در ایران، مردم از دیرباز شعر را نفس میکشیدند. عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانهسرا معتقد است شعر، فصلالخطاب مجادلههای ماست. او میگوید: هر ملتی قابلیتهایی دارد. در ملتی که چند هنر بین مردمش رواج دارد، ممکن است مجسمهسازی هنر غالب باشد. ملتی با رماننویسی و داستاننویسی شهرت دارند. قابلیت یک کشور هم فلسفه است. در ملت و فرهنگ ما نیز چنانکه پیشینه تاریخی نشان میدهد شعر نقش اول را در انتقال میراث فرهنگی و میراث فکری ما داشته است. شعر آنچنان با سرنوشت ما عجین شده است که خیلی از مقولههای علمی و فکری در قالب شعری بیان شده. شعر اغلب فصلالخطاب مجادلههای ماست. شعر بهطرز شگفتانگیزی باورپذیری را در ما تقویت کرده است.
شعر و فرهنگ، چنان با جان و روح ایرانیان عجین شده که شاید بتوانیم آن را بهنوعی جزئی از فرهنگ بدانیم. مهرنوش قربانعلی، شاعر هم چنین عقیدهای دارد. او میگوید: به نظر من، شعر در سرزمین ما با اندکی تسامح میتواند معادل فرهنگ قرار گیرد زیرا همه اجزایی را که در تعریف فرهنگ میبینیم شعر نیز برعهده گرفته است؛ نقشهایی مانند بازتاب وقایع تاریخی، بیان اسطورهها، آرمانها و شرح دادجویی و دادخواهیها و شعر همواره در یک برابری با فرهنگ قرار داشته است.
از زمان پیدایش شعر و سروده شدن کهنترین شعر ایران تا امروز که شعر حتی حصار وزن و قافیه را شکسته است، قرنها میگذرد. زمانی شعر حتما باید طبق چارچوبی مشخص سروده میشد اما در گذر زمان شعر دچار دگرگونی شد و پوسته سخت خود را شکافت و شعر نو متولد شد. فریبا یوسفی، کارشناس زبان و ادبیات فارسی با اشاره به همین امر میگوید: در دوره معاصر وزن صرفا نمیتواند نشانهای برای شعر باشد. سرودن شعر از مقطعی به بعد مبتنی بر موزون بودن نبوده است و عوامل دیگری این گونه ادبی را برجسته کردند. بنابراین آنچه سبب میشود اثری را شعر بنامیم ویژگی «خیالانگیزی» آن است. متنی که خود را از گزارش جدا میکند، متنی است که مولفه خیال را همراه خود دارد. همه ما مینویسیم و شعر را دوست داریم. این حال و احوال مشترک میتواند ما را از لحظه جدا کند. ما در لحظه زندگی میکنیم و با دقت به جزئیات توجه میکنیم.
او تغییرات را زاده یک شخص نمیداند و میگوید: وقتی شعر میگوییم امکان ایجاد تغییرات را داریم اما اطلاعات و دانش کافی در این مسیر موثر است. نیما یوشیج این امکانات را داشت، اما آنچه سبب پذیرش تغییرات شد بستر اجتماعی نیز بود. اجتماع با او همراه بود، در حالیکه پیش از نیما نیز کسانی حرکتهایی را برای تغییر در شعر فارسی شروع کرده بودند.
اما برای سرودن شعر، چه مقدماتی نیاز است؟ آیا تنها با برداشتن قلم و حرکت آن روی کاغذی سفید، شعر جان میگیرد؟ عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانهسرا معتقد است برای سرودن شعر، نیازمند ویژگیهایی هستیم. او در اینباره میگوید: ذهن دایرهالمعارفی از لغات است. در ذهن، فرهنگی از لغات و کلمات از کودکی شکل گرفته و مشاهداتی را ثبت کرده است. وقتی ما تحت تاثیر عواطف و احساسات خود قرار میگیریم، عواطف و احساسات ما زبان را دگرگون میکند. پس عواطف، زبان ما را تغییر میدهد و تحت تاثیر هیجانات و احساسات ما جملاتی که به شکل معمولی باید ناقل اطلاعات و اخبار باشد ناقل عواطف و احساسات میشود و جملات ما دیگر گزاره خبری نیست. این طغیان گاهی از فعل شروع میشود. گاهی فکر میکنیم اینها حاصل تصادف است اما تصادف نیست.
ضمیر ناخودآگاه در واقع به کلمات معنی میدهد برای بارور کردن و قدرتمند کردن این شبکه معانی میتوانید از خواندن استفاده کنید. با این حال فقط احساسات و زبان کافی نیست. شاعر باید نسبت بهجهان منظومه فکری و نگاه داشته باشد. اگر نگاه تعریفشدهای نسبت بهجهان نداشته باشیم دچار پارادوکس میشویم.
فاضل نظری، شاعر و ترانه سرا هم معتقد است: زبان فارسی جغرافیای فرهنگی ماست. اهمیت زبان اگر بیشتر از دیگر مرزها نباشد، کمتر نیست. پس شما که شعر میگویید برای نگهبانی از این مرزها تلاش میکنید. متاسفانه اهمیت زبان در کشور ما و حتی میان رسانهها و مسئولان فرهنگی جدی گرفته نشده است. این اهمیت را جامعه باید درک کند. امیدوارم که شما بتوانید نگهبانان خوبی برای این مرز جغرافیایی باشید.
علی داوودی، شاعر و مدیر دفتر شعر حوزه هنری، تقلید از شاعران دیگر را هم بخشی از شاعری میداند. او میگوید: تقلید از شاعران دیگر هم بخشی از شاعری است اما زمانی که شعری را میسراییم اول از همه باید خودمان بدانیم چه میگوییم.
او همچنین نقش جغرافیای محلی زندگی شاعران را در انتخاب قالب شعری آنها موثر میداند و میگوید: به عنوان مثال شاعرانی که در شهرهای مرزی کشور زندگی میکنند بهخاطر ارتباطهایی که ممکن است با همسایگان کشور داشته باشند انتخاب قالبهای شعریشان با شاعران نواحی مرکزی ایران متفاوت است.
- 17
- 1