی میگفتند درباره اینکه لهجهها میراث ما هستند و باید حفظشان کنیم.
هنوز هم جوانترها در خیلی از شهرها و روستاها یاد میگیرند که لهجهشان را فراموش کنند و هنوز هم یکعده میخواهند با کلیگوییهای تکراری در ستایش تنوع گونههای زبانی، از لهجه های ایرانی حفاظت کنند. در پرونده امروز میخواهیم بفهمیم، محلی چه اهمیتی دارند و منظور از حفظ آنها چیست. یک مترجم و یک زبانشناس در اینباره توضیح میدهند.
گپی با «عرفان مجیب»، مترجمی که کانالِ «لهجهیاب» را راه انداخته استجایی برای شنیدن صداهای خاموش«مجیب» در مالزی و کانادا، زبان و ادبیات انگلیسی خوانده، داستاننویس خوبی است و ویراستاری میداند؛ حالا هم چند هفتهای است که با راه اندازی کانال تلگرامیاش یادمان آورده چه گنجینه ارزشمندی در اختیار داریم. او متن کوتاهی درباره زیبایی تفاوتهای زبانی نوشته و از مردم خواسته است متن را با لهجه خودشان بخوانند و صدایشان را برای کانالش بفرستند. ایدهاش در همین فرصت کوتاه، مرزها را در نوردیده و به تازگی مجله معتبر «Asymptote» در جمعبندی هفتگی از اتفاقات ادبی جهان، به آن پرداختهاست.
لهجهیاب از کجا سروکلهاش پیدا شد؟
راستش را بخواهید از خراسان. به تازگی با جمعی تاریخ بیهقی میخوانیم و برای بهتر فهمیدنش، درسگفتارهای آقای «مهدی سیدی»، مصحح این کتاب را گوش میدهیم. در جلسه مقدماتی، ایشان با تهلهجه خراسانی از عبارت «خیلی زیبایه» استفاده کردند که بهنظرم شیرین آمد. در فارسی معیار، چسباندن فعلِ «است» به واژههای قبلیاش کمی سخت و ثقیل است.
برای همین فکر کردم چقدر خوب میشد اگر از این شیوه خراسانیها در فارسی روزمرهمان استفاده کنیم. همیشه آرزو داشتم پای این قبیل شیوهها و واژهها را از سراسر مملکت به فارسی معیار باز کنیم. از طرف دیگر، به عنوان یک مترجم گاهی با کلمات خارجی مواجه میشوم که در برخی لهجهها برایشان معادلهای خوبی داریم ولی در فارسی معیار نه؛ مثلا اصفهانیها در برابر واژه انگلیسی «already» [همین الان] خیلی راحت میگویند «جَخ». یا مثلا آقای دریابندری در ترجمه «پیرمرد و دریا»ی همینگوی، از بسیاری واژگان جنوبی مربوط به کشتیسازی و ماهیگیری استفاده کردهاند که بهنظرم یکی از دلایل غنی شدن ترجمهشان است.
هدف اصلی من هم همین کمک رساندن به فارسی معیار بود. البته برای کارم دلایل شخصی هم داشتم. در خانواده ما، پدرم با لهجه یزدی صحبت میکرد و مادرم با لهجه تهرانی. من به تبعیت از مادر در خانه فارسی معیار صحبت میکردم و وقتی همکلاسیهایم تلفن میکردند، از خجالت میرفتم توی کمد و با آنها به سیاق مدرسه یزدی حرف میزدم. مدرسه و شهر، پذیرای فارسی معیار نبود و فضای خانه در برابر لهجه یزدی مقاومت میکرد. البته شاید درنظرِ منِ کودک اینطور میآمد و واقعا ملامتی درکار نبود اما بههرحال این دوگانگی زبان رسمی و لهجه محلی را از همان کودکی حس میکردم. بعدها بهعنوان بزرگ سال فکر کردم لازم است بین فارسی معیار و لهجهها آشتی برقرار شود.
مخاطبهای لهجهیاب چه سنوسالی دارند؟
عمدتا جوان هستند. این را هم براساس صداهایی که به دستم میرسد میگویم و هم به خاطر بافت جمعیتی کاربران فعال تلگرام. پدرومادرهایمان هم البته دست به تلگرام شان خوب است ولی بیشتر خواننده منفعل هستند. گاهی دوستانی تماس میگیرند و میگویند پدربزرگ یا مادربزرگ من میخواهد برای کانالتان لهجه بفرستد، متنی که شما نوشتید برایش سخت است. بعضیها هم مثلا میگویند من اهل سبزوارم ولی نمیتوانم سبزواری حرف بزنم، اجازه هست مادرم برایتان صوت بفرستد. برای من جالب است با اینکه جوانترها کمتر با لهجه صحبت میکنند ولی به این پروژه علاقه نشان میدهند.
در بیرغبتی جوانترها به لهجه داشتن، تلویزیون بیتقصیر نیست. نظر شما در اینباره چیست؟
رفتار تلویزیون در این زمینه ، بازتابی از رفتار جامعه است منتها برنامهریزان و سیاستگذاران در رادیو و تلویزیون باید قدری نسبت به رفتارهایشان آگاهتر باشند. آنها در این سالها نهتنها دید جامعه را نسبت به لهجهها اصلاح نکردهاند که حتی لهجهها و گویشها را بیش از پیش به حاشیه راندهاند. هربار کسی در تلویزیون با لهجه حرف زده، یا آدم توسریخوری بوده است یا دیگران به او واکنش ترحمآمیز و احساسی نشان دادهاند که «آخی. چه بامزه حرف میزنی.» درحالیکه لهجه آدمها اصلا امر آخیبرداری نیست، طبیعیترین شکل حرف زدن است؛ این برخورد اشتباه بهنظرم از نپرداختن به لهجهها بدتر است.
در توضیح کانال نوشتهاید که لهجهیاب میتواند به مطالعات زبانشناسی کمک کند، برنامهای برایش دارید؟
بله، فکر کردم این کار میتواند به پژوهشگران مطالعات زبانشناسی تطبیقی کمک کند البته در این لحظه که با شما صحبت میکنم هیچ ایده روشنی برایش ندارم. چندنفر به فاصله چندساعت از شروع پروژه تماس گرفتند و گفتند که میتوانند از دادههای این پروژه در «ماشین لِرنینگ» استفاده کنند. یعنی میتوانیم به رایانه آموزش بدهیم که لهجهها را تشخیص دهد. ممکن است کار پرهزینه و زمانبری باشد و درنهایت به بهرهوری مالی نرسد ولی صرف وجود چنین افقی جذاب است. من فکر کردم حتی ماشین میتواند یاد بگیرد با لهجه حرف بزند یا لهجهها را به هم ترجمه کند.
در فضای مجازی راجع به کانال شما نظرات مثبت زیاد دیدهام. دلیل این استقبال چیست؟
لهجهیاب ، مصداق کارهای سهل و ممتنع است. ایده سادهای که به ذهن هرکسی میرسد؛ همه آن را دوست دارند و میفهمند. این علاقه دو جنبه دارد؛ یکی اینکه آدمها تشنه شنیدن هستند و دوست دارند بدانند در جایجای مملکتشان مردم چطور حرف میزنند و تفاوتها و شباهتهایشان چیست. دلیل مهمتر این است که بعضی آدمها در این مملکت صدایی ندارند. صداهای خاموشی هستند در شهرها و روستاهای کوچک که هیچوقت شنیده نشدهاند و حالا میتوانند خودشان را به گوش چندهزار نفر برسانند.
گفتوگو با دکتر «مجیدطامه»، پژوهشگر زبانها ی ایرانی درباره اهمیت گونههای زبانیخاموشی هر گونه زبانی، مرگ یک فرهنگمجید طامه، دانشآموخته دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی، روند روبهزوال گونههای زبانی را نگرانکننده میداند اما معتقد است بهطریقی میشود آن را کُند کرد.
چرا لهجهها در زمره میراثهای تمدنی قرار میگیرند؟
میراث فرهنگی، شامل دو بخش مادی و معنوی است؛ ابنیه تاریخی به عنوان میراث ملموس و زبان، میراث غیرملموس به شمار میروند. زبان، اساسیترین میراث معنوی و فرهنگی ماست که بدون آن، فرهنگی وجود نخواهدداشت. زبانها، بهسانِ آینهای از فرهنگ و پیشینه تمدن هر کشور، هویت ملی را تشکیل میدهند. خاموش شدن هرکدام از گونههای زبانی، تهدیدی برای تنوع فرهنگی است و با مرگ هر زبان، خردهفرهنگهای وابسته به آن از بین میرود؛ مثلا با خاموش شدن یک زبان، ترانهها، لالاییها و واژههای مختص آن گونه زبانی هم نابود میشود.
مگر نه اینکه گونههای زبانی طی روندی طبیعی، متولد میشوند و از دنیا میروند؟ پس چرا باید نگران این قضیه باشیم؟
زبان به بخشهای مختلف تقسیم میشود. بخش واژگانی، یکی از آنهاست که بیشترین تغییرات هم در آن اتفاق میافتد. مثلا واژهای را در گذشته بهکار میبردیم که امروز یا دیگر از آن استفاده نمیکنیم یا در معنی متفاوتی به کارمیبریم؛ مثل «شوخ» که به معنی چرک بوده است و امروز معنی دیگری دارد. تغییر معنایی واژهها اما با نابودی یک گونه زبانی فرق میکند؛ از بین رفتن زبان، پدیده خطرناکی است.
این پدیده چطور رخ میدهد؟
زبانِ در خطر یا درحال انقراض، زبانی است که در محیط خانه با آن صحبت نمیشود و متاسفانه خیلی از گونههای زبانی ایران امروز دچار این سرنوشت شدهاند. خوشبختانه به برخی گونهها مثل کردی و لری توجه زیادی نشان داده میشود اما در مناطق مرکزی، فارسی رسمی دارد کاملا جایگزین گویشها میشود. یکی از دلایل آن، رسانههای جمعی است. گویشور گونههای محلی، تحت تاثیر رسانه در زبان رسمی، وجاهتی میبیند که در گونه زبانی خودش نمیبیند بنابراین به فرزندش یاد میدهد به زبان معیار صحبت کند.
مدتی قبل بحثی بود در اینباره که پررنگ شدن لهجهها ممکن است به زبان رسمی آسیب برساند. این تناسب را چطور باید رعایت کرد؟
در برخورد با زبان، دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اقتصادی معتقد است بین تمدن و تنوع زبانی، رابطه معکوس وجود دارد؛ یعنی برای پیشرفت باید گونههای زبانی کنار بروند و فقط یک گونه مشترک بین تمام اقوام باقی بماند. دیدگاه دوم باور دارد که باید یک گونه زبانی بهعنوان زبان میانجی وجود داشتهباشد و درعینحال گونههای دیگر حفظ و از آن برای پیشبرد زبان رسمی استفاده شود.
فارسی، امروز زبان میانجی است؛ یعنی به هیچ قومی تعلق ندارد و بین همه اقوام رایج است. به همین دلیل بلوچ ، کرد و گیلک میتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. از طرفی، تنوع زبانی باعث قوت و غنای زبان رسمی میشود. مثلا دربرابر زبانهای بیگانه، وقتی در زبان رسمی معادل مناسبی پیدا نمیشود، میتوانیم از زبانهای محلی استفاده کنیم. برای مثال در گویشهای خراسان، واژه «اَبرَش» را داریم که به معنی لکههای روی پوست چهارپایان است. میتوانیم از این واژه دربرابر «airbrush»، نوعی پیستوله که رنگ را بهصورت لکهلکه میپاشد، استفاده کنیم حتی میتوانیم از این واژه مصدر «ابرشیدن» را بسازیم و بهجای واژه دو جزئی رنگارنگ کردن، آن را به کار ببریم.
زیاد شنیدهایم که باید از لهجهها حفاظت کنیم؛ این، وظیفه چه کسی است و چطور محقق میشود؟
این موضوع یک وظیفه ملی است. ما باید در خانواده با لهجه حرف زدن را جا بیندازیم. شعر و موسیقی، از مهمترین چیزهایی هستند که زبان را زنده نگه می دارند. در کتابهای درسی، سرفصلی به اسم ادبیات محلی داریم ولی آموزگارها نادیدهاش میگیرند؛ آنها میتوانند از دانشآموزان بخواهند به گونه زبانی خودشان مطلبی بنویسند. همچنین باید بار منفی مقایسه بین زبان و گویش را کم رنگ کنیم؛ یعنی مردم فکر نکنند اگر فلان گونه زبانی را گویش میگوییم و گونه دیگری را زبان، قصد توهین داریم. تمام گونههای زبانی ارزشمند و همگی از یک ریشه هستند و هیچ برتری به یکدیگر ندارند؛ اگر این دید را تقویت کنیم، میتوانیم به کند شدن روند روبهزوالِ گونههای زبانی امیدوار باشیم.
الهه توانا
- 17
- 1