حکایت های پندآموز
حکایت ها از قدیم در کشور ایران رواج داشته و همین حکایت های زیبا و کوتاه است که سبب میشود بسیار از آموزش ها را در قالب حکایت یاد بگیریم. حکایت آموزنده ترین شیوه برای پرداخت به مشکلات است.
> حکایت های پند آموز خطر سلامتی و آسایش:
آورده اند روزی حاکم بغداد از بهلول پرسید:آیا دوست داری که همیشه سلامت و تندرست باشی؟ بهلول گفت:خیر برای این که اگر مدام در آسایش به سر برم، ارزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از آفریدگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»
> حکایت های پند آموز جالب و زیبای کورحقیقی:
« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت:شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده بخیل گفت:من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت:من هم نابینای واقعی هستم، برای اینکه اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»
> حکایت های پند آموز سخن گفتن بهلول با مردگان:
زاهدی گفت:روزی به قبرستان رفتم و بهلول را در آن جا دیدم پرسیدمش اینجا چه میکنی؟
گفت:با مردمانی هم نشيني همی کنم که آزارم نمی دهند اگر از عقبی غافل شوم یاد آوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمیکنند.
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 13
- 4