در طول سفر امسال، سعی کردم با گذاشتن تصاویر و گزارش هایی در کانالم، دوستان عزیز را با خود همسفر کنم. بسیاری تشکر کردند و از همینجا از اظهار محبت شان اظهار سپاس می کنم. گزارش ذیل، مانند سالهای قبل، یک سفرنامه نسبتا تفصیلی است. می کوشم تا یادگاری برای آینده باشد. مسلما من اطلاعات ویژه ای از مسائل ندارم، اما آنچه را می بینیم یا می شنوم سعی می کنم به حکم وظیفه تاریخیگری که دارم، نگاه دارم. از این که گاه مسائل سبک می نماید، عذرخواهم، فکر می کنم همین ها شاید آینده بکار آید.
عزیمت به حج روز جمعه بیستم مرداد ماه
روز جمعه بیستم مرداد ماه ۱۳۹۶ از فرودگاه امام خمینی عازم حج تمتع شدم. سفر قبلی تمتع بنده، سال ۱۳۹۱ بود، و آن زمان معین روحانی کاروان بعثه، جناب آقای معراجی بودم. این بار در بعثه آیت الله سیستانی هستم. سال گذشته، حج ایرانی ها تعطیل بود و این بخاطر ماجرای منا در سال ۱۳۹۴ بود که طی آن بیش از چهارصد و پنجاه ایرانی و شمار فراوانی غیر ایرانی در آن درگذشتند. به همین دلیل، در سال ۹۵،بعثه آیت الله سیستانی، از عراق شرکت کرد و آقای شهرستانی هم در آن حضور نداشت. امسال خود ایشان مشرّف شده است. طبیعی است که با حضور ایشان، بعثه آیت الله سیستانی رونق بیشتری دارد. عنوان بعثه، در اصل نامی بود که هیئت های نمایندگی حج از کشورهای مختلف داشتند، چیزی که امسال به «مکتب شؤون» با پسوند نام آن کشور، تبدیل شده است، مثلا: مکتب شؤون حجاج ایران؛ اما بعدها بعثه های مراجع، از آن استفاده کرده و حالا به صورت محدود، در میان خودشان رایج است.سفرهای تمتع بنده درگذشته، گاهی به عنوان میرزا بنویس در بعثه رهبری، و گاهی هم روحانی کاروان بوده است. آقای شهرستانی مدتی قبل گفتند که به طور خاص یکی از نمایندگان مجلس اینجا به نام محمدرضا از ایشان برای حج دعوت کرده است. ایشان، به خاطر مسائلی که مطرح بود، در آمدن تردید داشت، اما روزهای آخر مصمم به آمدن شدند. ظاهرا تماس دیگری هم بوده که مبادا در فرودگاه در برخورها جسارتی صورت گیرد که از این جهت هم به ایشان اطمینان داده شده است. معمولا یکی از نقاطی که ممکن است، به حجاج توهین شود، همین ورودی فرودگاه است.
پرواز ما ساعت چهار بعد از ظهر بود و همه افراد بعثه ها در همین پرواز بودند. البته از هر بعثه ای یکی دو نفر پیش پروازبه مدینه رفته بودند. در فرودگاه مدینه، کسی ظاهرا به نمایندگی از وزارت کشور به استقبال آقای شهرستانی آمد، و ایشان با احترام از آنجا رد شد. پشت سر ایشان با دیگران هم با احترام برخورد کردند و معلوم شد در همین ورودی، تاکید بر رفتار بهتری شده است. وسایل ما از دستگاه ایکس ری رد شد، اما برای مثال، از من اصلا بازرسی نشد. متأسفانه لپ تاپ را نیاوردم. شخصی از دوستان همراه داشت که آن را گرفتند و بازرسی کردند. دوستان ما برخی سریع رفتند، و برخی هم معطل ماشین شدند. آقای رضایی، مدیر حج قم، که این سالها در مکه هم در ایام حج مسوولیت دارد، کمک کرد، و بنده همراه آقای رکنی حسینی امام جمعه بندر لنگه سوار ماشینی شده، به محل اسکان در محله قربان آمدیم.
شارع سیوطی محل سکونت ما در مدینه
اینجا، یعنی محل سکونت ما، خیابان کوچکی ما بین قربان نازل و قبای صاعد، به اسم شارع جلال الدین سیوطی و به اسم ساختمان حسن فالح است. بیست و پنج دقیقه پیاده راه تا حرم نبوی (ص) است. هم اتاقی های من یکی آقای استاد شیخ محمد طه نجف، نواده دختری مرحوم آیت الله حکیم است، و دیگری، شیخ محمد حسون (برادر دوست مرحوممان جناب فارس حسون). هر دو از محققان و از انسانهای وارسته هستند. علی الرسم، بنده در این گزارش، حاشیه هم خواهم رفت، مثلا همین نکته: شیخ حسون در یکی از اولین گفتگوها خبر داد که دفتری از یادداشت های سید هبت الدین بدست آورده که به نوعی مربوط به مسائل شعائر حسینی و رأی سید محسن امین است. او مدافع سید محسن بوده، و ارتباطاتی با دربار پهلوی و استاندار مشهد آقای مصطفی قلی رام هم داشته، و مکاتباتی در این دفتر هست که نشان می دهد سخن آنها از نظر دربار مستندی برای برخورد با برخی از مراسم و شعائر در آن دوره بوده است. اینها باید چاپ شود تا قضاوت کنیم چه روابطی بوده است. لازم به یادآوری است که آقای حسون، مجموعه رسائل مربوط به الشعائر الحسینیه یا همان منازعات میان سید محسن امین و مخالفانش را در سه جلد منتشر کرده و گفتند که عن قریب در هشت جلد منتشر خواهند کرد.
محل اسکان ما طبقه سوم و در یک اتاق چهار تخته است که ما سه نفر هستیم، و البته همین مقدار هم جایمان اندکی تنگ است. ساعتی بعد خدمت آقای شهرستانی رسیدم. ظاهرا قرار است تعدادی هم از طریق عراق اعزام شوند. برخی از همکاران نزدیک آقای شهرستانی مانند شیخ کاظم جواهری و نیز اخوان ایشان شیخ حسن و شیخ محمد هستند. شماری هم به عنوان شورای استفتاء و حل و فصل مسائل فقهی هستند که از آن جمله آقای شهیدی و سیبویه و جوبانیان و ایروانی هستند. آقای سید علی حائری و مدنی از دوستان نزدیک جناب شهرستانی هم حضور دارند. علاوه بر بعثه آیت الله سیستانی، چند بعثه دیگر هم اینجا در همین ساختمان هست. بعثه آیات: صافی گلپایگانی، وحید، شبیری زنجانی و سبحانی.
گرفتن خط تلفن سعودی با محدودیت های تازه
حالا مشکل اصلی نداشتن خط تلفن است. البته خط های تلفن ایران اینجا رومینگ می شود اما امکان گرفتن اینترنت را نمی دانم. لپ تاپ هم در کار نیست. قانون جدیدی که برای گرفتن سیم کارت هست ـ و این برای مسائل امنیتی است ـ این که هر زائری فقط می تواند یک سیم کارت داشته باشد که آن هم باید با انگشت نگاری به او داده می شود. دستگاه کوچکی هست که اثر انگشت شما را سیو می کند و سپس می توانید یک خط تلفن داشته باشید. جوانی را از طرف کاروان فرستادند تا به هر کسی یک خط تلفن بدهد. این کار همان شب اول آغاز شد، و فردای آن روز هم ادامه یافت. آن وقت موفق شدیم تا ارتباط تلگرامی برقرار کنیم. توان اینترنت در اینجا تقریبا شبیه همان ایران، و شاید به خاطر این ایام و شلوغی بدتر است. برخی شبکه ها فیلتر هستند.تلگرام در اینجا نیاز به وی پی ان دارد. امیدوارم روزهای آینده مشکلات برطرف شود. نیاز به اینترنت مثل نان شب واجب شده است.
اولین تشرّف ما به حرم نبوی ص
شب حرم مشرّف شدیم. از باب السلام وارد شده همانجا در یک فضای کوچکی که هست، و باقی آن، طبق برنامه، دورش گرفته شده و ویژه زنهاست، نماز و زیارت و قرآن خواندیم. بعد هم از برابر روضه و مرقد مطهر نبوی، راه را ادامه داده برابر آن حضرت، عرض ارادت کرده و از باب بقیع خارج شدیم. برابر بقیع هم باز زیارت خواندیم و به خانه برگشتیم.
روز شنبه ۲۱ مرداد در واقع اولین روز اقامت ما بود. همه ما در حال گرفتن سیم کارت جدید بودیم که قدری معطّلی دارد و چنان که گفتم باید انگشت نگاری کرده، شماره ویزا را در جایی وارد کرد و بعد که به نام شخص ثبت شد کارت را به او می دهند. تازه مصیبت گرفتن بسته اینترنتی و پانچ کردن سیم کارت و ... همه باید منتظر می ماندیم تا انجام شود. همه در انتظار بودند تا انجام گرفت.
خرید لپ تاپ
چاره ای جز تهیه لپ تاپ نبود. امروز صبح به فروشگاهی به اسم سیرا رفتم و یک عدد لپ تاپ خریدم. چنان که عرض کردم، امسال برای ورود لپ تاپ سخت گیری می کردند و یک تا دو روز نگه می داشتند و گاهی هم اطلاعات را فرمت می کردند .صبح که برای خرید رفتم، یک لِنُوُو انتخاب کردم. فروشنده مزبور گفت که بعثه حج ایرانی یک صد عدد از این مدل خریده اند. معلوم شد آنها هم به دلیل این که لپ تاب های گذشته شان تصرف شده یا نتوانسته اند بیاورند، به تهیه آن نیاز داشته اند.
خط های اینترنت مثل ایران بلکه از جهاتی بدتر است. شاید هم به دلیل شلوغی باشد. در مسیر رفت و آمد خرید، احساس کردم گرما بسیار وحشتناک است. اینجا محله قربان است که قدیم تر ها همه شیعه بودند، همچنان هم محله عقب مانده است. دیشب که می آمدیم، دیدیم که تخریب مناطق قدیمی اطراف حرم، البته با فاصله، بسیار گسترده تر شده است. به نظر می آمد، وسط کار قدری کارها تعطیل و رها شده است. این تعطیلی شاید به خاطر حج یا مشکلاتی باشد که برا ی شرکت های ساختمانی پیش آمده است. انجام کارهای لپ تاپ و آماده کردن آن هم هم طول کشید. حالا عجالتا کار های تایپی انجام می شود.
بُهره های اسماعیلی و کتاب دعای آنان برای مسجد نبوی
امشب بعد از شام، ساعت نُه شب، حرم مشرف شدیم. یک ساعتی زیارت و نماز بود. اطراف من همه بُهره های اسماعیلی بودند. یک کتاب دعا هم داشتند که مخصوص زیارات مدینه منوره بود. احساس کردم چندین نماز دو رکعتی می خوانند، بین آن نشسته و متنی را می خواندند، و دو باره دو رکعت نماز داشتند. اساس آن ساختاری مثل خودمان دارد. از یکی از آنها خواهش کردم کتابش را به من بدهد که نداد. بعد جلوتر رفته از دیگری خواستم و بالاخره یک نسخه گرفتم. در مقدمه پس از حمد و ستایش خدا و رسول و علی مرتضی و ائمه طاهرین از چند داعی آخر یاد شده بود. «الداعی الاجل الاعلی صفی امیر المومنین سید نا ظاهر سیف الدین ... و علی الداعی الاجل الثانی و الخمسین ... و علی الثالث و الخمسین منهم بالخصوص ... الداعی الاجل الفاطمی و السلطان المبجل الهاشمی عقیق الیمن سیندنا و مولانا عالی قدر مفضل سیف الدین اطال الله بقاءه الشریف الی یوم الدین و خلد سلطانه المنیف ابد الابدین....» زیارات این کتاب مخصوص مسجد نبوی، جنة البقیع و مساجد المدینة المنوره بود. عربی و اردو. در میان مساجد مدینه، از مسجد عرق الظبی و مسجد الروحاء هم یاد شده است.
در این کتابچه زیارت نامه رسول خدا نزدیک ضریح مبارک آمده که با زیارت ما تفاوت دارد هرچند برخی از عبارت ها یکی است. یک قصیده عربی هم در ستایش رسول خدا ص دارد. بعد چند نماز توصیه شده. تحیت و یکی صلاة ابتغاء الوسیله الی الله بنبیّه المصطفی محمد، صلاة التقرب الی الله، صلاة اشتیاق الی رحمة الله، صلاة التوبه. بعد از هر نماز یک دعا هم دارد. پس از نماز اشتیاق آمده است: اللهم اهدنا بهداک ... و احشرنا علی طاعتک یوم الدین و طاعة ولیک الامام ابی القاسم امیر المومنین مستمسکین بالحبل المتین .... در آخر هم یک زیارت وداع مسجد و رسول (ص)مفصل آمده است. این کتابچه ۶۹ صفحه است.
نشست شعری شبانه در محل اقامت
وقتی برگشتیم نشست و گعده شبانه را با دوستان داشتیم. گاهی شعری خوانده می شود و گاهی مطلبی. امشب شعری از شهریار در باره مدینه خوانده شد که البته متوسط بود. به نظرم بسیار قدیمی بود. شعری شیعیان در باره مدینه که از رسول به عنوان شاهنشاه اسلام یاد شده بود!
هم اتاقی های بنده، یکی آقای طه نجف است که امروز فرمودند که سفر اولشان سال ۵۰ بوده است. یعنی قبل از سفر معروف آیت الله حکیم به حج. در سفر حج آیت الله حکیم هم ایشان با مرحوم آیت الله بوده اند. به نظرم سفرنامه این سفر را یکی آقازاده های آقا جمال گلپایگانی نوشته بود که اسکن کردم، امیدوارم در خرابی اخیر فایل هایم از بین نرفته باشد. حدسم این است که از بین رفته است. امشب آقای شیخ حسون هم اتاقی دیگر هم نبود. وقتی آمدند گفتند که به مجلس شماری از دوستان فرهنگی شیعه در مدینه رفته و آنجا سخنرانی کرده بودند. آنها درخواست کرده بودند که کاش آقای شهرستانی دیداری با امیر مدینه می کرد. گفته بودند که این امیر ، فرد تحصیل کرده ای است!
زیارت بقیع
صبح یکشنبه ۲۲ مرداد بعد از نماز به زیارت بقیع رفتم. همان برنامه سابق است. پس از نماز درهای بقیع باز می شود و تا ساعت هشت صبح ادامه دارد. زائران همه کشورها به داخل بقیع می روند. طبق معمول زنها راهی برای ورود به بقیع ندارند.
تغییر عمده این است که دیگر اجازه ایستادن به کسی را در جایی نمی دهند. همه ماموران یکسره با تعبیر «حرک» حرکت کن، جمعیت را به جلو و در مسیرهایی که هست سوق می دهند. بنابرین مثل سابق دیگر کسی نمی تواند جلوی قبور ائمه بایستد و زیارت نامه بخواند.
نکته دیگر این که پس از ورود به بقیع، راهی از سمت راست باز کرده اند که بخشی از قبرستان از جمله قبور ائمه را دور زده و در میانه بقیع به راهی که مستقیم مایل به چپ می رفت متصل می کند. البته جمعیتی برابر قبر ابراهیم ایستاده بود که کسی مانع نشده بود. فکر می کنم در انتهای قبرستان هم در اطراف قبر عثمان مردمی ایستاده بودند. به هر حال دوری زدیم. بعد وارد حرم نبوی شده نماز و زیارت مفصل. سپس از در روبروی باب البقیع وارد شده از برابر قبر رسول الله گذشته و از باب البقیع مسجد، خارج شدیم.
امام و نظرشان در باره تعطیل نشدن حج
هفت و نیم بود که به هتل رسیدیم. صبحانه صرف شد. سپس به اتاق جناب آقای شهرستانی رفتم. آقای حسین رضایی که در دهه شصت مدیر حج بود آنجا بود. همین طور آقای راشد یزدی و جناب آقای معراجی. پس از صبحانه برنامه قرآن خوانی محمد علی اسلامی که امسال همراه آقای شهرستانی آمده و حافظ قرآن به سبک خاصی است اجرا شد. در صحبت ها یادی هم از این نکته تاریخی شد که امام، پس از واقعه ۶۶ از مسوولان خواست که حج را که واجب مردم است راه بیندازند. آقای رضایی گفت ما چند نفر در جماران پیش احمد آقا رفتیم. ایشان مطلب را نقل کرد و خودش گفت به امام گفتم که شما خودتان گفتید، اگر از صدام بگذریم از آل سعود نمی گذریم. ایشان گفتند آن وقت اقتضای آن جمله را داشت و حالا باید واجب مردم را ترک نکرد. گفتیم بحث برائت را چه کنیم؟ گفتند که در باره آن هم مذاکره کنید. آقای راشد گفت: من همان موقع ها پیش آقای خامنه ای رفتم. ایشان نزد امام رفته بود. وقتی برگشت گفت، رفته بودم بگویم که سعود الفیصل قصد آمدن به ایران را دارد. امام گفتند کاری کنید که بیاید بلکه این حج هم راه بیفتد که واجب مردم است. قدری هم صحبت های دیگر شد.
باز هم برای راه افتادن کارهای لپ تاپ کلی وقت گذاشتم. آقای هادی به از دوستان جوان ما که با بعثه آقای آیت الله سبحانی آمده، خیلی کمک کردند. صبح هم چند عکس گرفتم که دو سه نمونه را در کانال گذاشتم. از امروز که قدری وضع لپ تاپ بهتر شده، امیدوارم کارهایم بهتر پیش برود.
دیدار با نماینده رهبری در حج
یک ساعت به ظهر بود که همراه آقای معراجی به هتل بدر العوالی رفتیم، و از آنجا عازم بعثه ایران که در دارالهجره مستقر است، شدیم. سالهای قبل در هتل بزرگ الهادی بود که به خاطر تعطیل شدن سال قبل، از دست ایرانی ها رفت و حالا ترکها در آن مستقر هستند. مستقیم به اتاق آقای حجت الاسلام و المسلمین قاضی عسکر رفتیم. یک ساعتی با ایشان بودیم. من از تلاش ایشان برای برقراری حج امسال تشکر کردم. سیری از مسائلی که از مخالفت و موافقت با برگزاری حج امسال گذشته بود، به اختصار بیان کردند. این که به هر حال، در نهایت رهبری و رئیس جمهور مصمم شدند تا حج برگزار شود. مخالفانی هم از میان کارشناسان بودند که استدلال روبراهی نداشتند. به هر حال به صورت قانونی و با تصویب دبیرخانه امینت ملی همه چیز پیش رفته است. در این مدت بارها جلساتی با کسانی که درگیر این مساله بوده اند و از جمله وزارت خارجه برگزار شده است. آقای قاضی گفتند من مفصل در باره حج توضیح داده و به آنها گفته ام که شناخت شما از حج دقیق نیست و مساله ای پیش نخواهد آمد. سعودی ها همه شرایط ایران را پذیرفتند. البته دعای کمیل به صورت متمرکز برگزار نمی شود و در سه چهار هتل برگزار خواهد شد. در باره برائت هیچ بحثی نشده چون به طور کلی مراسم زیر چادر در اختیار صاحبان آن است. امسال ویزاها به صورت برگه ای و خیلی سریع صادر شد. ظاهرا برنامه سعودی ها تسریع در این کارها برای آینده حج است.
در مدینه، ساخت شهر مدینة الزائرین برای حدود سه میلیون زائر همزمان در جریان است. شاید تعطیلی برنامه ساخت و سازها در اطراف حرم که این دو ساله متوقف شده، برای همین است. آقای قاضی گفتند که اینها مدعی اند که بیست درصد کار آن شهرک که طرف مسجد شجره هست و با قطارهای زیر زمینی و روی زمین ارتباطش با مسجد برقرار می شود انجام شده است. نیز گفتند در این چند روزی که آمده ایم هیچ نوع گزارشی که برخورد توهینی آمیزی صورت گرفته باشد، نداریم. مسائلی که مربوط به تعهدات سعودی ها بوده را مکرر به آنان گوشزد کرده ایم که رعایت کرده اند.
ظهر به اتاق آقای سجادی رفتیم. ناهار را هم در بعثه بودیم. ساعت دو و نیم بود که برگشتیم. البته دوست داشتم سری به کتابفروشی عبیکان بزنم که معلوم شد تا حوالی ساعت پنج تعطیل است.
عصری در اتاق یکی از دوستان شبکه های مختلف تلویزیونی شیعیان را می دیدم. پدیده شگفتی است. دهها کانال که عمدتا عراقی هستند. هر کدام از یکی از جریانهای مذهبی و غالبا جریان های خاص است. همه مشغول سخنرانی و شعر خوانی و ... تعدد واقعا شگفت و عجیب بود. به نظرم اینها کنار هم که قرار می گیرد، دیگران را به وحشت می اندازد. تأثیر کانال های شیعی و سنی خاص، قطعی است. دوستی که از مسوولان یکی از شهرهای جنوب است می گفت قبلا سنیان منطقه ما فراوان به زیارت مشهد می رفتند، اما اکنون به خاطر این شبکه ها، آن رسم کنار گذاشته شده است.
انتقاد از کثرت بعثه ها
دیروز در کانال منظومه روحانیت که دوست ما آقای فرید مدرسی اداره می کند، بحثی در باره بعثه ها شده بود. ماههاست که من از آن خارج شده ام. گفتند آقای حسینی قمی نوشته بود که حدود ۴۵۰ نفر در بعثه ها مشغول هستند که می تواند عدد کمتری باشد. مثلا سی بعثه هست و هر کدام پانزده نفر نیرو دارند که همین حدود می شود. بعد آقای قاضی عسکر جواب داده که عدد بسیار کمتر از این است. هم از نظر عدد بعثه ها و هم تعداد افرادی که در آنها هستند. آقای معراجی هم زنگ زده بود و برایش توضیح داده بود. فرید هم نقد کرده بود و نوشته بود شما هم بهتر است دست از تبلیغ دین در سوئد و لندن بردارید، و بیایید همین ایران. اینجا هم دوستان آقای شهرستانی ناراحت شدند. به هر حال بحثی بود که مطرح شده بود و هر دو طرف حرفهایشان را زده بودند. من سابقا در باره تاریخچه بعثه ها در سفرنامه های قبلی نوشته بودم. اولین بار یک بعثه بود که زمانی از طرف سید ابوالحسن و بعد هم از طرف آقای بروجردی بود. اما به هر حال و به تدریج کارها توسعه پیدا کرد و با بالا گرفتن بحث مرجعیت و تعدد جدی مراجع با مقلد، بعثه ها هم زیاد شدند.
نمایشگاه رسول الله (ص) بیرون مسجد نبوی
امروز دوشنبه ۲۳ مرداد ماه است. چون دیشب دیر از حرم آمدم صبحی حال رفتن نبود. ساعت هشت صبحانه صرف شد و عازم شدم. در حرم، سلامی خدمت رسول خدا و ائمه بقیع و فاطمه زهرا (س) دادم و راهی «نمایشگاه رسول الله ص» شدم. روبروی در هشتم مسجد، محلی برای نمایشگاه درست کرده اند. ترتیب دهنده آن مرکز ابحاث المدینه المنوره بود که چند سالی از فعالیت های آن بی خبر بودم.
در نمایشگاه، یک راهروی پیچ در پیچی طراحی کرده و زندگی رسول الله (ص) و فضائل و مناقب و اخلاق ایشان و نیز اصول رسالت ایشان را برای زائران تبیین می کنند. آنچه من دیدم بیشتر زائران اندونزیایی بودند . ماکت هایی از مدینه و مسجد قدیم و خانه های پیامبر هم بود. سالهاست ساختن این قبیل ماکت ها باب شده است.
خرید برخی از کتابها و مجلات تازه
لدی الخروج دیدم کتابهایشان را عرضه کرده اند چندین اثر تازه بود که خریداری کردم. یکی کتاب نصیحة المشاور و تعزیة المجاور از عبدالله بن محمد بن فرحون یعمری م ۷۶۹ بود. دو شماره مجله یکی ۴۱ ـ ۴۲ و دیگری ۴۳ را گرفتم. شماره ۴۱ شامل چهار مقاله بود. یکی تصحیح الریاض المعطرة بذکر بعض خصائص المدینة المنورة ، دیگر مقاله ای در باره وادی عقیق و مقاله ای در باره بنوظفر اوس، و مقاله ای هم در باره شیخ محمود شویل المدنی که از شخصیت های دوره عبدالعزیز است. مجموعا بیش از سیصد ریال خرید کردم. عناوین جالب دیگری هم بود. در شماره ۴۳ مجله المدینه المنوره هم سه مقاله هست که هر کدام یک کتاب یا کتابچه است. معالم من الحرمین الشریفین که ۱۷۰ صفحه است. غزوه حمراء الاسد: الموقع و الاحداث ۸۰ صفحه و مقاله ای هم در باره قبیله بنو جَحجُبا که شاخه ای از اوس هستند. به نظر می رسد با تغییر مدیریت مرکز ابحاث مدینه، مسیر تحقیق عوض شده است. جالب است که روی کتابهای تحقیق شده دیگر نام اشخاص نیست و خود مرکز به عنوان محقق کتاب یاد شده است. جلد سوم المدینه فی الوثائق العثمانیه نیز تازگی چاپ شده که آن هم دیگر مثل مجلدات قبلی، نام مولف ندارد.
بعد از بازدید از نمایشگاه و خرید این کتاب، از آن جا همراه با دو کیسه کتاب که سنگین هم بود، به کتابخانه حرم نبوی (ص) رفتم. چون فکر کردم شاید فرصت دیگری بدست نیاید. چندین بار از این مکتبه دیدن کرده ام. مثل همیشه. پرسیدم گفتند ۱۳۰ هزار کتاب دارد. نفهمیدم عنوان یا مجلد. قفسه باز است. همه کتابها صحافی شده و در موضوعات تاریخی و فقه و قرآن و ... تقسیم شده است. بخش تاریخش بسیار غنی بود. مقصودم در حوزه تاریخ اسلام و مدینه شناسی بود. ساعت نه صبح بود و تعداد اندکی آنجا بودند. روی کتابها برچسب برای سرقت زده بودند. اما همین که قفسه باز بود بسیار عالی بود است.
انتخاب اسامی صحابه و تابعین و برخی علمای قدیم برای خیابانهای مدینه
به محل اسکانمان که در همان شارع جلال الدین سیوطی است آمدم. انتخاب این اسامی جالب است. امروز تابلوی بنوظفر را هم در بخش شمالی بقیع دیدم. امروز راننده در مسیر رفتن به سمت عبیکان، می گفت امسال شمار حجاج بسیار کم است. قبلا خیلی زیاد بود. حالا به اندازه عمره است. به نظرم من هم خلوت آمد. البته شاید هم هنوز برای مدینه زود باشد. در خیابان های اطراف حرم هیچ نوع شلوغی که نشان از وضعیت متفاوتی باشد نیست.
در ساختمان ما چندین بعثه هست. از جمله بعثه آیت الله سبحانی که فرزندشان علیرضا هم هستند. گاهی گعده داریم. امروز شیخ مسنی را به نام آقای آقا رضی بلاغی دیدم. بحث سر کهنه و نو و دعواهای آخوندی بود. ایشان گفت دهه بیست با پدرم به مجلس آقای شریعتمداری رفتیم. تازه تلفن آمده بود. عده ای از علما داشتند و عده ای نداشتند. برخی اعتراض کردند که چرا تلفن گرفته اید. این اشکال دارد چون مثلا کسی زنگ می زند و زن صاحب خانه بر می دارد... آن وقت آقای شریعتمداری گفتند که آقایان! من چیزی بگویم، با هرچه جدید آمد مخالفت نکنید. مدتی بعد خودتان از آن استفاده می کنید و این باعث می شود تا خجالت زده شوید.
شگفت که اندکی بعد یکی از دوستان گفت وقتی در نجف حاجی معین برق آورد، و موتور آن را در جایی گذاشته بودند که گویا نزدیک دستشویی بوده، شایع کردند که برق از توالت آمده و حرم را نجس کرده است. گفتند همین حاج معین، آب را هم از کوفه تا خانه اش در نجف با لوله آورد و مردم می آمدند و آب می بردند.
برخی از ساعات به طبقه زیر زمین که محل ملاقات های مردم با اعضای شورای استفتاء است می روم و در گوشه ای نشسته و کارهای تایپی خودم را انجام می دهم. عصر دوشنبه که نشسته بودم آقای سید علی حائری آمدند و کنارم نشستند. بحث شد که شما که سالها در مجلس اعلی عراق بودید، خاطرات خود را بنویسید. قدری صحبت شد. ایشان به مناسبت اشاره کرد که وقتی در عراق بودند، سید محمد صدر جزو شاگردان سید محمد باقر صدر بود. آن زمان فردی بسیار زاهد و عابد و اهل بحث و تحقیق بود. اصلا در عالم سیاست و اینها نبود. بعدها که به ایران آمدیم شنیدم که ادعای مرجعیت کرده است، و دولت بعثی عراق هم فقط به کسانی اقامت می داد که او امضا کند، و حتی کسانی مانند آیت الله سیستانی هم باید برای گرفتن اقامت امضای او را داشتند. این برای ما با شناختی که از آن زمان وی داشتیم خیلی شگفت بود. مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی می گفت این صدری ها همیشه آدم های شگفتی بوده اند. البته از بین اینها محمد باقر یک استثناء بود. خوب با این که شاگرد آقای خویی بود، خودش را اعلم می دانست، اما هر وقتی که مطلبی نقد می کرد می گفت: سیّدنا الاستاد دام ظلّه. این تعبیر از دهانش نمی افتاد. اما یکی از شاگردان معروف آقای خویی که به ایران آمد در ضمن درس می گفت برخی از مردم در اجود التقریرات گفته اند، یعنی حتی حاضر نبود اسم بیاورد. به هر حال از ایشان خواهش کردم تا اگر فرصتی شد، در باره مجلس اعلی مطالبی برایم بگوید.
سفر آیت الله حکیم به مکه
دوست دیگر ما آقای طه نجف است. جد بزرگ ایشان شیخ محمد طه نجف (م ۱۳۲۳ق) از مراجع و علمای بزرگ بوده است. ایشان می گفت برخی از اقوام ما نسل خودشان را به محمد بن سام بن شاه اسماعیل برگردانده و سید شده اند. ایشان می گفت من همیشه معارض بودم. اولا معلوم نیست سام،فرزندی به نام محمد داشته باشد و ثانیا این محمد همان محمدی باشد که از اجداد ماست. آقای طه نجف گفتند که ایشان در سفر مرحوم آیت الله حکیم همراه ایشان بوده است. یک جلسه ملاقات آقای حکیم با بن باز بوده که بن باز می پرسد که شما چرا قرآن را تأویل می کنید. آقای حکیم می گوید شما در باره آیه «من کان فی هذه الاعمی فهو فی الاخرة اعمی» چه می گویید؟ به ظاهر آن تمسک می کنید یا تأویل می کنید. آن وقت بن باز که نابینا بود ساکت شد و دیگر حرف نزد.
عکس گرفتن با افریقایی ها
شب ساعت هشت حرم نبوی مشرف شدم. در سمت قبله مسجد، نمایشگاهی از طرف شؤون حرم گذاشته بودند، اما اجازه ورود نمی دادند. گفتند بعد از نماز باز می شود. در حرم نماز و زیارات خواندم. جماعت شد و به نظرم صدای حذیفی بود. جمعیت بسیار قابل توجه بود. وقتی بیرون آمدم، دیدم شمار زیادی مشغول عکس گرفتن هستند. خاطرم آمد که سالی که با بچه ها آمدم ۱۳۷۸ اینجا دو سه عکس گرفتیم، مأمور آمد و دوربین را گرفت و اشک بچه های ما را درآورد. اما حالا همه آن حرام ها، حلال شده است. یک دسته افریقایی ایستاده بودند. از من خواستند از آنها عکس بگیرم که گرفتم. بعد هم خودم ایستادم و با آنها عکس گرفتم. به سمت نمایشگاه آمدم. دیدم هنوز باز نشده است. به خانه برگشتم.
امروز سه شنبه ۲۴ مرداد است. صبحی سر صبحانه با دوستان صحبت بود. از جمله یکی از دوستان نجفی در باره شیخ محمد باقر محمودی صحبت کرد. می گفت، وقتی نهج السعاده را در کربلا می نوشت، اگر به مجالس روضه می آمد، بقچه ای همراه داشت، آن را پهن می کرد، و در حالی که منبری مشغول بود، او هم به نوشته های خود می پرداخت.
موزه عنبریه
قرار بود ساعت هشت به مکتبه حرم برویم، اما گفنتد قرار است حجت الاسلام و المسلمین آقای قاضی عسکر برای دیدن بعثه های این ساختمان، و از جمله بعثه آیت الله سیستانی بیایند. ساعت نه به نه و بیست دقیقه تبدیل شد. بعد از آن آماده شده، راهی شدیم. تصمیم گرفتم اول به میدان عنبریه سری بزنم. همراه بنده آقا هادی شهرستانی و آقا رضا فقیه ایمانی و نیز آقا محسن فقیه ایمانی بودند. میدان عنبریه، محل ایستگاه قطاری است که طی ده سال میان دمشق و مدینه ساخته شده و در سال ۱۳۲۶ ق افتتاح شد. این قطار سمبل وحدت جهان اسلام به نفع عثمانی شده و عبدالحمید از خط آهن به عنوان حبل المتین استفاده می کرد. بعدها خط مزبور در جنگ جهانی اول، توسط بدوی ها از بین رفت. طی ده پانزده سال گذشته این ایستگاه را ترمیم کرده و ساختمان قدیم را بازسازی و موزه کرده اند. یک بنای دو طبقه با یک سالن در طبقه پایین و تعدادی اتاق در پایین و بالا بود.
سنگ قبرهای قدیمی سادات در موزه عنبریه
تعدادی اشیاء قدیمی در آن گذاشته اند. مهم ترین آن، حدود بیست سی سنگ نبشته از قرون اولیه اسلامی است که باید غالب آنها سنگ مزار باشد. بیشتر آنها سنگ قبر سادات بود و احتمال از یک قبرستان ویران شده به اینجا منتقل شده است.حالا که فکر می کنم، حدود بیست سال قبل تصویر یکی از این سنگ قبرها را آقای سید انس به من داد و گفت از قبرستانی از سادات در نزدیکی ینبع است. فکر کنم همانجا را که ویران کرده اند، سنگهایش را اینجا آورده اند. روی بسیاری از سنگها نام و نسب مدفونین که از سادات هستند، آمده است.
دست کم چهار نمونه مجسمه سر حیوان یا انسان بود که از مدینه پیش از اسلام بود و احتمال زیاد می رود که بت باشد .نمونه های سکه و آثاری از دوره عثمانی و عبدالعزیز هم بود. موزه ای کوچک اما تمیز و بدون مزاحم بود. هر مقداری که خواستیم عکس گرفتیم.
مسجد سقیا در میدان گاه ایستگاه عنبریه
سپس به میدان پشت این بنا که محل ایستگاه بوده رفتیم. خط آهن و دست کم یک واگن را دیدیم. برای بنده مهم دیدن مسجد سقیا بود که در کنار دیوار متصل به خیابان بود. شاید قریب ۲۳ سال قبل این مسجد را دیده بودم که بازسازی می کردند. مسجدی کوچک با بنای قدیمی است. سه گنبد روی سه اتاقک که به هم متصل و پیوسته هستند. محرابی داشت و فرش بود و روشن بود که محل اقامه نماز است. خشنود شدم که توانستم اینجا را از نزدیک ببینم و نماز تحیتی در آن بگذارم. در منابع از این مسجد یاد شده که رسول الله هم آمدند و آنجا از چاهی که بوده آب خورده و نماز خوانده اند.
محوطه ایستگاه را که چند قطار قدیمی و خط های آهن هم هست، تبدیل به رستورانی باز کرده اند و چنان که گفتند شبها بین ساعت ۵ تا ۱ بعد از نیمه شب شب نشینی و قهوه خوری و غذا هست. فضای بسیار وسیعی است با شماری درخت نخل که میز و صندلی چیده بودند. دو ساعتی طول کشید تا این بخش ها را دیدیم.
سپس به مسجد عنبریه هم در وسط میدان، که متعلق به ترکهاست رفتیم. نیم ساعتی استراحت کردیم. آنگاه بیرون آمده به سمت مسجد غمامه رفتیم که در آن بسته بود، و گفتند که برای ظهر هم باز نمی شود. ظاهرا دلیلش رنگ کردن درها بود.
طاقت رفتن مسجد النبی (ص) برای نماز نداشتیم از همان جا به هتل آمده نماز جماعت را در اینجا برگزار کرده ناهار خوردیم. قدری نشسته با دوستان سخن گفتیم و حالا هم که ساعت دو نیم است اینها را نبشتم تا اندکی بخوابم.
عصری همراه دوستان در بعثه آیت الله سبحانی بودیم که آقای زاده ایشان حجت الاسلام و المسلمین علیرضا آن را اداره می کنند. مهمانانی آمدند و بحثی در باره تاریخ و روش های آن و ارتباطش با عقاید و کلام صورت گرفت. اندک اندک بحث به علم کشیده شد. مطالب زیادی گفته شد، اما تاکید کردم که ما تا وقتی که با معتقدات خود پیش برویم، شفافیت علمی در تاریخ نخواهیم داشت. البته همه متدینین عالم این طور هستند، و برای آنها عیب هم نیست که بر اساس باورهای خود به تاریخ نظر کنند،، مشروط بر این که بدانند از چه زاویه ای به مساله نگاه می کنند.
در حرم نبوی بین مغرب و عشا
بعد از آن بیرون آمده به یک لباس دوزی رفتیم تا پیراهنی برای ما بدوزد. آن گاه به حرم رفتم. لحظات مغرب برای من در حرم نبوی شیرین است. نماز مغرب را خواندم. بعد از خواندن نماز دیگر، به چند مجلس درس که در آن جا برپا بود رفتم. یک شیخ وهابی در باره حکم خرید و فروش زمین های مکه و اختلاف فقهای قدیم سخن می گفت. دیگری هم کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب را می خواند و تفسیر می کرد. مجالس قرآنی هم بود که عده ای دور یک نفر جمع شده و قرآن می خواندند.
نزدیک نماز عشا بود که به محل اسکان برگشتیم. آرامش خوبی در مسجد هست، کسی مزاحم دیگری نمی شود. این چند روزه که اینجا بوده ایم، هیچ نوع رفتار غیر عادی ندیدیم. ترس این بود که امسال قدری ناامن باشد، اما همه چیز عادی بود.
امروز خبر رسید که سی نفر در مکه مرده اند و انعکاس این خبر در ایران قدری نگرانی ایجاد کرده بود. طبعا از همین مرگ و میرهای عمومی است که هر سال به خاطر هوا و بیماری رخ می دهد.
امشب هم قدری به کانالم در تلگرام رسیدم و گزارش هایی از آثار سفرنامه ای گذاشتم. همین طور تصاویری از سفر و جوله امروز در عنبریه گذاشتم. شب هم گعده ای در حضور دوستان داشتیم که قدری از اشعار بانوی اصفهانی را خواندم و اسباب فرح دوستان شد.
کتابخانه حرم نبوی
امروز چهارشنبه ۲۵ مرداد ماه صبح عازم حرم شدم. البته حوالی ساعت هشت. نماز و زیارتی خواندم. رفتم مکتبه حرم نبوی. کتاب لطائف الاذکار را به یکی از کتابدارها دادم. گفتم امکان ملاقات با مدیر هست؟ گفت خیر. برگه ای داد که برای افرادی بود که کتاب اهداء می کردند. جایی برای اسم و جایی برای امضا. سری به بخش منابع تاریخ مکه و مدینه زدم. کتابهای قدیمی بود اما حقیقت تعداد آنها چشمگیر نبود. به نظرم ما در کتابخانه تاریخ، تعداد بیشتری داریم. مسجد نبوی یک معهد هم دارد. سر زدم. گفتم منشوراتی هم دارید؟ که نداشتند یا ندادند. ! گفت: کتاب اهدایی طبقه اول زیر کتابخانه است. رفتم. پرسید خطیب هستی یا نه.؟ گفتم معلم. یک جزوه بی ربطی داد، اما باقی کتابها را نداد. به نظرم باید می گفتم خطیب هستم! البته اسمم که نه، فقط شغلم. بعد به نمایشگاه رسول الله (ص) رفتم. سه کتاب جدید خریدم. یکی الفضائل الوارده فی المدینة المنوره که هفتاد ریال سعودی بود. دو جلد کتاب در باره مغازی و یک کتاب عکسها و نقاشی های قدیمی از مدینه و مکه.
کتابفروشی دار الرشد
این کتابها را برداشتم و در این هوای گرم، نیم کیلومتری پیاده رفتم تا به محل ماشین های عمومی رسیدم. یک جوان عربی رسید. گفتم مکتبه الرشد و نمی دانم کجاست. خودش با سیستم جی پی اس آدرس گرفت و قدم به قدم رفت تا به محل رسید. محل آن در شارع ابی ذر بود. به جز الرشد، کتابفروشی مغامسی هم آنجا بود که جمع کرده بود. البته یک شعبه دیگر در سلطانه دارد. آن جوان هم مرتب جویا می شد که کجایی هستی. گفتم عراقی. گفت کردی؟ گفتم تقریبا. چون عربی صحیح که حرف نمی زدم. تقریبا حدسم درست بود که نباید صریح می گفتم. دانشجوی شریعت اسلامی دانشگاه مدینه بود. به هر حال به مکتبه الرشد رفتم. تعدادی کتاب خوب انتخاب کردم. تصاویر برخی را در کانالم گذاشتم.
انتشار کتابهای فراوان در رد بر داعش
چندین کتاب رد داعش بود. کتابی از این دست به اسم مناظره سنی و خارجی. نام خوارج را برای افراطی ها و جهادی ها گذاشته و بند بند به صورت مناظره بحث را پیش برده بود . در این بیست سال، سهم رسائل جامعی یا همان پایان نامه های دانشگاهی در موضوعات تازه خیلی بالاتر رفته و زدن عنوان من رسائل جامعیه بالای کتاب یک امتیاز به شمار می آید. حدود هزار و صد ریال خرید کردم. کتابها را کارتن کردم تا اگر شد همو به مکه بفرستد.
ساعت دوازده بود که به محل اسکان برگشتم. در این دو ساعت، حتی یک نفر به کتابفروشی مراجعه نکرد. به نظرم وضع اقتصادی در سعودی وانفسا شده و اثرش روی کتاب معلوم است. یک سودانی من را به محل اسکان آورد، و تایید کرد که اینجا وضع شغلی بسیار بسیار بد است. بیکاری فراوان و درآمدها پایین است. می گفت به طور کلی وضع سعودی خراب است. خودش زمان صدام، و زمان جنگ عراق، سه سال در عراق بوده، و کارهای برقی انجام می داده است. گویا در آنجا خیلی به او خوش گذشته بود و می گفت یکسره جوانی می کردیم و بغداد پر از ویسکی و رقص و سکس بود. بعد به سودان برگشتم ازدواج کردم و حالا پانزده سال است به سعودی آمده ام.
باران و تلطیف مختصر هوا
عصری باران شدیدی آمد و هوا قدری تلطیف شد. چند روز قبل بسیار گرم بود اما امروز هوا ملایم تر شد و حالا هم که باران آمد، بهتر شده است. گرمای مدینه امسال بسیار بسیار سوزنده است.
یک بار دیگر در عنبریه
شب برای شام مهمان آمد. گروهی از مسؤولان بعثه رهبری مهمان آقای شهرستانی بودند. بعد از آن ساعت نه و نیم حرم مشرف شده، ساعت ده و نیم برگشتیم. گعده دوستان برقرار شد. اشعاری در ستایش رسول خدا (ص) خوانده شد. من هم شعر سعدی را ،(جمال محمد) خواندم. بعد از آن با آقای معراجی گشتی در شهر زدیم. دوست داشتم باز به سمت عنبریه برویم. ساعت یازده و نیم بود. خواستیم وارد شویم گفت باید ده ریال بدهید. قدری اصفهانی بازی درآوردیم، و این که نیاز به حمامات هست. یعنی دستشویی. گفت بروید. داخل شدیم. محوطه بزرگی بود. قسمت جلوی آن که پشت ساختمان اصلی راه آهن قدیم بود، صندلی و میز و موسیقی تند عربی. به همان حمامات اکتفا شد، و آبی هم خریدیم و خوردیم و برگشتیم.
این که دویست سیصد متری قبر پیغمبر این طور زدن و خواندن باشد، جالب بود. البته همه زنان محجبه بودن. بلکه می توانم بگویم آنچه از دور دیدیم، بیشترشان زن بودند. در مسجد سقیا بسته بود. دوست داشتیم نمازی هم بخوانیم. ساعت دوازده و نیم بود که به منزل رسیدیم و یک و نیم هم خوابیدیم. راستی وقتی این را برای یکی از رفقا گفتم، گفت من در عمره سری به عرفات زدم، دیدم شبها، اینجا با ماشین هایشان می آیند، بساط پهن کرده، با پخش موسیقی های تند، شب نشینی می کنند.
مقررات داخل بقیع
امروز پنج شنبه ۲۶ مرداد صبح ساعت پنج نماز را همین جا در منزل خواندیم و ساعت شش به سمت بقیع و حرم نبوی رفتیم. بسیار بسیار خلوت است. قابل تصور هم نیست که این قدر اینجا خلوت باشد. به سمت بقیع رفتیم. معلوم شد یک دور ۲۵ دقیقه را تنظیم کرده اند که هر کسی وارد بقیع شده، از سمت راست برود تا آخر و دور بزند و برگردد. با جمعیتی که در بقیع بود، آن هم توی خاک و خل، و قدم های آرام، بیش از بیست تا بیست و پنج دقیقه طول می کشید. اجازه ایستادن در قسمت برابر قبور امامان را نمی دادند، اما در باقی قسمتها، امکان ایستادن بود. دوستی گفت که این کار را کرده اند که همه سر قبر عثمان هم که در آنها انتهاست بروند، شاید چنین بود، اما حقیقت از میان راهی بود که می شد آن طرف نرفت و برگشت. ما هم دور زدیم و جایی به رغم آن که همه اش همه را حرکت می دهند، ایستاده زیارت مختصری کردیم. از پله های فضای بیرونی پایین آمدیم. باز همه را از توقف منع می کردند. وارد محوطه بعد از نرده های اطراف مسجد شدیم، آنجا هم گروه های بسیار کمی ایستاده بودند که مرتب به آنها گفته می شود بروید. در واقع بخشی از خلوتی اینجا نسبت به سالهای قبل، به این دلیل است که در هیچ کجا جز در داخل مسجد، اجازه ایستادن به کسی نمی دهند. گرچه گاهی دسته های کاروانی در گوشه و کنار و دور از بقیع نشسته اند. وقتی زیارت نامه می خواندم، ماموری آمد و گفت بروید داخل بقیع مثل پیغمبر (ص) و سلامی بدهید. گفتم آنجا هم اجازه یک دقیقه که سهل است نیم دقیقه توقف نمی دهید!
در قدیم روز عاشورا، عید مردم مدینه بود
حالا شکرش باقی است که حقوق اینها خوب است، و الا اگر قرار بود درآمد نفتی نداشته باشند، باید زوار بیچاره پیاده می شدند و دایما به اینها پول می دادند، کما این که در دوره قاجار این طور بوده است.
بانو علویه کرمانی که سال ۱۳۰۹ ق به حج آمده درباره این مطلب می نویسد:
«خلاصه صبح پنجشنبه عاشورا، جای همگی خالی است، رفتیم در روضات مطهّره زیارت كردیم. در حضور حضرت فاطمه(س) روضه خواندند. گریه بسیاری كردیم. الهی خداوند نصیب همه بكند، ونصیب من هم یك دفعه دیگر بكند كه همچه روزی یك دفعه دیگر مشرّف شوم به حرمهای مطهر».«روز عاشورا عیدگرفتند،چون جمعه بود. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید میگیرند، ... بازی ساز نواز میزنند. شب یازدهم عاشورا، حضرات مدینه بنای آتش بازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان میزدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهداء(ع) در كربلا چه كردند. نمیدانم چه حالت به من دست داد. این صداها راكهشنیدم، میخواستم خودم را بكشم. خدا عذابشان را زیاد كند،بحق محمد و آله».
به هر حال داخل حرم نبوی شده در قسمت غربی آن، بخش قدیم، نماز و زیارت خواندیم. قدری هم قرآن برای پدرم خواندم. سعی کردم همه کسانی که التماس دعایی گفته بودند یاد کنم. نماز زیارت خوانده برای همه طلب مغفرت کردم. ساعت هفت و نیم بود که به منزل برگشتیم. امروز نسبت به روزهای قبل، رفتار تند تری با زائران بود، گرچه در کل به نظر می رسد، آرام تر شده اند.
وقتی بیرون آمدیم، جمعیتی جلوی بقیع کنار نرده های حد فاصل بخش بقیع با مسجد ایستاده بودند و گریه می کردند. گفتند اینها پس از دفن میت، اینجا جمع شده و به صاحب عزا تسلیت می گویند. صاحب عزا، عقال روی سر نداشت و بقیه با او معانقه می کردند. این اولین بار بود که یک دسته عزا می دیدم. ظاهرا مربوط به سنی ها بود و ربطی به شیعه ها نداشت.
بعثه ای خاص
امروز در بعثه آیت الله سبحانی نشسته بودم. جماعتی روحانی نجفی آمدند. گفتند از بعثه آیت الله یعقوبی هستند. دوستی گفت که اسم ایشان این است: شیخ محمد بن شیخ موسی، بن محمد علی الیعقوبی بن شیخ یعقوب التبریزی. شرح حال وی در منابع نجف (در ماضی النجف و حاضرها و معارف الرجال) هست. این محمد علی شاعر بوده و دیوانی به اسم بابلیات دارد. اصل آنها تبریزی است. اینها حیره بودند. وقتی دعواهای سید محسن امین و مخالفان پیش آمد سید صالح حلی شاعر طرفدار سید محسن بود و مخالفان محمد علی یقعوبی را از حیره به نجف آورند. اینها در کتاب هکذا عرفتهم آمده است. یک منبری خوب و شاعر بود (شاید در شعراء الغری هم شرح حالش باشد). این شیخ محمد برادر بزرگی داشت به اسم علاء، اینها پسران شیخ موسی بودند. مجله الایمان توسط شیخ موسی اداره می شد. این موسی فرزند شیخ محمد علی از منبری های مهم و شاعران بود که صحبتش گذشت. می گویند وقتی می خواست شعر بگوید، روی زمین می خوابید، سیگار می کشید و شعر می گفت که شعر خوبی است. خود شیخ محمد، مهندس ساختمان از دانشگاه بود و بعدها شاگرد سید محمد صدر شد. کسی هم گفت که گویا آقای گرامی به او اجازه اجتهاد داده است. ظاهرا طلبه های زیادی دارد که جدای از حوزه ی به اصطلاح تقلیدی و سنتی هستند. اینها تعدادشان در حال حاضر بسیار زیاد است. بیشتر اینها اهل درس و بحث نیستند. در هر حال، شمار طلاب وابسته به آقای یعقوبی آنچنان که این افراد گفتند حدود دو هزار نفر است. البته شاگردان درس خارج او سیصد و پنجاه نفر است (علی قولهم). نمی دانم این آمارها چه اندازه درست است. نیم ساعتی بودند و رفتند. ظاهرا آقای یعقوبی قصد دارد به عنوان یک مرجع عربی در مقابل سایر مراجع شناخته شود. کسی گفت در وبسایت خود آقای یعقوبی هم اصل تبریزی را آورده اما می گوید برای فرار از سربازی بوده که ظاهرا درست نیست. دوستان می گفتند محمد علی شاعر شناسنامه ایرانی داشته است.
براداران بنابی که از آیات خوب تبریز و بناب هستند، امسال یکی در بعثه آیت الله سیستانی و دیگری در بعثه آیت الله سبحانی بود. به نظرم افراد موجه و فعالی هستند. از مسائل تبریز ایشان خبر ندارم، اما می دانم حوزه بناب که به همت ایشان و برادرشان درست شده، حوزه خوبی است. یکی از این بزرگواران در دوره پنجم هم در مجلس بود، و الان هم نفوذ مردمی دارد. آقای فواد صادقی هم که امسال به حج آمده، سری به بعثه آیت الله سبحانی زدند که ایشان را هم ملاقات کردیم. آقای صادق شریعتی هم که به عنوان روحانی کاروان است آمد و به تفصیل شادمانمان کرد. طناز بسیار نیرومندی است.
عصری قدری استراحت و اندکی هم مطالعه کردم. بیشتر مشغول خواندن کتاب نصیحة المشاور بودم. این کتاب از جهاتی برای تاریخ تشیع در مدینه مفید است. در حال نگارش مقاله ای در این باره هستم.
مغرب در مسجد قبا
ساعت شش و نیم بود که همراه دو تن از دوستان عازم قبا شدیم. اندکی در کنار نخلستان مقابل مسجد قبا و در واقع در شرقی قبا رفتیم. قبرستان کهنه ای که در این میانه واقع شده بود، صاف و فضای بازی این طرف برابر در شرقی مسجد ایجاد شده است. داخل مسجد شدیم. اذان که گفت، دهها سفره در گوشه و کنار مسجد انداخته شد. خرما و ماست و نان و قهوه. ما هم چندین قهوه با خرمای بسیار لذیذ خوردیم. بعد هم نماز مغرب و سپس نماز دیگر را هم خواندیم. فرصتی بود و شب جمعه، من دعای کمیل را خواندم. از آنجا به (یک) رستوران طازج رفتیم و شام مختصری هم خوردیم و ساعت نه بود که به محل اسکان برگشتیم. دوستان حرم مشرف شدند اما من مشغول مطالعه و نوشتن شدم. قدری هم به امور کانال رسیدم.
گرفتن مالیات سرانه از خارجی ها
راننده ای که در مسیر سوارمان کرد، ناراحت بود. مالیات تازه ای برای خارجی ها وضع کرده اند. گویا سالانه یا ماهانه (فکر کنم دوم) هر نفر باید صد ریال بدهد. سال دوم دو برابر و به همین ترتیب بالا می رود. اگر درست فهمیده باشم گفت سالانه. اما شاید ماهانه مورد نظرش بود که بعید می نماید. می گفت اقدامات محمد بن سلمان اوضاع اقتصادی را خراب کرده است. چیزی را که می شد با دو ریال خرید حالا با ده ریال هم نمی شود خرید. از مسجد بیرون آمده به سراغ کتابفروشی مبرة الآل و الاصحاب رفتم. چندین کتاب خریدم. یک تک نگاری در باره عباس بن عبدالمطلب از منشورات خودشان بود. کتاب معرفه الصحابه از طبرانی که تازه تصحیح و منتشر شده است. چندین ردیه تازه بر شیعه. اصلا نگارش در این زمینه به خصوص در رسائل دانشگاهی توقف ندارد. انگار اینها نذر کرده که هر هفته یک رساله دانشگاهی در رد ( بر) شیعه ارائه کنند. بیشتر آنها هم مطالب تکراری و بی خاصیت. اساس استناد هم نوشته های پراکنده شیعه. مثلا استنادات فراوان به سید کاظم رشتی که در گفتن خزعبلات ید طولایی دارد. کپی کردن صد باره صفحاتی از فصل الخطاب. تقریبا حال آدم از این قبیل نوشته های اینها بهم می خورد.
یکی از هم اتاقی های من در مدینه آقای تبریزیان یعنی شیخ محمد است که پس از برادرش فارس، مسؤول مؤسسه عقایدی وابسته به دفتر آیت الله سیستانی است، در کارش موفق است. سابقا سه جلد مجموعه رسائل شعائر عاشورایی را شامل روایات رد و ایراد در زمینه شعائر که منازعه را سید محسن امین شروع کرد، گردآوری کرده بود. اکنون آن مجموعه هشت مجلد شده است. سی و سه رساله و کتابچه به علاوه هشت مقاله، و قرار است عتبه حسینیه منتشر کند. ایشان می گفت نسخه ای که از التنزیه سید محسن در دست است، محرف است و اصل آن نسخه اولی است که کامل بوده و حذفیات ندارد.
جمعیت زوّار زیادتر شده است
امروز جمعه، ۲۷ مرداد ماه صبح بقیع و حرم مشرف شدیم. جمیعت زائر بیشتر شده است اما نه آنچنان که انتظار می رفت. به طور معمول هر روز پس از زیارت بقیع، از باب السلام وارد شده سه ربع ساعت زیارت و نماز زیارت و ادعیه بود. سپس از برابر مرقد رسول (ص) گذشتیم و پس از خروج از باب بقیع، به محل اسکان برگشتیم. امروز باز هم برابر بقیع که زیارت می خواندیم، مأمور آمد که اینجا جای زیارت نیست بروید داخل بقیع. سنت همان است. گفتیم پس چرا داخل بقیع اجازه توقف نمی دهند؟
امروز بیشتر وقت را در بعثه های علما بودم. اولا سراغ برادران شبیری در بعثه آیت الله شبیری رفتم. مباحث مختلفی مطرح شد. بیشتر بحث در باره کتاب جریانها و سازمان های من بود. نکاتی را اشاره می کردم که لازم است بیشتر روی آن کار شود. بعد هم به بعثه آیت الله صافی رفتم که آیت الله غروی و دوستان دیگری از جمله شیخ جعفر تبریزی بودند. بیشتر بحث در باره تاریخ تشیع بود. دنبال این بودند که اصطلاح شیعه از کی پدید آمده است. یکی از طلاب سعودی به نام شیخ احمد سلمان که چندین سال است به مذهب تشیع گرویده و آثار و وبسایتی هم دارد، مطالبی در باره امام زمان علیه السلام و مادر آن حضرت نوشته بود که دوست داشت مروری داشته باشم. من خیلی ورود در این بحث نداشتم. مطالب وی را برای یکی از محققان ایرانی فرستادم که او هم جواب های کوتاهی نوشت. این جوان سعودی، مادرش تونسی و پدرش سعودی است که البته ارتباط او با خانواده پدری قطع است و مادرش را هم به دلیل نداشتن گذرنامه، نتوانسته ببیند. الان بیشتر سرگرم بحث های طلبگی و تدریس در منطقه قطیف است. جوان آرامی است.
نیم ساعتی به مغرب بود که به سمت حرم حرکت کردیم. وقتی رسیدم، نماز مغرب شروع شد. وارد مسجد شده جایی قرار گرفتیم و دو رکعت باقی را خواندیم. سپس نماز مغرب و عشاء را خوانده به مکتب حرم مکی رفتیم. نیم ساعتی آنجا بودیم. آنگاه به آرامی برگشتیم. امسال به نظر می رسد، بسیاری از حجاج کشورها، روزهای کمی در مدینه می مانند. بیشتر زائران به هتل های اطراف حرم آمده اند. ایرانی ها هم نسبت به سابق همین طور عمل کرده اند. البته ایرانی ها اغلب پنج روز می مانند، اما برخی از کشورها، زائرانشان فقط دو روز می مانند. بسیاری از هتل ها این اواخر تخریب شده در حالی که جای آنها هتلی ساخته نشده است.
زیارت احد، قبلتین و قبا
صبح شنبه ۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۶ ساعت پنج صبح نماز خواندیم و برای زیارت دوره آماده شدیم. پنج و نیم به سمت احد حرکت کردیم. هنوز هوا کامل روشن نشده بود که نمای مسجد جدید الاحداث احد را دیدیم. این مسجد جای مسجد قدیم اما دهها برابر آن در محوطه وسیعی ساخته شده است. این سیاست برای این است که از نظر سعودی ها، مسجد مهم تر از مزار حمزه جلوه کند. مزار همان شکل قدیم را دارد. زمینی که دور آن نرده هست و مردم از دو طرف زیارت می کنند. حالا وقتی بین مسجد و مزار بایستی، روبرو به سمت شمال، احد را ملاحظه می کنی. جالب است که تمام منطقه مسکونی احد را هم بازسازی کرده و نمای قدیمی آن را حفظ کرده اند. طرح اطراف مزار و مسجد و پارکینک ها را هم بسیار زیبا درست کرده اند. البته دست فروشها که صدها نفر و اغلب زن هستند، همچنان حضور دارند که این باید بیشتر ایام حج یا رمضان باشد. روسری و لباس و خرما و خردوات. زیارت نامه را خواندیم، سپس به مسجد رفته، نماز خواندیم و بیرون آمدیم. کم کم مأموران امر به منکر هم آمده اند. چندین نفر بودند.
سپس به قبلتین آمدیم و از آنجا عازم قبا شدیم. پریشب که رفته بودم سجاده و کتاب دعا را درکتابفروشی مبره الآل و الاصحاب جا گذاشته بودم. رفتم و گرفتم. داخل مسجد شدیم ،نماز و زیارت. به یاد زرارة بن اسعد و مصعب بن عمیر و کلثوم بن هدم و اینها هم نماز خواندم. سوره الرحمن را هم برای پدر خواندم. به یاد همه دوستان بودم و دعایشان کردم. بعد از آن برگشته در مسیر، کنار مشربه ام ابراهیم اندکی ایستادیم. همچنان زمین ناهموار قبرستانی که دورش دیوار و درش بسته است. گویند مادر امام رضا ( ع )هم اینجا دفن شده است. از آنجا به محل اسکان آمدیم.
شیخ عبدالرسول قمی
صبحانه جگر سرخ کرده به سمت مشهدی ها صرف شد. سر سفره روحانی شیرینی بود که معلوم شد شیخ عبدالرسول قمی فرزند مرحوم شیخ موسی قمی است. من یادداشت های جد او شیخ علی قمی را که مربوط به پنجاه سال فعالیت آخوندی او در نجف و طهران بود، گزارش کرده ام. پدر او هم شیخ ابراهیم از شاگردان شیخ انصاری بوده است. اینها کتابخانه ای مشتمل بر بیش از دویست سیصد نسخه خطی داشتند که خانه شیخ موسی بود که من هم ایشان را دیده بودم. می گفت کسی روزها به عنوان رفاقت می آمد و کتابها را می برد. پدرم هم فهمید، به او گفت، او بهانه آورد که آب زده خراب کرده و نداد. من روز فوت پدرم فهمیدم. اینها را به کتابخانه مرعشی و جاهای دیگر فروخته بود. یکی که فهرست شده بود شکایت کردم و پس گرفتم. حکایت غریبی بود.
امروز یکی از دوستان هم در ماشین یاد می کرد که زمانی در باره کتاب نظام الحکم و الاداره از مرحوم شمس الدین سوالی کردم که چه شد این کتاب را تالیف کردید. (گفت و افزود) وقتی می نوشتم، کسی برایم سه جلد الفقه آقای شیرازی را آورد که دو جلد آن الاداره بود. خیلی خوشحال شدم. وقتی خواندم، دیدم همه چیز دارد غیر از اداره.
امروز زیارت دوره ما خیلی با حال بود. هوای مدینه این دو سه روز بارانی و بهتر شده و امروز که هم که صبح زود رفتیم، بسیار خوب بود. حالا ساعت هشت و نیم است، صبحانه هم خوردیم و مشغول نوشتن هستم. در راه تعدادی عکس و گزارش کوتاه هم در کانال تلگرامی خودم گذاشتم.
خرید از کتابفروشی مغامسی
ساعت ده عازم مکتبه مغامسی شدم. کتابفروشی بزرگی است که یک سوری به نام معاذ آنجا را اداره می کند. فروشگاهی که در خیابان اباذر داشتند تعطیل کردند و حالا انتهای سلطانه، فروشگاه اصلی آنها نزدیک دانشگاه اسلامی مدینه فعال است. گفت به دلیل بالا رفتن اجاره ها مجبور به تعطیل کردن شده اند. به علاوه، مالیات هنگفتی از خارجی ها گرفته می شود. همین امر سبب شده که عده زیادی اینجا را ترک کنند. خانه های استیجاری ارزان شده است. کتابفروشی بزرگی است که کتابهای جدید وقدیم را دارد. بسیاری از کتابهای مصری قدیم را می توان در اینجا یافت. آثار جدید را هم دارد. مجموعا حدود هشتصد ریال خرید کردم. بیشتر کتابهای قدیمی و چند اثر جدید هم. یکی کتابی در باره مفهوم بدعت از انتشارات عبیکان بود. به نظرم سعی کرده در مفهوم سنتی بدعت میان وهابیان، تجدید نظر کند. کتابفروشی دیگری به نام دار السلام کنار آن بود که گفت به خاطر مسائل مالی، یک سالی است که تعطیل کرده و رفته است. ممکن است سعودی ها برای بکار گرفتن بیکاران خود این فشار را بر خارجی ها می آورند. امروز یکی از دوستان می گفت یک کفش فروش نزدیک هتل جلنار گفته است که مغازه من سالانه ۱۵۰ هزار دلار اجاره بود، اما صاحب آن گفته است که سال بعد ۲۵۰ هزار دلار خواهد شد. به همین دلیل در حال حراج کفش ها و رها کردن آن است.
و اما نکته جالب امروز، کتابی در فضائل خال المؤمنین معاویه بود که یکی از مدرسان حرم نبوی یعنی همین آخوندهایی که شبها در مسجد النبی (ص) درس می دهند نوشته و مجانا در کتابفروشی مغامسی توزیع می شد.
بعد از ظهر، اندکی به کارهای جاری گذشت. این روزها ساعاتی را با آقای رکنی امام جمعه بندر لنگه از تجربه های نجفش صحبت می کنم و مطالبی یادداشت می کنم. [حاصلش شد گزارش زندگی طلبگی در نجف در فاصله سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۳ که در وبلاگم گذاشتم.
موزه مدینه منوره
حوالی ساعت شش به سمت مَتحف مدینه منوره راه افتادیم. بیست دقیقه ای در راه بودیم. در راه مطار جدید و نزدیک ایستگاه تازه قطار است که قرار است به زودی راه بیفتد. عبد العزیز الکعکی بنیانگزار این موزه است. در واقع یک موزه شخصی است. این رسم در خیلی نقاط دنیا هست که اشخاص، موزه های خصوصی تاسیس می کنند. شاید امکاناتی هم دولت ها به آنها می دهند. فضای آن بسیار بزرگتر از چیزی است که سال ۹۱ دیده بودم. بیست و پنج ریال ورودی گرفت. در تمام مدت که بودیم حداکثر ده نفر آنجا بودند. اول یک ربعی با کعکی صحبت کردم. بعد هم بازدید صورت گرفت. شخصی توضیح می داد.. از آنجا درآمدیم. محل آن انتهای شارع عبدالعزیز نزدیک ایستگاه جدید قطار مکه ـ مدینه است. ایستگاه سمت راست جاده، اما متحف، سمت چپ آن است.
در فکر شام بودیم. به مجموعه تجاری الراشد رفتیم. یک طبقه ویژه خوراک بود. صدها نفر در یک فضای بزرگ نشسته بودند. زنان و مردان. تقریبا در هم آمیخته. همه چادر سیاه اما صورتها غالبا باز. ولی جوری نبود که مثلا بخش خانوادگی داشته باشد. وقت نماز عشا شد. فقط عرضه خوراک از دکه های اطراف تعطیل شد اما هیچ کس کاری به این جمعیت که غالبا غذایشان را گرفته بودند، نداشت. به نظرم این فضاها در عربستان نشانگر تغییر آشکاری است که نسبت به قبل رخ داده و قدرت سلطه دینی را دست کم از آن سیاست سختگیرانه قبلی، بشدت کاسته است.
دیدار با دوست قدیمی
ساعت نزدیک نه بود که به محل اسکان برگشتیم. قرار بود نه و نیم حرم مشرف شویم که رفتیم. نزدیک یازده برگشته به سراغ آقای معراجی رفته همراه ایشان تاکسی گرفته به منزل آقای سید انس کتبی حسنی رفتیم. رفیق بیست ساله مان که حالا یک سال و اندی است که بیکار شده و با این مخارج هنگفت مشکلات زیادی دارد. دو کتاب جدید چاپ کرده بود که لطف کرد. یکی الاصول المهمه فی بیان عقاید الامه که انتشار آن در سعودی ممنوع است. مطالبی علیه وهابیت دارد. کلا موضع ایشان خوب است. کتاب دیگر ایشان الاعلام فی ارض النبوه که شرح حال شماری از علماست. از جمله نامه ای از یکی از استادان محمد بن عبدالوهاب به وی منتشر کرده که او را از تفکیر مردم نهی می کند. این کتاب در سعودی عرضه می شود! سید انس از دوستان احمد طیب رئیس الازهر است و گفت مدتی قبل که آمد، هم من در هتل به دیدنش رفتم، و هم او آمد. احمد طیب گفت این کتاب را که دیدم، فکر کردم دیگر در سعودی تو را نخواهم دید. بیشتر صحبت من با وی دغدغه های فکری جدیدم در حوزه عقب ماندگی مسلمانان بود. قدری هم بحث های سیاسی شد. او می گفت به نظرم، دولت سعودی بالاخره و البته نا آشکار در مسائل منطقه راه حل معتدل تری را پیش خواهد گرفت.
باز هم در باره اوضاع اقتصادی عربستان
باز امشب در صحبت با راننده دریافتیم که اوضاع اقتصادی بسیار سخت است. هزینه برق در اینجا فوق العاده گران است. او گفت یک خانه در ماه رمضان به علاوه ده روز، مبلغ دو هزار و سیصد ریال پول برق پرداخت کرده است. بحث ارزش افزوده جدی از رمضان به بعد اجرایی شده است. برای خارجی ها هم هر نفری، در هر ماه صد ریال در نظر گرفته شده است. آن هم به صورت سرانه که از زن و بچه او هم گرفته می شود. قبلا سال شنیده بودم. اما به نظرم این درست تر است. به نظر می رسد محمد بن سلمان خودش مانده و پدرش. باقی خاندان را کاملا کنار گذاشته است. با این حال امریکا حامی اوست و مسلم، مجبور است آرامتر و مطمئن تر حرکت کند. این که چطور ساختار سیاسی حکومت آل سعود با ساختار دینی آن کنار می آید هم یک مساله مهم است. مسلما غربی ها برای مبارزه با داعش تلاش خواهند کرد از قدرت سلطه دینی در عربستان بکاهند، کاری که خیلی خیلی دشوار است.
خرید کتاب از مرکز بحوث و دراسات مدینه منوره
امروز صبح یکشنبه ۲۹ مرداد برای کار کتابها همراه آقای معراجی رفتیم. اول سری به متحف مدینه زدیم. چون ایشان با یکی از دوستانش می خواستند آنجا را ببینند. بعد به مرکز بحوث و دراسات مدینه منوره رفتیم که در خیابان محمد بن عبدالعزیز است. البته گفتند این ساختمان هم اجاره ای است و تا سه ماه دیگر به ساختمان اصلی می روند. کتابهای الداره را هم عرضه می کردند. به نظرم در سالهای اخیر با هم کار می کنند. این بعد از آن تغییراتی است که سوری ها را بیرون راندند. تعدادی کتاب گرفتیم که حساب و کتابش تا بعد از نماز ظهر طول کشید. من ناقصی های مجله و چندین کتاب را گرفتم. حوالی دو بود که به هتل رسیدیم. گرمی هوا امروز به نهایت خود رسیده بود. واقعا راه رفتن در آفتاب اصلا مقدور نبود. این گرما را در ایران نمی شود درک کرد. دست کم در شهرهایی که من بوده ام.
عصری حوالی مغرب بود که باز سری به متحف مدینه منوره زدم. یک اختلاف حساب داشتیم که باز هم مشخص نشد. از آنجا به مکتبه الرشد رفتیم. کتابهایم را تحویل دادم تا با بار به مکه بفرستد. قرار شد به مکتبه اسدی بفرستد. آقای معراجی هم کتابهایی خرید. امسال گفت قصد خرید ندارد، اما امروز، مجموعه قابل توجهی گرفت. نمی شود از این کتابها گذشت. سپس دقایقی به بعثه ایران رفتیم، و آنگاه به محل اسکان برگشتیم. شام خوردیم. امشب هم در جلسه گعده شبانه که تبدیل به شب شعر شده است، من شعر نظامی گنجوی را در وصف پیامبر خواندم. البته برخی از ابیات را کم کردم، چون زمانی که در اختیار است، بسیار کم است. این گزیده ای است که خواندم.
محمد کافرینش هست خاک
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش
طراز کار گاه آفرینش
سرو سرهنگ میدان وفا را
سپه سالار و سر خیل انبیا را
مرقع بر کش نر مادهای چند
شفاعت خواه کار افتادهای چند
ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش
از آنجا نام شد در یتیمش
به معنی کیمیای خاک آدم
به صورت توتیای چشم عالم
اساس شرع او ختم جهانست
شریعتها بدو منسوخ از آنست
جوانمردی رحیم و تند چون شیر
زبانش گه کلید و گاه شمشیر
ایازی خاص و از خاصان گزیده
ز مسعودی به محمودی رسیده
خدایش تیغ نصرت داده در چنگ
کز آهن نقش داند بست بر سنگ
به معجز بدگمانان را خجل کرد
جهانی سنگدل را تنگ دل کرد
چو گل بر آبروی دوستان شاد
چو سرو از آبخورد عالم آزاد
فلک را داده سروش سبز پوشی
عمامش باد را عنبر فروشی
من آن تشنه لب غمناک اویم
که او آب من و من خاک اویم
به خدمت کردهام بسیار تقصیر
چه تدبیر ای نبیالله چه تدبیر
کنم درخواستی زان روضه پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک
برآری دست از آن بردیمانی
نمائی دست برد آنگه که دانی
کالهی بر نظامی کار بگشای
ز نفس کافرش زنار بگشای
دلش در مخزن آسایش آور
بر آن بخشودنی بخشایش آور
اگر چه جرم او کوه گران است
ترا دریای رحمت بیکرانست
بیامرزش روان آمرزی آخر
خدای رایگان آمرزی آخر
کتابهای در حمام
ساعت ده و ربع شب حرم مشرف شدیم که قرار بود یازده و ربع ماشین برگردد. طبق معمول نماز و زیارت کردیم. از برابر ضریح مطهر رسول (ص) از مسجد خارج شده به سمت بقیع آمده، آنجا هم زیارت نامه ای خواندم. سپس به سمت محل وعده آمده با ماشین به محل اسکان برگشتیم. معلوم شد که دیروز یا پریروز وقتی برای بازرسی یکی از هتل های محل اسکان دو سه مورد از بعثه ها آمده اند، تعدادی کتاب در حمام دیده اند. آن وقت صاحب هتل را ده هزار جریمه کرده اند. در واقع این اعتراض به صاحب هتل بوده که کتابهای دعا و غیره را در حمام گذاشته که تلقی بدی دارد، اما عملا این بعثه ها، کتابهایشان را آنجا گذاشته اند.حالا کتابها تحویل صاحب هتل شده و او هم طالب ده هزار است که خوب کسی بعید است به او بدهد.
دیدار از یکی از بعثه ها
امروز صبح دوشنبه ۳۰ مرداد ۹۶ نتوانستم حرم مشرف شوم. در واقع بعد از نماز خوابیدم. بعد از ساعتی بیدار شده صبحانه صرف شد. امروز تقریبا برنامه ای ندارم. صبح اول وقت مقاله ای را که این چند روز در باره کتاب نصیحة المشاور نوشته بودم، در وبلاگم در خبرآنلاین گذاشتم و لینک آن را در کانال. به نظرم مقاله جالبی بود! به دلیل این که مواد آن همه بر اساس این کتاب بود و می توانست بینش روشنی را در باره تشیع دوره مملوکی در این ناحیه نشان دهد.
اینجا در بعثه های مراجع، یکی از کارهای رایج، دید و بازدید است. امروز صبح همراه دوستان به بعثه آقای بشیر النجفی رفتیم. پسرش شیخ علی هم بود که من اولین بار بود او را دیدم. گرم برخورد می کرد. می گویند خود بشیر هم خیلی آدم خاکی و با مردم عادی رابطه خوبی دارد. دیدار دیگری هم بود. بیشتر احوال پرسی است و بس، ولی به نوعی روابط میان دفاتر مراجع را هم دست کم در ظاهر بهبود می بخشد.
خاقانی و حج، نیم نگاهی به یک قصیده آتشین او در باره حج
امروز نشستم و قدری با اشعار خاقانی در باره حج ور رفتم. یکی از قصاید را پسندیدم. سعی کردم بفهمم. سخت بود. با این حال تلاش کردم. دلم می خواست این ایام که در حج هستم، قدری از ادبیات حج هم بنویسم. متن زیر را در باره این قصیده با انتخاب برخی از ابیات آن نوشتم و روی کانالم گذاشتم:
هیچ کس به اندازه خاقانی از حج نگفته، آن هم با زبانی سرشار از صنایع ادبی، با بهره گیری از تمام اصطلاحات رایج در سفر حج، با عرفانی عمیق، نگاهی نافذ، با معلوماتی شگفت از جغرافیا و تاریخ و دین، با بهره گیری از هر آنچه در ارائه یک تصویر رمانتیک، عارفانه و عاشقانه می تواند به او کمک کند. آدمی وقتی شعر او را در حج می بیند، فکر می کند زبان فارسی دیگر بیش از این تاب و توانی برای به رخ کشیدن معنا ندارد و خاقانی تا آنجا که توانسته از توان فارسی برای تصویر آنچه خواسته، بهره برده است. شعر در باره حج به خصوص در خراسان قرن پنجم و ششم بلکه ایران آن دوره، اندک نیست، اما خاقانی، یکپارچه عاشق کعبه و حل شده در ادبیات آن است. فهمیدن شعر او برای کسی مثل من اصلا آسان نیست و برای درک بسیاری از لغات و گاه ترکیبات، نیاز به مراجعه به منابع روشن است.
قصیده شصت و هشتم او یکی از قصاید ویژه در باره حج است. قصیده ای که در آن سفر حج از آغاز تا رسیدن به کعبه موضوع اصلی است و هر بیتی در دو مصرع، یکی شکل عادی یک صحنه و دیگری رؤیت عارفانه آن از دیدگاه حج و حاجی است. خیلی ساده، شما وقتی به خیمه حاجیان می نگری، دهها طناب هست که آن را به نقاط مختلفی در زمین متصل کرده است. این مصرع اول است، اما مصرع دوم، آن نگاه از بالاست که تمام این ها را به صورت اشکال مختلف هندسه اقلیدسی می بیند.
وز طناب خیمهها بر گرد لشکرگاه حاج / صد هزار اشکال اقلیدس به برهان دیدهاند.
و نمونه دیگر این که : در اوج گرما که گویی خورشید در قلب اسد ایستاده، اما و در مصرع دوم، نگاه چنان است که همه سنگ و ریگ های منطقه ثعلبیه، مانند درخت بید و ریحان دیده می شود. :
گرم گاهی کآفتاب استاده در قلب اسد / سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیدهاند
در این قصیده از بسیاری از منازل حج یاد می کند، از دشواری بادیه، سختی بی آبی، آسیب مغیلان بر پای مردمان، حمله اعراب بدوی و بسیاری از مسائل دیگر، اما حیف است که آدمی شعر خاقانی را در این حد پایین بیاورد که اطلاعات جغرافیایی دارد. مقام بلندی که این اشعار در نشان دادن بعد معنوی حج دارد، افق وسیعی که در نظم فارسی برای انعکاس عرفان حج دارد، تشبیهات تازه و ترکیبات شگفتی که قدرت خلاقیت ادبی خاقانی را به نمایش می گذارد، همه، و بسیار بیش از آنها، بخشی از آن چیزی است که ما در شعر خاقانی در امر حج می یابیم. برای من شرم آور است که بگویم حتی عشری از اعشار این اشعار را درست می فهمم، اما همان درک عمومی و عادی می فهماند که این اشعار در بلندی معنا، تا چه پایه ای از ادب و فهم می رسد.
این قصیده با این مطلع آغاز می شود:
تا خیال کعبه نقش دیدهٔ جان دیدهاند
دیده را از شوق کعبه زمزم افشان دیدهاند
آنگاه از آتش شوقی سخن می گوید که از شرق و غرب نسبت به کعبه و رفتن به حج برخاسته، و همه مردمان را به سوی آن کشانده است:
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هر هفت کردهٔ هفت مردان دیدهاند
هفت مردان، هفت دسته از مردان خدا هستند، اقطاب و ابدال و اخیار و اوتاد و غوث و نقبا و نجباء. هفت کرده هم به معنای آراسته و دارای آرایش کامل است.
هم بر آن آتش ز هند و چین و بغداد آمده
ماه ذی القعده به روی دجله تابان دیدهاند
تمام حاجیان شرق از بالاترین نقطه که شروان شهر خاقانی باشد، تا عمق خراسان همه در بغداد جمع می شدند، و این ماه ذی القعده است که دجله را تابان می کند و آنان باید بسرعت حرکت کنند تا این یکماهه راه را طی کرده اول ذی الحجه به مکه برسند.
حالا که حاجیان جمع شده اند، در مسیر از مدائن و قصر کسری گرفته تا زیارتگاه سلمان را خضر وار در بر گرفته و زیارت می کنند:
بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار
قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیدهاند
پس از دیدن مدائن و زیارت سلمان، به تدریج به سمت حله و آب فرات حرکت کرده، زیارت اماکن متبرکه منسوب به شیریزدان یعنی امام علی (ع) را می کنند. موقف الشمس را در سرزمین بابل می شناسیم، آنجا که بنا به روایاتی چند، خورشید ایستاد تا علی و یارانش نمازشان را خواندند.
رانده ز آنجا تا به خاک حله و آب فرات
موقف الشمس و مقام شیر یزدان دیدهاند
زیارت کوفه یا به تعبیری نجف، آن هم زیارت امیر النحل یا امام علی علیه السلام دنبال آن است، چونان لشکری از زنبوران که در قالب انس و جن ظاهر شده اند.
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحل جوش انسی و جان دیدهاند
بس پلنگان گوزن افکن که چون شاخ گوزن
پشت خم در خدمت آن شیر مردان دیدهاند
در آنجاست که تنوری را که آب از آن بیرون آمد و رویداد نوح نبی را آفرید را هم زیارت می کنند.
در تنور آنجای طوفان دیده اندر چشم و دل
هم تنور غصه هم طوفان احزان دیدهاند
حالا این کاروان بزرگ باید بیابانها را طی کند. روزها و شبان بگذرد، آن هم با سختی های فراوان، گاهی کابوسهای وحشتناک و گاه احساس شیرین این سفر، آن هم سوار بر شتر. تصویری که از این وضع خاقانی دارد، زیبا و سخت، همراه با کنایات و اشارات بسیار فراوان است. این جا بختیان، یعنی شتران.
بختیان چون نوعروسان پای کوبان در سماع
اختران شب پلاس و چرخ کوهان دیدهاند
حس مستانه این حاجیان که به شوق کعبه این بیابانها را طی می کنند، موضوعی است که خاقانی با آن بازی می کند، و با چنان تعابیری از آن یاد می کند که گویی این عشق معنوی، قابل با مقایسه با هیچ عشق دیگری نیست.
سرخ رویانی چو می بی می همه مست خراب
بر هم افتاده چو میگون لعل جانان دیدهاند
پختگان چون بختیان افتان و خیزان مست شوق
نی نشانی از می و ساقی و میدان دیدهاند
اینجا کژاوه یا همان کجاوه را وصف می کند که روی شتر مانند دو کفه میزان است و این که در هر یک از این دو کجاوه، شخصی را چون زهدان مادر در دل خود جای داده اند، در ادامه می آید. او دو کجاوه روی یک شتر را بسان دو دستی که برای تیمم است تشبیه می کند:
وان کژاوه چیست میزان دو کفه باردار
باز جوزایی دو کفه شکل میزان دیدهاند
بارداری چون فلک خوش رو مه و خور در شکم
وز دو سو چون مُشرفین او را دو زهدان دیدهاند
چون دو دست اندر تیمم یک به دیگر متصل
در یکی محمل دو تن هم پای و هم ران دیدهاند
جبرئیل استاده چون اعرابی اشتر سوار
وز پی حاجش دلیل ره فراوان دیدهاند
اکنون حجاج راه افتاده و وسط بادیه هستند، بادیه ای که او به بحر تشبیه می کند، شتر یا همان بختی را به کشتی و اعراب بدوی را موج هایی می داند که این کشتی را تهدید می کنند. این دریا از واقصه آغاز شده و به مکه پایان می یابد:
بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج
واقصه سرحد بحر و مکه پایان دادهاند
ترس و خوف و خطری که در بادیه بود، وصف ناپذیر است، به علاوه خار مغیلان که دست و پای حاجیان را خونین می کرد. اما این مانع از داشتن نگاهی عارفانه به همین بادیه نیست که در ادب فارسی جایگاه خود را دارد.
بادیه چون غمزهٔ ترکان سنان دار از عرب
جای خون ریزان چو نرگس زار نیسان دیدهاند
دائرهٔ افلاک را بالای صحن بادیه
کم ز جزم نحویان بر حرف قرآن دیدهاند
بادیه باغ بهشت و بر سر خوانهای حاج
پر طاووس بهشتی را مگس ران دیدهاند
وز طناب خیمهها بر گرد لشکرگاه حاج
صد هزار اشکال اقلیدس به برهان دیدهاند
گرم گاهی کآفتاب استاده در قلب اسد
سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیدهاند
اینجااشاراتی به خود دارد، و این که پس از پانصد سال که از هجرت گذشته، او در منطقه فید در حال رفتن به حج است. زمانی در عهد مقتفی عباسی به حج آمده و روزگاری به عهد مستضی بالله. آن وقت در ماه دی حج کرده و حالا در تموز.
از پی حج در چنین روزی ز پانصد سال باز
بر در فید آسمان را منقطع سان دیدهاند
من به دور مقتفی دیدم به دی مه بادیه
کاندر او ز آب و گیا قحط فراوان دیدهاند
پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموز
کز تیمم گاه صد نیلوفرستان دیدهاند
مشکلات آب در راه حج، اهمیت برکه ها را نشان می دهد و اینجا هم خاقانی، سخن از سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر خود کرده و این که اینها سبب می شود تا چشمان حاجیان، برکه ها را چونان برکه های دریای عمان ببینند. در باره کوه محروق و دیگر منازل راه مانند حاجز، سمیرا و نقره و... ، باز این نگاه و تلقی وجود دارد.
از سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر من
بِرکِها را برکههای بحر عمان دیدهاند
وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست
در سمیرا سدره بر جای مغیلان دیدهاند
ز آب شور نقره و ریگ عسیله ز اعتقاد
سالکان از نقره کان و از عسل شان دیدهاند
از بسی پر ملک گسترده زیر پای حاج
حاج زیر پای فرش سندس الوان دیدهاند
و آن وقت در حج، رفتن به عرفات و منا و تصاویری که از این صحنه ها در ذهن این حاجی بر اساس همان نگاه خاقانی که زمین و آسمان را در نگاه ناسوتی و لاهوتی در این اشعار به تصویر می کشد، این چنین خود را می نمایاند:
در میان سنگلاخ مسلخ و عمره ز شوق
خار و حنظل گل شکرهای صفاهان دیدهاند
دشت محرم صحن محشر گشته وز لبیک خلق
نفخهٔ صور اندر این پیروزه پنگان دیدهاند
زندگان کشته نفس آنجا کفن بر سرکشان
زعفران رخ حنوط نفس ایشان دیدهاند
شیر مردان چون گوزنان هوی هوی اندر دهان
از هو الله بر خدنگ آه پیکان دیدهاند
جمله در غرقاب اشک و کرده هم سیراب از اشک
خاک غرقاب مصحف را که عطشان دیدهاند
دانشجوی ادبیات عرب دانشگاه مدینه
عصر دوشنبه بیشتر به انتظار گذشت. اختلاف حساب من با فروشگاه کتاب متحف مدینه به ریاست عبدالعزیز کرکی حل نشد. خُلف وعده آشکار مدیر آنجا که شخصی به نام الهواری بود امروز من را ضایع کرد. قرار بود بیاید که نیامد.
عصری آقای شریف سلطان بن محمد دانشجوی دکتر ادبیات عرب دانشگاه مدینه آمد. چهار سال قبل، شخصی به نام الترکی از من خواست تا دو نسخه از ینابیع اللغه اثری از قرن ششم را بفرستم تا اینجا به عنوان رساله دکتری تصحیح شود. من هم با زحمت زیاد نسخه آن را فرستادم. فکر کنم در عمره ۹۳ بود که نسخه را دادم. امروز معلوم شد که پنج دانشجوی دکتری آن را تصحیح و آماده کرده اند. این دانشجو یکی از آنها بود و گفت که یک ماه دیگر دفاع خواهد کرد. خیلی خوشحال شدم. وی از نسل شرفای مدینه بود. اصرار کرد برای شام من را نزد شیخ طایفه خودشان ببرد که متاسفانه چون شب آخر اقامت ما در مدینه بود، نشد. با آقای یاسر البدری هم رفاقت دارد. ساعتی در ماشین گفتگو کردم. برخی از سایت های ایرانی مانند نورلیب را به او معرفی کردم. بعد از رفتن او، شام خوردیم و عازم حرم شدیم. ساعتی در حرم بودیم. برگشتیم. جلسه شعر برگزار شد و من هم شعر ملک الشعراء بهار را در ستایش رسول الله (ص) که به مناسبت ولادت آن حضرت گفته بود خواندم. آخر شب، آقای معراجی می گفت به قبا و احد برویم که دیدم اگر برویم ساعت دو و نیم از شب رفته بر خواهیم گشت. بهتر است صبح برویم. راضیش کردم که فعلا برود و بخوابد.
امروز در کانال من استقبال خوبی از مقاله چه خاقانی و حج شد. مطمئن هستم مقاله خوبی نبود، اما شعرهای خوبی خوب خاقانی عامل این توجه بود.
زیارت مجدد احد، بقیع و حرم نبوی
صبح سه شنبه ۳۱ مرداد ساعت چهار و نیم نماز را خواندم و منتظر ماندم. متاسفانه تا پنج و نیم خبری نشد. زنگ زدم. معلوم شد مشکلی برای ماشین پیش آمده است. به هر حال با ماشینی که زائران را حرم می برد تا هتل بدر المدینه رفتم. از آنجا با ماشینی که اجاره کاروان بود، راهی احد شدیم. هنوز هوا تاریک بود و توانستم عکس زیبایی از مسجد احد بگیرم. زیارت نامه ای خواندیم. و سریع برگشتیم. عازم بقیع شده وارد شدیم. نسبتا خلوت بود. دور قمری باید می زدیم. اما خوبی ش این بود که می شد در میان راه، جاهایی ایستاد و زیارتی کرد. این مسیر تقریبا نزدیک به بیست دقیقه طول کشید. از آنجا به حرم نبوی آمده، نماز و زیارات را خواندیم. سپس از مقابل قبر رسول (ص) گذشته احترام کردیم و از آنجا خارج شدیم. مستقیم به محل اسکان آمدیم. حالا ساعت هشت شده بود. صبحانه صرف شد. خواستم بخوابم که آقای سجادی زنگ زد که می خواهند به موزه کعکی بروند. گفتم من هم دوباره می آیم. هم راهنمای آنها بودم و هم تکلیف کتابهایم را روشن می کردم. متاسفانه رفتار بدی در باره کتابها داشتند، علت اصلی هم خلق ناجور خود کعکی است که رفتار مناسبی ندارد. مجبور شدم کتابها را برگردانم. ساعتی موزه را در خدمت دوستان آقای سجادی و نواب با دقت مرور کردیم. کاش می شد در اصفهان یا تهران موزه ای شبیه این، به طوری که تاریخ ایران اسلامی هم در امتداد آن باشد، درست کرد. موزه کعکی نقاط قوت و ضعف خود را دارد. در مواردی ماکت ها زیبا و در مواردی نادرست و زشت هم هست. ترتیب منطقی درستی هم ندارد که شاید به خاطر کمبود جا باشد. به نظرم هزینه سنگینی صرف شده که بیشتر باید از همین شاهزاده ها باشد.
کتاب آثار اسلامی من برای ورود به عربستان مشکلی ندارد
امروز آقای سجادی گفت که کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه را که چندین سال بود ممنوع کرده بودند، مجوز دادند و بنابرین در فرودگاه از افراد نمی گرفتند. بارها این کتاب را از خود من گرفته بودند. بعد از آن به هتل برگشتم. هنوز یک مسجد قبا باید می رفتیم. ناهار را صرف کرده به قدر ده دقیقه خوابیدم که تلفن زنگ زد. آقای معراجی بود. به سمت قبا رفتیم. چند رکعت نماز و قدری قرآن و برگشتیم. در میان راه، راننده که از شیعیان اینجاست، در کنار بنایی که آخر منطقه قربان در نزدیکی قباست، نگه داشت. گفت اینجا محل بئر غرس است، جایی که امام علی (ع) آب غسل پیامبر (ص) را از آنجا آورده است. عجالتا چند تصویر گرفتم تا بعد مراجعه کنم. حالا ساعت نزدیک سه و نیم است و ما باید پنج به سمت مسجد شجره حرکت کنیم.
مسجد شجره
ساعت پنج و ربع حرکت کردیم. شش تقریبا شجره بودیم. مسجد بسیار زیبایی است. پنج سال قبل که آمدیم، همراه دوستان به آبار علی(ع) که نزدیک اینجاست رفتیم. الان فرصت این کار نبود. زائران اینجا غسل کرده، وارد مسجد می شوند. ساعتی بعد اذان مغرب شد. قبلا نماز جماعتی خوانده می شد اما الان، سیل حجاج عراقی و نبودن آنها تحت ضوابطی که به ایرانیان توصیه می شود، همه چیز را بهم ریخته است. نماز مغرب با دو سه صف از خود سعودی ها تمام شد، در حالی که مسجد مملو از زائر شیعه از ایرانی و عراقی و غیره بود. بعد از آن حجت الاسلام محمدی که از بعثه می آید، و ازروحانیون باقی مانده از نسل دوره قبلی بعثه است، آمد و نمازعشاء را به جماعت خواند. برخی از عراقی ها هم با کاروانهای خود جماعت خواندند. بعد از آن لبیک گفته محرم شدند. ما هم. شماری از حجاج به بخشی قدیمی مسجد می روند تا مطمئن شوند در شجره محرم شده اند. بلافاصله اتوبوسها حرکت می کنند. تقریبا اذان ساعت هفت و ده دقیقه و حرکت اتوبوس هشت صورت می گیرد.
از نکات جالب این بود که چند میز در حیاط مسجد شجره بود که دختران جوان سعودی آنها را اداره کرده و مربوط به وزارت بهداشت بود. اطراف آنها را مردان ایرانی گرفته و کیف کوچکی می گرفتند که نوعی ماده شوینده و برخی جزوات دیگر در آن بود. از این که این دختران با این حجاب به صحنه حج آمده بود، شگفت زده شدم. البته تغییرات در سعودی به تدریج صورت می گیرد. در مقابل باید گفت که نظم و نسق امور کلی حج، به دقت قدیم نیست. شاید بشود گفت اصولا کار نظارت بکن و نکن، در کل کمتر شده است.
حرکت به سمت مکه و اعمال عمره حج
اتوبوس ما بسیار عالی و شیک بود. نوزده نفره. ساعت یک بعد از نیمه شب دم هتل مکه بودیم. من تقریبا تمام راه را خواب بودم. مثل همیشه. خوشخواب. مسجد تنعیم که رد شدیم، بیدار شدم. از نزدیکی مسجد الحرام عبور کردیم. به عزیزیه آمدیم. ساختمان ما، بعد از جامع الفقیه، اولین کوچه، انتهای آن است. یک بنای خوب اما غیر هتلی است. بیشتر مثل سوئیت هایی که حالا در مشهد باب شده است. بیست دقیقه برای غسل مجدد و سپس با عجله به سمت مسجد الحرام حرکت کردیم. از باب فهد وارد شدیم. طواف و نماز طواف و بعد هم سعی صفا و مروه و تقصیر، اعمال عمره تمتع تمام شد. ساعت سه و نیم به محل اقامت برگشتیم.
امروز هم این خبر را ایسنا زده بود: «خالد الفیصل، امیر مکه و رئیس کمیته حج گفت: تعداد زارئان خدا خدا که تا دیروز به مکه رسیدند یک میلیون و دویست هفت هزار نفر است که انتظار می رود حجاج امسال (از خارج) به دو میلیون و سی هشت هزار برسد. بدین ترتیب یک افزایش یازده درصدی نسبت به سال گذشته داریم.
این عدد منهای حجاج داخل است و در نهایت اعلام کردند که امسال نسبت به سال قبل حدود ۴۵۰ هزار نفر بیشتر است.
سفرنامه حج یک صفحه از سالهای ۱۰۷۱ ـ ۱۰۷۴ قمری
در ابتدای یکی از نسخه ها، شخصی از علمای اتراک به نام محمد امین بن الشیخ محمد بن میر آلای بیک زاده، گزارشی از سفر حجخود میان سالهای ۱۰۷۱ ـ ۱۰۷۴ نوشته است. در این نوشته از سه سفر حج خود، سفرش به مدینه و طائف، درس خواندنش در مدرسه سلیمانیه و خلیلیه یاد کرده است. این نشان می دهد که برخی از علمای دین نه تنها برای حج، بلکه برای استفاده علمی از علمای محدث حرمین به این سفر می آمده اند. چنان که در این یادداشت آمده او کتاب احادیث محیی الدین نَوَوی را کنار منبر شریف رسول الله (ص) خوانده و اجازه روایتی هم از یکی از علمای وقت گرفته است.
او در این گزارش گفته است که ثواب حج دومش را به روح مادرش و ثواب حج سوم را به روح رسول الله (ص)اهداءکرده است.
جزئیات دیگری هم در این یادداشت آمده که برای شناخت تاریخ آن دوره سودمند است.
این صفحه که در آغاز نسخه به شماره ۴۹۰۵ در کتابخانه مجلس آمده، از محمدامین الای بیک است. در واقع محمد آلای بیک صاحب این نسخه از فتوح الحرمین که به احتمال زیاد آن را در مکه خریده بوده، است.
روی این صفحه، به جز این گزارش شعری از جامی در باره حج هم هست:
کی بود یارب که رو در یثرب و بطحا کنم
گه به مکه منزل و گه در مدینه جا کنم
میروم بر زمزم و از دل کشم یک زمزمه
وز دو چشم خونفشان آن چشمه را دریا کنم
در حاشیه یادداشت دیگری هم هست که نسب این محمد امین را کامل تر به رنگ قرمز نوشته است. مناسک محیی الدین [النووی] نوشته است بتوفیق الله از دست اضعف عباد الله محمد امین بن الشیخ محمد بن میرآلای الاسکویی بن علی الدفتری بن میر حسن ابن میر غازی ... ابن میر حاجی اسحق بن باشا یکت فاتح اسکویه غفر لهم.
متن سفرنامه:
[۱] خروجی للحجّ فی الرابع عشر من رجب الفرد، لسنة احدی و سبعین بعد الألف، [۱۰۷۱]
[۲] و دخلت اإی الشام الشریف، سابع یوم الجمعة،
[۳] و توجّهت الی مصر القاهرة یوم الأحد، و دخلت إلی القاهرة یوم عرفة عید الفطر،
[۴] و خرجت منها إلی البریّة سابع عشرین من شوال،
[۵] و شرّفت برؤیة البیت العتیق سادس ذی الحجة،
[۶] و وقفت بصحراء عرفات یوم الجمعة. الحمدُ لله ثم الحمد لله.
[۷] و درست بمدرسة المبارکة سلیمانیة من صدر الشریعة، و الفوایض الشرقیة! و مشکاة المصابیح، یوم الثانی من محرّم الحرام لسنة اثنین و سبعین بعد الالف،
[۸] و رُحت الی زیارة شفیع المذنبین، حبیب رب العالمین، بعد المولود الشریف،
[۹] و شرّفت بزیارة حجرته، غرّة ربیع الاخر،
[۱۰] و قرأت تبرّکا احادیث رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ الّتی جمعها محیی الدین النووی رحمه الله عند منبره الشریف،
[۱۱] و أخذت السند لنقل الحدیث من المحدث الکامل و المکاشف الماهر زبدة الحفاظ، من الشیخ علاء الدین اللخشانی؟ المالکی، و أجازنی إجازة عن طرفه،
[۱۲] ثمّ أتیت إلی مکة المکرمة عاشر جمادی الاول، و درستُ فی المدرسة الخلیلیة إلی الموسم،
[۱۳] و حججت ثانیا بفضل الله، و أهدیت ثوابه لروح والدتی بکیجان [بکیحان] خاتون ابنت یسربالی! من أولاد اورنوس غازی،
[۱۴] و بعد الموسم رُحت إلی زیارة ترجمان القرآن، حِبر الامة، أحد عبادلة الاصحاب، ابن عمّ رسول الله، عبدالله بن عباس رضی الله عنهما و عن اصحاب رسول الله اجمعین،
[۱۵] و جئت لیلة المولود من دار بنی العباس! و درست بتوفیق الله إلی الموسم،
[۱۶] فلما جاء الموسم، عزلتُ من المدرسة، لا حول و لا قوة إلا بالله، وحججتُ ثالثاً الحمد لله، و أهدیت ثوابه إلی شفیع المذنبین، تقبّل الله بلطفه و و کرمه، ما لی شیء من هذا الاّ بتوفیق الله، و أرجو من الله الکریم یسرنی ختمی فی بلده بالایمان و یحشرنی و الاقربائی و الاحبائی تحت لوائه یوم المیزان،
[۱۷] سوّده الحقیر محمد امین المشتهر بآلای بیک زاده، جعله الله تعالی من الذین احسنوا الحسنی زیادة»
[۱۸] سوّده حین خرج الی طریق استانبول لسنة اربع و سبعین بعد الالف من هجرة من له المجد و الثناء [۱۰۷۴]
اولین روز اقامت ما در مکه
امروز چهارشنبه اول شهریور و اول ماه ذی الحجه است. به خاطر بیداری دیشب تا اذان صبح، تا حوالی ده و نیم خواب بودم. پس از آن قدری مطالعه و ناهار و ور رفتن به کانال و گذاشتن چند مطلب در آن گذشت. بعد از ساعت چهار به سمت کتابفروشی اسدی یا اسدیه رفتم. تمام این چند پسر آن پدر که قدیم تر ها بود، آنجا بودند. تعدادی کتاب انتخاب کردم تا بعدا چک کنم که داریم یا خیر. بعد از آن به کتاب فروشی عطاءالله محمدی که پسری به نام ارسلان آنجا بود رفتم. داخل خیابان العلم که به همان جامعه ام القری ختم می شود، آنجا هم چند کتاب گرفتم. قبلا یک کتاب فقهی برای آقای شیخ حسن جواهری خریده بودم. امروز هم یک کتاب اصولی جدید گرفتم. متاسفانه رابطه طلبه ها و فضلای ما با آنچه در اینجا در حوزه فقه و اصول نوشته می شود، زیاد نیست. موارد نادری از توجه فقهای جوان ما نسبت به مسائل فقهی و اصولی جدید عربهای سلفی دیده می شد.
چند کتاب تازه
حقیقت چون تصویر کتابهای تازه مهم را در کانال می گذارم، در این سفرنامه کمتر از آنها یاد خواهم کرد. اما اشارتا بگویم چند کتابی که اینجا خریدم، یکی در باره العقیده فی اهل بیت بین افراط و تفریط بود که همین نگاه جدید سلفی هاست. کتابی هم در باره باورهای اصول دینی ائمه مذاهب اربعه که در آثار بعدی به آنها منسوب شده است. عنوانش: المسائل التی نسبها المتکلمون الی الائمه الاربعة فی اصول الدین. کتاب دیگری هم با عنوان الامن الفکری و آثاره فی دعوة محمد بن عبدالوهاب، هر سه رساله دانشگاهی است.
قبلا هم گفتم، اینجا تقریبا بیشتر کارهای جدید که عنوان قشنگی دارد، رساله های جامعی یا دانشگاهی است. البته این الامن الفکری را نفهمیدم که چیست. فکر محمد بن عبدالوهاب که جز شر و آدمکشی چیزی نداشته است.
باز هم در باره اقتصاد عربستان، کاهش وابستگی به نفت
دو سه بار در مدینه اشاره به وضع مالیات سنگین برای کارگران و شاغلین خارجی در سعودی کردم. حالا روشن شده است که این کار در ادامه سیاست عربستان برای کاهش وابستگی به نفت است. بحث ارزش افزوده نیز از رمضان به این طرف جدی شده است. گزارش زیر جالب است: «بانک امریکا مریل لینچ پیش بینی کرد درآمد غیرنفتی عربستان سعودی با تلاشهایی که برای کاهش وابستگی به نفت صورت گرفته است، ممکن است سال آینده حدود ۸۰ میلیارد ریال (۲۱.۳ میلیارد دلار) افزایش پیدا کند. به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از ایسنا، ژان میشل سالیبا، اقتصاددان بانک امریکا مریل لینچ در لندن در گزارشی نوشت: این افزایش حاصل اجرای مالیات بر ارزش افزوده، مالیات برای محصولات لوکس و هزینه بالاتر برای وابستگان اتباع خارجی است. عربستان امسال برای نوشیدنیهای غیرالکی و دخانیات مالیات وضع کرده است. کسری بودجه عربستان سعودی در سال جاری با افزایش ۲۸ درصدی درآمد حاصل از صادرات نفت و همچنین کاهش هزینههای دولت کاهش یافت. با این همه درآمد غیرنفتی ۱۷ درصد سقوط کرد که منعکس کننده دشواریهای این کشور برای متنوع سازی اقتصاد در راستای برنامهای با نظارت محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان است. به گفته اقتصاددان مریل لینچ، درآمد غیرنفتی عربستان بر مبنای سال به سال در نیمه اول سال ۲۰۱۷ کاهش یافت اما از سال ۲۰۱۸ به بعد با آغاز اصلاحات مالی، افزایش پیدا میکند.»
اما این که این سیاست منجر به کاهش تخصص در عربستانی شود که بسیاری از خارجی ها کارهای متخصصانه را انجام می دهند، نکته ای است که نباید از نظر دور داشت. به علاوه، طی چند دهه، گفته می شود که هیچ نوع مالیات غیر شرعی از مردم گرفته نمی شود. حالا باید دید که علمای سلفی اینجا، این قبیل مالیات ها را چگونه توجیه می کنند. گرچه باید توجه داشت که فقه سنی از این بابت گشوده تر نگاه می کند، زیرا در طول تاریخ، بسیاری از دولت های سنی، انواع مالیات را وضع کرده و راه فقهی آن را هم فقها یاد داده اند. در واقع فقهای سنی آن هم در اینجا، تابع حکومت هستند، اگر کسانی به ندرت هم باشند، و مثلا مثل سلیمان العوده چیزی در این شرایط در دفاع از قطر بگوید، به زندان می افتد.
کتابفروشی دار طیبه، مصری های متعامل با سعودی ها در کار نشر
روز پنج شنبه دوم شهریور، صبح به کتابفروشی دار طیبة الخضراء که از قضا درست در خیابانی است که محل اسکان ماست رفتم. ناشری مصری است که اینجا کار می کند. این را بگویم که برخی از سعودی ها در صنعت نشر مصر سرمایه گذاری می کنند. گاهی اینجا دفتر دارند و گاهی در آنجا. گاهی اساسا تماما به اسم مصر و با آدرس آنجاست. طبیعی است که با این کار هدف خاصی دارند. اولا آنجا از جهاتی نیروی کار خوب و ارزان هست. ثانیا برای تقویت فکر سلفی بسیار موثر است. ثالثا کتاب های چاپ مصر به بسیاری از نقاطی می رود که کتابهای وهابی های سعودی نمی رود. در واقع، حساسیت کمتری روی کتابهای چاپ مصر هست. اینجا هم دو مصری با ریش های انبوه و طبعا سلفی بودند. اخلاق بسیار بدی هم داشتند. تعدادی کتاب جدا کردم. از طریق تلگرام با کتابخانه مان در ارتباط بودم که تکراری خرید نکنم. چند کتاب جالب به نظرم آمد که بعدا گزارش آن را خواهم نوشت. تا آنجا بودم چند ایرانی آمدند و قرآن خریدند.
دیدار برادرم در مکه
عصری هم پس از استراحت مختصر برای دیدن برادرم محمد و همسرش، و خواهرم عزت ،عازم هتل آنها شدم. برای یافتن آنجا قدری مشکل پیدا کردم. علتش این بود که این هتل، به تازگی تغییر نام داده بود و گوگل مپ اسم قبلی هتل را داشت که من نیافتم. تا نیمه های عزیزیه کنار پل ملک خالد رفتم و دوباره برگشتم. عاقبت معلوم شد که به فاصله ده دقیقه ای محل اسکان ما هستند. تعداد بیست نفر از اهالی محل ما هم بودند. برخی از آنها هم آمدند و زیارتشان کردیم. امسال به دلیل ترسی که از آمدن به حج بود، بسیاری از کسانی که نوبت شان سالهای بعد بود، و نیز کسانی که توانستند آزاد فیش بخرند، به حج آمدند.
نزدیک غروب به ساختمان خودمان برگشتم. اینجا جماعت برگزار می شود. البته معمول در هتل های دیگر ایرانی چنین نیست. هرچند شنیدم که به تدریج شروع به خواندن جماعت در هتل ها کرده اند.
در حرم الهی
امشب ساعت ده و ربع بود حرم الهی مشرف شدیم و حالا که ساعت یک است به محل اقامت برگشتیم. ایرانی ها از قدیم و این ساعت از شب، پشت رکن یمانی می نشینند. حالا عراقی ها هم اضافه شده و غوغایی است. یکی زیارت عاشورا می خواند، یکی دعای کمیل و .... خیلی ها هم مشغول عکس گرفتن. برخی هم مشغول نماز خواندن. زن و مرد مخلوط نشسته اند و مدام از کنار هم رد می شوند.
نمای مسجد الحرام از داخل عوض شده است. البته ورودی ها هم تغییر کرده، و من امشب باب عبدالعزیز را دیدم که عوض شده است. سقف رواق ها هم کامل نشده و تمام تاسیساتی که کشیده اند، مشخص است. بعدا اگر شد در باره تغییرات اندکی خواهم نوشت.
امسال ماه قمری ما و اینها با هم منطبق است و این حُسن کار است. سالهایی که اختلاف دارد برخی از افراد از علمایی که قبول ندارند یا اهل احتیاط هستند، روز عید تازه عرفات می روند. بیشتر آنها هم به زحمت می افتند. آقای طه نجف داستانها از این مسأله داشت. یک بار دویست ریال به یک موتوری داده بود که او را ببرد. اما پلیس مزاحم آنها شده و موتوری فرار کرده بود. ایشان هم در کانالی افتاده بود و تمام بدنش زخم شده بود. آن وقت پلیس او را به عرفات رسانده بود اما دویست ریال را خودش گرفته بود! امروز هم اعلام کردند که ششصد ریال برای پول گوسفند بدهید. به نظرم زیادتر از حد معمول آمد. گفتند این علی الحساب است.
یک گفتگوی کوتاه با آقای سید رضی بلاغی مبین
امروز جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ یک مصاحبه کوتاه با یکی از منبرهای تبریز حضرت حجت الاسلام آقای سید رضی بلاغی مبین که عجالتا اینجا و در بعثه آقای سبحانی است، داشتم. مطالبی در لابلای گفته های ایشان بود که شاید روزی بکار کسی بیاید. نامنظم سوالاتی کردم و ایشان هم لطف کرده و پاسخ دادند. رسم سابقم در این گزارشات شبه سفرنامه ای همین بود که اگر کسی را می یافتم که اطلاعاتی در باره ادوار قدیم دارد، گفتگویی با او می کردم.
سید رضی بلاغی مبین، پدرم سید حسن در فروردین سال ۱۳۲۱ است. پدرم روحانی و منبری بوده، وقتی رفته شناسامه بگیرد، از کار تبلیغی و بیانی خود این کلمه را اختیار کرده است. اصل ما از سادات موسوی هستیم، و از طریق حمزه بن موسی بن جعفر که شهر ری مدفون است به امام معصوم می رسیم. غیر من از بچه های پدر کسی طلبه نشد. بچه های خودم هم تحصیل کرده هستند، اما طلبه نشدند. من هم در کلاس نهم رفتم، اون موقع ها کمتر کسی دیپلم می گرفت. اول پیش پدرم درس می خواندم، فرد باسوادی بود. شرح لمعه و رسائل و مکاسب می گفت. حتی اسفار هم درس می گفت. بعد مدرسه طالبیه رفتم. سال ۳۶ پدرم خواست که بروم قم. درسهای سطح را هم قم خواندم. درس خارج در قم نرفتم. سال ۴۲ رفتم تبریز و قصد برگشت داشتم. اما پدرم می گفت اگر می خواهی مرجع بشوی قم برو، اما اگر می خواهی تبلیغ کنی، همین مقدار کافی است. باید کتابهای تفسیری و نهج البلاغه و ... بخوانی. من هم بیشتر در همین زمینه وارد شدم . در طول این چند دهه یک سره کار منبر داشتم. در باره این دوره فعالیت هایی داشتم.
از میرزا یوسف شعار پرسیدم. گفت این شخص آیات مشکله را نوشت که آقای سبحانی آن را نقد کرد. وقتی مرد، پسرانش جای او نشستند. مصطفی و جعفر و محمد حسین اینها فعال بودند. مصطفی که زنده است الان پیر شده است. اینها جلسه ای در محله مقصودیه داشتند و یک تابلوی کوچکی داشتند که تفسیر قرآن رویش نوشتند. آخوندهای تبریز با اینها مخالف بودند اما به صورت علنی برخورد نمی کردند. اوائل که جوان تر بودم، در مجالس فاتحه شان مرا دعوت می کردند که بعدا دیگر از بحث های من خوششان نیامد و دعوت نکردند. چند سال پیش خاطرم هست که زن محمد حسین درگذشت. در مسجد طوبی فاتحه بود. دعوت کردند که من برای سخنرانی رفتم . البته یکی از علما زنگ زد که مراقب باشید و من هم رفتم و در باره نیاز به امام و ولایت سخنرانی کردم. پایگاه اینها بیشتر مدارس و دانشگاهها و استادان بود. در واقع یک جریان روشنفکری بود. الان دیگر جلسه تفسیر نیست. شاید با هم ارتباطاتی دارند. یک بار به جلسه ای رفتم. همین مصطفی سخنرانی می کرد. من را نمی دید. در باره تقلید صحبت می کرد، و می گفت تقلید لازم نیست. خودت قرآن را باز کن و بخوان. بعد من قدری صحبت کرده و مطالبش را رد کردم. من کوچک بودم که آیت الله شریعتمداری تبریز بود. دو سه بار پدرم مرا نزد ایشان برد. پدرم دلش می خواست من روحانی بشم. برای همین و برای تشویق من را پیش آقای شریعتمداری برد. خاطره ای که یادم مانده این است که آن زمان تلفن به تبریز آمده بود. برخی آن را جایز نمی دانستند که مثلا زنگ می زنند و خانم یا نامحرم حرف می زند. ایشان گفت: این طور نباشد که هر چیز نویی که آمد، فورا بگوییم حرام است، چون بعدا خودمان استفاده می کنیم و مردم می گویند چطور! این که حرام شده بود! یک عده ای آن وقت از روحانیون از بلندگو هم استفاده نمی کردند.
در باره شیخی های تبریز پرسیدم. گفتند: در تبریز شیخی ها بودند و دسته ای داشتند و از احسا و قطیف هم تغذیه می شدند. یک مسجدی کنار مسجد جامع داشتند که بعد از انقلاب آن را گرفتند و ضمیمه مسجد جامع کردند. به آن مسجد شیخی ها می گفتند. اینها هنوز هم هستند. برخی از منبری ها و مردم تبریز هنوز علاقه مند هستند. قبلا در مسجد صاحب الامر هم بودند، اما حالا در تبریز دیگر شیخی ها جمعیتی ندارند. شیخ عبدالرسول که بزرگ آنها بود پسر شیخ حسن، و من دیده بودمش، ایشان را بعد از انقلاب خلع لباس کردند. چون با شاه ارتباط مستقیم داشتند. بعد از خلع لباس، به کویت رفت. آنجا تشکیلاتی دارند. پسرش که کم سواد اما مودب است، جایش نشسته است. من یادم هست که در خیابان همافر تبریز یک مغازه داشت. حالا بزرگ آنها شده است. یک عده ای مقلد هم در اسکو و میلان و اطراف اسکو مقلدینی دارند. یک بار که مکه آمدم، و روحانی کاروان بودم، شصت نفر از اینها مرد و زن، مقلد اینها بودند. اینها غالبا از متمولین اسکو بودند. وقتی به جلسه شان رفتم، پیش از حج، تقلید شان را پرسیم، همه شان گفتند از رهبری تقلید می کنند، نفر آخری گفت: همه اینها دروغ گفتند. ما همه ما از آقای شیخ عبدالرسول احقاقی تقلید می کنیم. من گفتم برای تفتیش عقاید نیامده ام. خوب راست بگویید تا من به راحتی بتوانم راهنمایی کنم. رساله خواستم. رفتند رساله ای آوردند که شیخ علی پدر شیخ عبدالرسول نوشته بود. بعد از تعطیلی سه ساله حج بود. سالش خیلی یادم نیست. زن برادر شیخ عبدالرسول هم در کاروان بود. اینها در انقلاب هم شرکت نکردند.
من خودم از سال ۴۳ وارد انقلاب شدم. با مرحوم قاضی طباطبائی رفت و آمد داشتم. مسجد مقبره دست ایشان بود. از معروف ترین مساجد تبریز است. الان پسر ایشان در آنجا نماز جماعت می خواند. سید محمد تقی. از زمان مرحوم قاضی منبر می رفتم و الان هم آنجا در ماه رمضان و محرم و برخی از وفیات منبر می روم. آقای قاضی بعد فوت آیت الله بروجردی، طرف آقای حکیم را گرفتند. از سال ۴۳ هم امام را ترویج می کردند. از قبل از آن هم بین ایشان و آیت الله شریعتمداری اختلافاتی بود. وقتی آیت الله حکیم از دنیا رفت، آقای قاضی طرف امام را گرفت.
در باره مرحوم میرزا عبدالله مجتهدی پرسیدم، ایشان گفت: یکی از روحانیون بسیار برجسته شهر میرزا عبدالله مجتهدی بود. آدم بزرگی بود. مسجد مجتهدی ها در بازار هنوز معروف است. خیلی وقت ها بود که من منبر می رفتم. در مجالس رسمی. خانه میرزا عبدالله محل رفت و آمد دانشمندان بود. از بچه های او کسی را نمی شناسم و گویا از خانواده مجتهدی کسی روحانی نمانده است. یک بار ایشان را در راه سوار ماشین کردم، همیشه قدردان همان یکبار بود و به زبان می آورد. یک بار من روی منبر بودم. گفتم امام باقر چه رنج هایی از دست بنی عباس کشید. ایشان آهسته به من گفتند: بنی امیه. ایشان نماینده آقای شریعتمداری بود. آقای سید احمد خسروشاهی هم نماینده آقای شریعتمداری بود. سید ابوالفضل خسروشاهی، برادر دیگرش هم نماینده شریعتمداری بود. این آقا سید ابوالفضل منبری بود و عالمانه صحبت می کرد. (برادر سوم اینها سیدهادی خسروشاهی معروف است). یک برادر چهارمی سید جعفر داشتند که روحانی نبود. سید احمد ادعای مرجعیت داشت و البته مرید خاص آقای شریعتمداری بود. از علمای برجسته دیگر شهر آیت الله شهیدی بود که بین ایشان و آقای شریعتمداری اختلاف بود. شهیدی خیلی ضد دولت بود. شهیدی از آنها بود که در مدرسه طالبیه دیدار شاه نیامد. ایشان یک شرح مکاسب خوب دارد. البته اکثر آقایان نزد شاه نرفته بودند. امام جمعه شهر و آقای شریعتمداری و شماری طلبه ها رفته بودند. البته آن موقع اوائل سلطنت شاه بود.
تا آقای بروجردی زنده بود، همه مردم تبریز مقلد او بودند. بعد از ایشان تقلید متفرق شد. بین آقای حکیم و میلانی و... ولی اکثریت از آقای شریعتمداری تقلید می کردند. سید مرتضی برادر آقای مرعشی نجفی آنجا بود، و طبعا آقای مرعشی هم مقلد داشت. پسرش سید مهدی بود که خیلی با انقلاب میانه ای نداشت و سه چهار سال قبل از دنیا رفت. برادران دیگری هم دارند. آن وقت ها ، خاندان های علما در تبریز زیاد بودند. خاندان دوزدوزانی که فرد برجسته شان میرزا رضی بود که البته پیش از انقلاب فوت شد. پسرش میرزا محسن دوزدوزانی بود که در قم جزو مدرسین بود و حالا هم هست. من مطول نزد ایشان خواندم. مرحوم بنی فضل برادر زاده اینهاست. پدرش سیف علی برادر میرزا رضی بود. یک داستانی هم دارند.
مسجدی به نام پل سنگی است که مسجد ایشان است. من هم منبر می رفتم. تازه مرحوم بروجردی از دنیا رفته بود. من منبر بودم، مساله می گفتم و آراء مراجع معروف را می گفتم. یک روز سیف علی گفت: من تشکر می کنم که نظرت را می گویی، چرا نظر آیت الله خمینی را نمی گویی. من گفتم نمی دانم مقلدی دارد یا نه. ایشان گفت من مقلد ایشان هستم. از آن وقت، من شب های بعد می گفتم رأی آن آقایی که در ترکیه است، ایشان هم رأی شان این است. این خانواده بنی فضل از اول انقلابی و مرید آقای خمینی بودند. قبل از انقلاب من گاهی قم می آمد و دیدن آقای شریعتمداری می آمدم. البته هیچ وقت آنجا منبر نرفته بودم. من از آقای شریعتمداری، میلانی ،گلپایگانی و نجفی اجازه هم داشتم. اجازه من را آقای سید ابوالفضل موسوی تبریزی از آقای شریعتمداری گرفت. ایشان قبل از انقلاب که تبریز می آمد خیلی از آقای شریعتمداری ترویج و تمجید می کرد، اما در انقلاب از ایشان دور و به انقلاب نزدیک شد.
تعدادی از علمای تبریز پس از قصه های آقای شریعتمداری تقریبا در تبریز منزوی شدند. آقای میرزا مجید واعظی بود که حالا مرحوم شده است. ایشان نماینده آقای شریعتمدار در ترکیه بود. آمد تبریز و آنجا از دنیا رفت. یکی هم مرحوم حاج سید یوسف هاشمی حُکم آبادی بود که پسرانش در تهران هستند. پسرش سید فتاح در غرب تهران مسجدی دارد. گویا حوزه علمیه ای هم می سازد. یکی هم شیخ جعفر اشراقی بود که در خبرگان قانون اساسی نماینده تبریز بود. ایشان هم البته پس از آن قضایا قدری کناره گرفت. یک خانواده دیگر از علما انگجی ها هستند که از علمای مشهور قدیمی تبریز و از محله انگج هستند. مسجد معروفی هم دارد.
بزرگ آنان سید حسن انگجی بود که در انقلاب در یک تظاهرات معروف آمدند و نماز خواندند که حالا هم به آن میدان نماز می گویند. ایشان عالم مستقلی بود. سید محمد علی انگجی فرزند سید حسن بود که از نمایندگان تبریز در خبرگان قانون اساسی بود که الان فوت شده است. سید مهدی انگجی فرزند دیگر ایشان بود که عالم وارسته ای بود. سید علی فرزند ایشان در تهران در بازار در مسجدی نماز می خواند. یکی هم هادی انگجی که جراح بسیار متخصصی است. یکی سید رضا بود که مهندس بود که تازگی به رحمت خدا رفته است. مردم همه به این خانواده احترام می گذارند. من الان تبریز هستم، مسوول دفتر آیت الله سبحانی هستم. تا ظهر آنجایم و بعد نماز جماعت و منبر هم دارم. مسجدی که نماز می خوانم، مسجد اشرف الانبیاء است که در خیابان شهید منتظری است.
خرید کتابهای تازه
صبح به همان مصاحبه پیش نوشته، گذشت. ظهر آقای عابدی از دوستان قم که کتابخانه فلسفه را دارد آمدند و ناهار را اینجا بودند. بعد از آن قدری استراحت کردم و عصری دوباره به دار طیبه، همین ناشر نزدیک ساختمان محل اسکان رفتم. کتابهای بسیار خوبی یافتم. برخی در باره همین نوشته های نوگرایانه سعودی ها، برخی آثار سیاسی و شماری هم کتاب جدید در نقد شیعه بود. از قفاری که قدیم هم یک سه جلدی در باره شیعه داشت، چندکتاب تازه یکی الشیعه: المذهب و الواقع و دیگری تأملات فی التشیع چاپ شده بود. کتاب دیگری هم به نام منطلقات السلوک لدی الشیعة الامامیة و اثره التطبیقی القدیم و المعاصر فی واقعهم و مع مخالفیهم از مرفت عبدالجبار سعد منتشر شده است. اثری هم به عنوان رساله دانشگاهی در باره برقعی چاپ شده بود که خیلی مفصل بود. البرقعی و جهوده فی الرد علی الرافضه از خالد تویجری. چندین کتاب هم در باره زنان بود، مانند المرأة بین الاسلام و العصرانیه که دیدگاه های جدید در باره زن را برابر اسلام قرار داده و نقد کرده است. دیگری هم تحریر المراة عند العصرانیین که در نقد کتاب تحریر المرأة فی عصر الرساله است. در اینجا مثل ایران کتاب در باره زن فراوان منتشر می شود. کتابها را جدا کردم و تصاویر برخی را برای کتابخانه فرستادم تا چک شود که داریم یا خیر. بعد از آن از کتابفروشی در آمدم. قدری در خیابان عزیزیه گشتم.
اینجا اطراف جامعه ام القری است که البته شنیده ام بخش مهمی از دانشگاه از اینجا به بیرون شهر رفته است. خیابان محل اقامت ما به اسم شارع المطوف موازی با عزیزیه است و انتهایش به در دیگری دانشگاه می خورد. اینجا هنوز خانه های قدیمی که زمانی اشراف نشین با خانه های بزرگ بوده وجود دارد. مثلا خانه های چهل پنجاه ساله یا اندکی بیشتر. اما بسیاری تخریب و جایش هتل یا مجموعه های سوئیتی ساخته شده است. در کوچه ها گهگاه درختانی هم وجود دارد. این روزها هوا ابری، دم کرده و طبعا تا حدودی شرجی است.
یکی از همسفران ما جناب آقای شیرازی آقازاده مرحوم سید عبدالله شیرازی مشهد است که از مراجع انقلابی بود و سال ۶۴ به رحمت خدا رفت. ایشان گفت که سال ۵۴ از عراق به ایران آمدیم. اسفند ماه. پدرم برادری به نام محمد جعفر در شیراز داشت که فامیل شان طاهری بود.. پسرش نورالدین هم امام جماعت مسجد حجت (خ سهروردی) بود که دو سه سال قبل به رحمت خدا رفت. من مقاله ای در باره دو جلد مجموعه مقالات مرحوم محمد جعفر طاهری نوشته ام و به همین خاطر دنبال این بودم که نسبت آنها را بدانم. البته سید عبدالله چند برادر ناتنی هم داشت. محمد جعفر هم فرزندی به نام محیی الدین دارد که حالا در شیراز و تولیت شاه چراغ یا امام زاده دیگری است. بعد گفتند که پدر ایشان این اواخر قدری از اوضاع ناراحت بودند. نامه ای هم به امام نوشتند و انتقاداتی داشتند. از جمله در باره هاشمی که گفته بود زینب چه کرد که همسر شهید رجایی نکرد. یکی هم در باره خلع لباس روحانیون، و یکی هم تندی هایی که در حق آقای خویی می شد. ایشان گفت، جواب تندی به ایشان داده شد. آقای شیرازی می گفت، قبل انقلاب مرتب آقای خامنه ای به خانه ما می آمد. بعد از فوت پدرم (هم)به مشهد (آمد)و از ما تفقدی کرد.
امشب بعد از شام، گعده دوستانه و شب شعر بود. من هم شعر جامی را در باره پیامبر (ص) خواندم. ساعت ده و نیم تاکسی گرفته به حرم الهی مشرف شدیم. تغییرات جدید درمحدوده مسجد را اندکی بیشتر متوجه شدم. به جز فضای مسجد که مطاف است، یک میدان مطاف هم برای ویلچری ها زیر سقف آماده کرده اند و برای این که مردمی که می خواهند وارد صحن مسجد شوند با آنها تماس نداشته باشند، پله هایی از قبل از این میدان مطاف زیر سقف تعبیه کرده و آنها از پایین به مسجد می روند. البته اگر خلوت باشد، راه برای گذر این مطاف و رفتن از پله ها برای وارد شدن به صحن هم باز است. دیشب که قدری خلوت تر بود، ما از همان خط مطاف عبور کردیم اما امشب بسته بودند و فقط اماکن حرکت از زیر آن امکان پذیر بود. امشب آقای قاضی عسکر را هم در مسجد الحرام دیدیم. چند عکسی هم گرفتیم. بنده و جناب معراجی با ایشان. دوست جوان ما آقای رضا فقیه ایمانی هم بود. ساعت نزدیک یک بود برگشتیم.
رفت و آمد مردم برای پرسشهای فقهی به بعثه ها
امروز شنبه چهارم شهریور سال ۹۶ است. این روزها ساختمان ما که محل اقامت بعثه آیت الله سیستانی و برخی از علمای دیگر است، خیلی شلوغ شده و رفت و آمد زیاد است. تعداد زیادی از علمای بلاد عربی برای دیدن آقای شهرستانی می آیند. دیدن این وضع برای ما از این جهت جالب است که چه قدر روحانی شیعه عرب داریم. واقعا شمار آنها زیاد است. اشاره کردم که حوزه عراق هم که توسعه یافته و بدین ترتیب یک مجموعه بزرگی از شیعه عرب با روحانیون خاص خودشان شکل گرفته است. یکی از علمای برجسته قطیف هم به نام سید هاشم امروز آمده بود و ناهار را اینجا بود. امروز آقای شهرستانی مهمانان دیگری هم داشت که یکی حجت الاسلام راشد یزدی، حجت الاسلام ماندگاری و آقای حسین رضایی مدیر حج دهه شصت و عده ای دیگر بود. بعد از ناهار هم گفتگوهای زیادی شد. من صبح باز به کتابفروشی الطیبه رفتم. بسیار بزرگ و لازم بود تمام گوشه ها را نگاه کنم. آثار خوبی برای کتابخانه تاریخ بدست آمد. امروز همه را فاکتور کرده پولش را پرداخت کردم. قرار شد کارتن آن را به مکتبه اسدی بفرستد تا با کتابهای دیگر به ایران ارسال کنم.
گعده های شبانه ما
امشب هم بعد از شام، شب شعری داشتیم. شب شعر ما به این معنا نیست که کسی شعرهای خود را برخواند، هرگاهی برخی این طور هستند، عربها شعر عربی و فارس ها شعر فارسی می خوانند. بیشتر بر محور امام علی (ع) و فاطمه زهرا(س) است. من تقریبا و تاکنون به جز یکشب، اشعاری از شاعران کهن ایرانی در وصف پیامبر (ص) خوانده ام. امشب شعر موسوی گرمارودی در باره بعثت و غار حرا را خواندم که خیلی خوششان آمد. اول دو سه دقیقه ای در باره شعر نیمایی توضیح دادم و بعد هم آن را خواندم.
راههای ما به مسجد الحرام
امروز یکشنبه پنجم شهریور و پنجم ذی حجه، صبح ساعت هشت و نیم عازم حرم شدم. معمولا تاکسی ها دو مسیر را به طرف حرم می روند. یکی که سر از اجیاد و به اصطلاح باب ملک عبدالعزیز در می آورد؛ حال گاهی زیر زمین که با پله برقی بالا می آیند و گاه روی زمین. راه دیگر که به سمت مسجد جن می رود. از پل بعد از مسجد جن، در سمت چپ و راست، همه بناها تخریب شده است. راهی هم میانه باز است که از پشت ساختمان مولد النبی به سمت تونل مشات می رود. این خیابان از میان شعب ابی طالب رد می شود. بخش وسیعی از محوطه هم در حال ساخت و ساز است که دور آن را مانع گذاشته اند. افراد پیاده که از طرف مسجد جن می آیند، می توانند مسیر رفتن به مروه را انتخاب کنند، چنان که می توانند مستقیم رفته و از برابر مولد النبی یا همان مکتبه المکه المکرمه راه رفتن به سمت میانه مسعی یا سمت مروه را برگزینند.
در راه سری به مولد النبی زدم. قبلا جناب آقای دکتر یاسر البدری گفتند که آقای صبحی مسوول آنجاست. اما وقتی رفتم، کسی پشت در نشسته بود و گفت اجازه، یعنی مرخصی هستند. راهی مسعی شده به طبقه دوم رفتم. در واقع، به جز مطاف اصلی که در صحن مسجد است، در سه طبقه هم طواف صورت می گیرد. اینها زیر بخش جلوی رواق ها حرکت می کنند. از طبقه دوم به منتهی الیه جلوی مسجد رفته مشرف بر کعبه شده از آنجا مشغول خواندن نماز و قرآن شدم. تعدادی عکس هم گرفتم. ساعت ده و نیم بود که برگشتم. تاکسی گرفته به مکتبه اسدی رفتم. تا ساعت دوازده آنجا بودم. مقدار زیادی کتاب گرفتم. به نظرم هرچه بیشتر بگردم، تازه های بیشتری بدست می آورم. متاسفانه نمی توانستم کتابها را همراه بیاورم. تعداد قابل توجهی از موسسه البیان است. این موسسه دو نوع کار منتشر می کند، یکی کارهای علمی و سیاسی و اجتماعی و دیگری به طور خاص، انتشار آثار ضد شیعه. نمی شود گفت پوشش است، اما می شود گفت یکی از وظایف اصلی آن این است.
انتشار کتابی تحت عنوان «حدیث الغدیر» در ریاض
امروز از مکتبة الاسدیه، کتابی در باره حدیث غدیر خریدم که به تازگی در ریاض منتشر شده است. عنوان دقیق آن این است: حدیث الغدیر مع سیدنا علی بن ابی طالب علیه السلام فی غدیر خم، عبدالوهاب الطریری، دار وجوه للنشر و التوزیع، ۱۴۳۷، ۱۳۲ صفحه.
کتاب بسیار همدلانه با غدیر نوشته شده، و فارغ از این که موالات رو به معنای دوستی و ولاء گرفته، حدیث غدیر را از هرجهت بحث و شکل های مختلف روایتی آن را مورد تأیید و بررسی قرار داده است. بلافاصله باید گفت در سعودی که همه علمای آن همه وقتشان را روی حدیث و ارزیابی آن می گذارند، فکر می کنم اولین بار است که کتابی در باره حدیث الغدیر منتشر می شود.
برخی از عناوین آن: غدیر خم، ما قبل الغدیر، غدیر خم.. الزمان و المکان، ذاکرة المکان، خطبة الغدیر، اثر خطبة الغدیر، مولی کل مؤمن، روایات اخری لحدیث الغدیر، تأملات فی روایة الوصیة، الغدیر و فریضة التفکیر، تکوین الکتاب، شکر و تقدیر، اهداء، الخرائط و الصور، الهوامش.
مولف می گوید بیست سال قبل فکر تألیف این کتاب در ذهنش آمده، و روش آن را مثل کتاب دیگرش «کأنک تراه» و «قصص نبویه» که هر دو در باره رسول خدا (ص) است، تنظیم کرده است. (ص ۱۰۱).
وی یک لیست بلند بالا از کسانی که در این کار کمکش کردند، از مورخ و محدث، در صفحه ۱۰۳ ارائه کرده که شیخ حمد الغطاس که فکر تألیف این اثر را در او پدید آورده، نخستین آنهاست.
در بخش نقشه ها و تصاویر، بجز یک نقشه کلی از راه مکه ـ مدینه و تعیین موقعیت غدیر خم در حجة الوداع، چند تصویر قدیمی از غدیر که بر اثر مرور زمان، آثار آن تغییر کرده، تصویری همراه چند تن از دوستانش از جمله سالم الغانمی و دیگران که در جای فعلی غدیر خم گرفته «عند مکان الغدیر»، موقعیت فعلی غدیر که نزدیک مسیر قطار تازه تأسیس مکه ـ مدینه است، تصویری از برخی از درختان وادی غدیر، جایی که رسول خدا زیر درختی مانند آن خطبه خواند، و تصویری از مورخ دکتر احمد النعمانی که دقیقا در جایی ایستاده که گفته می شود مصلای رسول الله در غدیر خم بوده را به صورت رنگی منتشر کرده است.
یکی از صفحات شیرین آن ذیل عنوان «ولی کل مؤمن» هست که با عبارتی رسا، ویژگیهای امام علی علیه السلام را برای شایستگی رسیدن به این مقام از ولاء و موالات نشان می دهد.
دیدار با برادر و خرید چند کتاب در راه
الان که اینها رو می نویسم، در ساختمان محل اسکان در خیابان المطوف هستم که مستقیم به در دانشگاه ام القری می خورد. البته نه در طرف عزیزیه بلکه در دیگر آن. ماشین ها در حال بوق زدن هستند. کافی است یک دقیقه کسی توقف بیجا کند و چند ماشین جمع شوند، تمام آنها شروع به بوق زدن می کنند.
عصری ساعت پنج و نیم رفتم به طرف هتل ریفان المشاعر که برادرم محمد و همسرش و خواهرم عزت هستند. اول با روحانی کاروان و تعدادی از زائران هم محلی صحبت کردیم. بعد همه با هم بیرون رفته در خیابان عزیزیه در یک ساندویچ فروشی شام خوردیم. پیش از آن در مسیر، سری به کتابفروشی محمدی در خیابان العلم که مستقیم از عزیزیه به دانشگاه ام القری می خورد، رفتم و چند کتاب انتخاب کردم تا فردا بروم و تهیه کنم. یکی الخراسانیه در باره اعتقادات بود که باید جزئیاتش رو ببینم. کتابی هم در باره احکام فقهی ارتباطات الکترونیکی که از مسائل فقهی جدید بود.
ساعت نه بود که برای گعده شبانه و شب شعر رسیدم. شعر من از عطار و در ستایش رسول الله (ص) بود. اینجا همه از علی و فاطمه و حسین علیهم السلام می خوانند.
امروز صبح دوشنبه ششم شهریورو ششم ذی الحجه، ساعت نه و نیم بود که برای چندمین بار عازم چند کتابفروشی شدم. دار المحمدی همین نزدیک بود و آثاری چند از آن گرفتم. سپس به مکتبه اسدی رفتم. آنجا هم تعدادی کتاب گرفتم. امروز سعی کردم پرونده خرید کتاب را ببندم. از اسدی خواستم همه را فاکتور کرده، کارتن و آماده ارسال نماید.
مهمانهای امروز
ظهر به محل اقامت برگشتم. ناهار خوردم. ساعتی بعد از ناهار خبر دادند که امروز آقای شهرستانی میزبان آقای قالیباف و متکی و چند نفر دیگر است. رفتم. از ساعت دو تا سه آنجا بودیم. آقای قالیباف گزارش مفصلی از مرکزی که در تهران برای مغز و اعصاب ساخته شده و آقای پروفسور سمیعی نظارت آن را بر عهده دارد ارائه می داد. آقای رضایی ـ مدیر حج سابق ـ هم عضو هیئت امنای آن است. ایشان هم شرحی داد. معلوم شد مرکز بزرگی است. البته من قبلا توضیحات پروفسور سمیعی را در این باره در بی بی سی دیده بودم. آقای رضایی گفت سمیعی تاکنون ریالی بابت مشاوره های خود از ما نگرفته و حتی برای یک بار هم ما هزینه بلیط هواپیمای او را نداده ایم. همه کارهای ایشان مجانی و صلواتی بوده و هیچ سهمی هم در اینجا ندارد. این کار زیر مجموعه خیریه امام رضا (ع) است که البته آقای قالیباف گفت من اصلا در هیچ بخشی نیستم اما خانمم در هیئت امنا هست. گفتند که بالای هشتاد و پنج درصد کار تمام شده است. آقای قالیباف وقت رفتن به من گفتند که وقتی طرحی در باره علل انتقال مرکزیت اسلام از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع) داشتم و خیلی کار کردم، و در این زمینه با مرحوم آیئنه وند هم مشورت می کردم، آن طرح همچنان مانده است و دوست دارم تکمیل کنم.
عصری قدری مشغول مطالعه بودم، و مقداری هم مهمان داری کردم. بعد از نماز باز مطالعه و بعد شام. در سر شام با آقای خلخالی که لندن است در باره قوانین مدنی انگلیس در باره طلاق بحث مبسوطی داشتم. به نظرم این مسائل به خصوص از زاویه تجربه های عملی بسیار جالبند، و از جهات مختلف می توانند روشنگر ذهن ما باشند. این قدر معلوم شد که طلاق در انگلیس بسیار دشوار و مانند ایران مدتها به طول می انجامد. اگر زن و شوهری پنج سال با هم زندگی کنند، در طلاق، وقتی به آن رسیدگی شود، اموال هر دو نصف می شود. در تمام مدت بررسی، هر دو از جزئیات حساب یکدیگر آگاهند، و تمام مخارج را می دانند. آنها می توانند صورت حساب طرف را کامل داشته باشند.این برای وقت تقسیم اموال بکار می آید.
بالا رفتن قیمت تاکسی در روزهای نزدیک به اعمال
بعد از شام، گعده ما که بیشتر شب شعر است، برپا شد. من هم شعری از قاآنی در ستایش رسول الله (ص) خواندم. طبعا چون زیاد بود، فقط ده بیست بیت از آخر آن را خواندم. ساعت ده و نیم عازم حرم شدیم. امشب تاکسی ها کمتر از پنجاه ریال به حرم نمی بردند. با این حال درهنگام رفتن مهمان یکی از دوستان شدیم که ماشینی گرفته بود و تعارف کرد که با ایشان برویم. بنده و آقای معراجی رفتیم. تا ساعت یک و نیم حرم بودیم. بعدها هم اتوبوسی رسید که با آن به محل اقامت برگشتیم. همیشه نوشته ام که این وقت شب، اغلب شیعه ها می آیند و می نشینند. قرآن می خوانند و گاهی هم نماز. گاهی هم صحبت می کنند.
تعداد تاکسی در مکه فوق العاده زیاد شده و یکی از آنها می گفت به خاطر تعطیل شدن ساخت و ساز و رواج بیکاری همه یک تاکسی گرفته اند و کار می کنند. مقصودم تاکسی های با تابلوی تاکسی است. ماشین های شخصی هم فعال هستند، اما ظاهرا به اندازه سابق نیست.
امروز سه شنبه هفتم شهریور ماه و هفتم ذی الحجه، صبح دیر بیدار شدم، و طبعا از صبحانه هم خبری نبود. یکی دو ساعتی مطالعه کردم. الان بیشتر در حال خواندن کتاب ذمّ الکلام خواجه عبدالله انصاری هروی هستم. ایرانی ها این کتاب او را کمتر می شناسند. ساعت یازده و نیم برای ارسال کتابها به ایران به مکتبه اسدی رفتم. حساب خودم ۳۲۰۰ ریال سعودی شده بود. پرداخت کردم. سپس من را به باربری فرستاد. یک جوان سودانی به نام محمد نور بود. کارتن ها را وزن کرد. نزدیک دویست کیلو بود. گفت برای ارسال به ایران ۲۰۰۵ ریال می شود. پنج ریال تخفیف داد، و دو هزار گرفت. صورتی داد و تصویری از گذرنامه گرفت، و شماره ای برای پیگیری داد. نزدیک ظهر برگشتم.
مهمانی بعثه رهبری برای سایر بعثه ها
در مکه گرمای هوا که جایی نرفته اما به نظرم سوزش مدینه را کمتر دارد. گاهی روزها هم که ابری است، البته منهای باران. ظهر نماز را خواندم و همراه جماعت، راهی بعثه رهبری شدیم. معمول است که روزهای هفتم ماه، آقای قاضی عسکر، سایر بعثه ها را مهمان می کند. مداحی شد (طبعا به مناسبت شهادت امام باقر ع که امروز است). سپس آقای قاضی عسکر ده دقیقه ای سخن گفت. پیدا بود که از وضع موجود بسیار راضی و خوشحال است. با آن همه مخالفت و ترس و لرز، حالا معلوم شد که امسال چه قدر خوب بوده است. چون برابر همه ایستاده و حج به خوبی در حال برگزاری است. بعد هم ناهار دادند. ساعت دو و نیم برگشتیم. آقایان متکی و قالیباف (هر دو مهمان بعثه رهبری) و بسیاری دیگر هم بودند. حالا هم پس از یک ساعتی استراحت برخواسته مشغول نوشتن این مطالب هستم.
امروز متوجه شدم که امسال آقای حسین رضایی مدیر قدیم حج هم از همکاران آقای قاضی است. آن روز گفت که زمانی نایف وزیر کشور عربستان به ما گفت برای این قصه مُهر، یک جانماز درست کنید که بالای آن چیزی تعبیه شده باشد که بتوانند سجده کنند و دردسری هم نباشد. می گفت این طرح را نایف به ما یاد کرد.
گعده امشب
شب، بعد از مغرب قدری با آقای نائینی صحبت می کردم. خیلی به نظام طلبگی اعتقاد دارد، و عمیقا آن را دوست دارد. بعد گعده شروع شد، و من بخشی از شعرهای زوجه میرزا خلیل را در رفتن عرفات خواندم. امشب آقای سید علی موسوی اردبیلی هم غزلی از خودش خواند که بسیار استادانه بود. سید علی خمینی هم شعر می سراید، اما چیزی در این شبها نخواند. دوستان عرب هم برخی اشعاری خواندند. روضه ای هم به مناسبت شهادت امام باقر (ع)خوانده شد. ساعت ده و نیم به اتاقم آمدم. روشن بود که امشب راهها به حرم مسدود است. حجاج داخل سعودی اغلب امروز برای اعمال به مکه می آیند. هم شلوغ است و هم بهتر است آنها راحت تر اعمالشان را انجام دهند. فعلا ماندم و مشغول مطالعه شدم.
صبح روز چهارشنبه هشتم (هم از شهریور و هم ذی الحجه) روز ترویه، روزی که امام حسین (ع) مکه را به سمت عراق ترک کرد. ترویه روز تدارک آب است، آب برداشتن برای رفتن به مشاعر. صبح بعد از صبحانه، سری به کوچه های اطراف زدم. نزدیک کوه رفتم و تعدادی سنگریزه جمع کردم. احتیاطا، چون شب مشعر، شاید ما نزدیک کوه نباشیم. دیروز آقای قاضی عسکر در سخنرانی گفتند که در مشعر، جای ایرانی ها همان اوائل مشعر است. البته اگر بتوانند کنترل کنند. زدن سنگ به جمرات هم برای کاروانهای ایرانی ساعت ده و نیم به بعد است. معمولا آنها که عجله دارند زودتر رفته و سنگ زده اند. این زمان را به خاطر خلوتی در نظر گرفته اند.
مقاله ای در باره ذم الکلام خواجه عبدالله هروی
این چند روز مشغول نوشتن مقاله ای در باره کتاب ذم الکلام هروی بودم. امرو ز ظهر تمام شد. باید آن را برای گذاشتن در وبلاگم در خبرآنلاین آماده کنم. در این مقاله سعی کردم ریشه های ضد تفکر در سنت اخباری گری در اسلام را بررسی کنم. نمونه ها همه از همین کتاب است. نکته جالب برای من در خواندن این قبیل آثار، این است که حس می کنم بسیاری از این احادیث، تاریخ جعلش در درونش نهفته است. برخی از موارد را در همین مقاله اشاره کردم. این مقاله با عنوان «ریشه های ضد تفکر در سنت حدیث گرایی اسلامی» را در وبلاگم گذاشتم. به نظرم جوامعی مانند سعودی که علاقه مند به تغییر هستند اما در اخباری گری ابن تیمیه ای گیر افتاده اند، دست کم در نگاه ، مثل صیدی هستند که در تور صیاد افتاده و با دست و پا زدن، بیشتر اسیر بندهای طناب تور می شود.
سفر آیت الله سیستانی به حج در سال ۶۵ و ۶۶
ظهر سر سفره دو سه نکته خوب مطرح شد. آقای شهرستانی گفتند که آقای سیستانی دو سفر پیاپی در سالهای ۶۵ و ۶۶ به حج داشتند. من هم سال ۶۶ آمدم. آن وقت ها یکی دو بار گروهی از علمای قم با ایشان ملاقات و درخواست کرده بودند که به ایران بیایند. ایشان گفته بودند من باید نجف بمانم. علاوه بر این که خانواده ام که آنجاست، باید حوزه نجف حفظ شود. آقای مدنی که نشسته بود گفت، من هم در دیدار مزبور با آقای عبایی بودم. این آقای مدنی مدتها در دفتر تبلیغات و مدتی هم امام جمعه کرج بود. حالا بیشتر با آقای شهرستانی است. آقای شهرستانی می گفت وقتی آقای سیستانی برای درمان لندن بود، آیت الله تبریزی هم برای درمان آنجا بود. من زنگ زدم به شیخ جعفر که آقا قصد دیدار آقای تبریزی را دارند. ایشان گفت، اتفاقا پدرم می گفت ما باید به دیدن ایشان برویم. ایشان حوزه نجف را با ماندن در آنجا حفظ کرد.
شعر فیض کاشانی در تحلیل حج
بعد از ناهار اندکی استراحت کردم. حالا همه به تدریج در حال آماده شدن برای آن که شب حوالی ساعت یازده به عرفات خواهیم رفت. حالا نزدیک ساعت یازده است. برخی دوستان برای محرم شدن عازم حرم شدند اما اکثرا همین جا محرم خواهند شد که بنده هم از گروه دوم هستم. علت هم نامعلوم بودن وضع ماشین و راه است. امشب هم گعده شبانه بود و من شعری از فیض کاشانی در باره حج و تحلیل عرفانی آن خواندم.
هر نفس از جناب دوست میرسدم بشارتی / سوی وصال خویشتن می کندم اشارتی
کعبه من جمال او میکنمش بدل طواف / اهل صفا کنند سعی بهر چنین زیارتی
در عرفات عشق او هست متاع جان بسی / از عرب ملاحتش منتظرند غارتی
ذبح منا کنیم ما تا ببریم از او لقا / نیست برای عاشقان بهتر از این تجارتی
سنگ بدیو میزنم حلق هواش میبرم / در حرم مشاعرم تا نکند جسارتی
غسل کنم ز آب چشم پاک شوم ز آزو خشم / چون بحرم نهم قدم تا نکنم طهارتی
سنگ سیاه شد ز آه در غم حضرت اله / برد بدر گهش پناه منتظر زیارتی
زمزم از اشگ اولیاست شوری او بدین گواست / بر در حق بریز اشگ تا ببری نضارتی
ایکه گناه کردهای نامه سیاه کردهای / دامن زندهٔ بگیر تا کند استجارتی
کعبه دل طواف کن سینه بمهر صاف کن / نیست دل خراب را خوشتر ازین عمارتی
کرد خلیل حق مقام بر در کعبه منتظر / تا رسد ار ولادت شیر خدا بشارتی
دوست در آید از درم در قدمش رود سرم / بهر چنین شهادتی کی کنم استخارتی
در ره کعبهٔ دلی زخمی اگر رسد به تن / سود روان بود چه غم تن کشد ار خسارتی
می نتوان بیان نمود قصهٔ عشق نزد کس / هرزه مپوی گرد دل در طلب عمارتی
هر غزلی که طرح شدفیض بدیهه گویدش / معنی بکر آورد تا ببرد بکارتی
عزیمت به عرفات در ساعت یازده شب
شب نهم ذی حجه همراه دوستان با یک ماشین بی سقف راهی عرفات شدیم. جمعا کمتر از یک ساعت به طول انجامید. سالهاست در سفرهای عمره که همراه آقای شهرستانی هستیم و این سفر حج تمتع که تنها سفر من با ایشان بوده، آقای حامد کرمانی از همه جا فیلم تهیه می کند. این بار پرسیدم آیا همه را نگاه داشته. گفت همه آنها هست. امیدوارم از بین نرفته باشد.
نیم ساعت تا سه ربع بعد در عرفات بودیم. در بخش «حجاج ایران» که تابلوی معمولی در خیابان هم دارد، پیاده شدیم. یک سالن تقریبا دویست متری با سه کولر جنرال البته چینی. فضای اطراف پر از درخت های است که حالا قریب بیست سال یا بیشتر است که در عرفات کشت کرده اند. درختان نسبتا خوبی شده و گاهی در سایه آنها می شود آرمید. تعداد زیادی از زائران که دوست دارند بیرون از خیمه جایی به نماز و دعا مشغول شوند، زیر این درخت ها می نشینند.
طبق معمول، وقت به صحبت های دوستانه و همین طور دعا و نماز و خواب می گذرد.
صبح روز عرفه
شب استراحت کردیم. صبح بیدار شده و صبحانه خوردیم. ساعت نه بود که به چادر بزرگ بعثه رفتیم. تعداد اندکی آمدند. مراسم برائت بود. جمعیت زیادی از کاروانهای ایرانی آمده بودند. خیلی کوتاه، آقای قاضی عسکر سخنرانی کرد. موضوع آیات برائت بود. پیام رهبری را هم خواند. معمولی بود. قبل و بعدش هم شعارهای معمول ضد امریکا و استکبار بود و تمام شد. چادر بعثه بسیار بزرگ و پر از درخت بود.
نماز ظهر را خواندیم. ناهار روز عرفه ساده است. بعد از ظهر دعای عرفه بود. غالب دوستانه ما دعا را انفرادی خواندند. در اطراف ما برخی کاروانها جلسات عمومی دارند. بعثه هم مراسم عمومی دارد. یکی دو ساعت عصر به چرخش در خیابان های اطراف گذشت. تعدادی عکس گرفتم و در کانال گذاشتم.
غروب عرفات
غروب عرفات، به تدریج آغاز شد، و سروصداها خوابید. قدری دلگیر به نظر می رسد. هم به دلیل این که فرصت آن روز دیگر وجود ندارد، و هم آغاز سختی های معمول برای آن شب. تا آنجا که به یاد دارم ما تقریبا بعد از نماز مغرب و عشا شام می خوردیم و حرکت می کردیم. امسال ساعت دوازده شب حرکت کردیم. مسیرها مشخص است. گفتند که بخش اول مشعر را به ایرانی ها اختصاص داده، و دور حجاج هر کشوری فنس کشیده اند. ما قصد داشتیم جلوتر از نقطه تعیین شده برویم تا صبح زودتر به خیمه های منا برسیم. حرکت کردیم. تا نزدیکی پل بزرگی آمدیم که اغلب برای احتیاط، آنجا می مانند. مهم و واجب برای حاجی آن است که قبل از اذان صبح مشعر را درک کند. طبعا ما وقتی جلوتر آمدیم جایی نداشتیم. وارد محوطه حجاج افریقایی شدیم. بسیار شلوغ، کثیف و البته مانند همه جای مشعر پر از خاک و شن نرم بود. بناچار فرش هامان را روی همان خاک ها انداختیم و نشستیم. از ساعت یک شب تا یک ساعت به طلوع آفتاب بودیم. من یکی دو ساعتی خوابیدم. قدری نماز و دعا. نماز صبح که خواندیم به تدریج حرکت کردیم.
عبور از وادی محسّر و ورود به منا
از این پل که بگذریم، وارد فاصله میان دو کوه می شویم که ظاهرا همان وادی مأزمین است. از آن که بیرون آییم، به تدریج تابلوهای نهایت منا دیده می شود. البته قسمتی از خیمه ها در مزدلفه زده شده و نباید تصور کرد آنجا منا است. اینجا راه دو بخش می شود. عده ای که قصد رمی دارند از کنار پل پایین رفته و سمت چپ کنار پل در راهی به سمت جمرات می روند. ما که قصد خیمه ها را داشتیم، مستقیم آمدیم. نخستین خیمه های سمت راست، از افریقایی های غیر عرب و سپس حجاج ایرانی است که دو طرف این جاده هستند. مستقیم وارد خیمه شدیم. آبی به سروصورت زدیم و آماده رفتن شدیم.
زمانبندی کاروان های ایرانی برای رفتن به سمت جمره عقبه
حادثه دو سال قبل سبب شده است تا اینجا تا حدودی به پادگان تبدیل شود. هم از نظر تعداد نیروهای نظامی و هم نظم و انسجام و این که هر کاروانی کی حرکت کند. درواقع امسال همه چیز مرتب شده و سه نکته در این امر رعایت شده است. زمانبندی، مسیر های یک طرفه و جلوگیری از ایستادن یا نشستن افراد در همه جا، بجز داخل خیمه ها. کلمه «حَرّک» همه جا شنیده می شود. طبعا به دلیل این که سال ۹۴ مشکل کشتار حجاج پیش آمد، امسال منا را خیلی منضبط کرده و با هزاران نیروی سرباز و متطوع که آموزش دیده اند، راه ها را کنترل می کنند.
حجاج ایرانی باید از ساعت ده و نیم به بعد از خیمه ها به طرف جمرات که دور ترین نقطه به آنهاست، حرکت کنند. تازه هر دسته ای ازکاروان ساعت مشخص دادند. دوازده، دوازده و نیم ... ما که افراد سابقه دار بودیم! همان هفت راه افتادیم. هشت بود که سنگ را زده بودیم. منتظر ماندیم به ما خبر دهند که قربانی ما را انجام داده اند. در واقع یک نفر مسوول شده بود، پول ها را گرفته و فیش گرفته، و با یکی از ذابحین هماهنگ کند. متاسفانه این هماهنگی درست انجام نشد و ما ساعت یازده وقتی به خیمه برگشته بودیم، متوجه شدیم. عده ای از همان جمرات به هتل رفتند تا استراحت کنند و عصر به خیمه آمدند. جالب تر از همه کار آقای معراجی بود که شب قبل، همان مغرب از عرفات به مسجد الحرام رفته و قبل از اذان صبح به مزدلفه یا همان مشعر آمده بود.
از خیمه ها تا جمرات
مسیر جمرات یا به عبارتی چندین مسیر برای جمرات، نسبتا خلوت بود. تلاش کردم بدانم دو سال قبل آن قتلگاه کجا بوده، اما کسانی که همراه بودند، نمی دانستند. تمام خیابانهای بزرگ و کوچک شماره گذاری شده است. به پل جمرات که رسیدیم و از دور مثل یک هتل چند طبقه است، هم هوا خوب بود و هم فضا باز. به راحتی رمی صورت گرفت. سال قبل یکی از این مسیرها به هر دلیل بسته شده و مردم به راه دیگری سوق داده شده بودند، در حالی که گنجایش نداشته است. از طرفی دو طرف راه، خیمه های مصری ها بود که آنها هم مردم را راه نداده اند. البته با فاصله بین خیمه ها، یک راهرو هست که در دارد و به راحتی می توانند ببندند. بالا رفتن از دیوار خیمه ها هم برای عامه مردم نامقدور است. در نتیجه این فشار، گرمی هوا و نبود آب، عده ای از بین رفتند. خداوند همه آنها را رحمت کند.
یک طلبه لبنانی که اینجا بود، گفت که سال گذشته همراه با پدرش بوده که در آن ماجرا از دنیا رفته و خود او هم چند روز بستری بوده است. می گفت برای دادن جنازه، بعدها یک برگه ای داداند تا امضا کنیم که هیچ تعهدی دولت سعودی ندارد، و ما هیچ شکایتی نداریم و می پذیریم که همه اینها به حکم قضا و قدر الهی بوده است.
دیدن آقای قاضی عسکر در خیمه بعثه
وقتی به خیمه برگشتیم، از جمع نودنفری ما، تنها هفت هشت نفر در چادر بودند. باقی پس از جمرات و قربانی و تقصیر به محل اقامت رفته بودند. عصر همگی آمدند. در این فاصله نزدیک غروب، دیدنی از آقای قاضی عسکر داشتیم. امروز که به خوبی گذشته بود، برای ایشان یک پیروزی بود و کاملا خوشحال بودند. قدری از کثافت کاری های اطراف مستراح ها و حمام های ایرانی صحبت شد. گفتند ما بخش افریقایی ها رفتیم، بسیار تمیز هستند. با این که این اطراف را مرتب تمیز می کنند اما این چند ساعت به دلیل سر تراشیدن اوضاع بسیار بدی است. متاسفانه حجاج سر همدیگر را می تراشند، در حالی که اصلا وارد نیستند. ای کاش سرهاشان را به حلاق های حرفه ای می دادند. اگر ایرانی ها نزد همانها می رفتند، هم اینجا تمیز تر می شود و هم این همه خون و خونریزی! نمی شد.
بازار افریقایی ها و خرید تسبیح چوبی
بعد از مغرب سری به بازار افریقایی ها زدیم. از جوانی سوال کردیم. گفت همه ما از افریقا می آییم. غالب وسائلی که می فروشند به همان سبک و سیاق و برای جماعت خودشان است. دیشب هم که در مشعر با آنها بودیم، دیدیم که هر گروه، چندین گونی وسائل دارند که باید همین لباسهایی باشد که حالا اینجا عرضه می کنند. نود و نه درصد از فروشنده ها زن هستند. یعنی باید عرض کنم اگر فروشنده غیر افریقایی است مرد است، اما غالب فروشندگان افریقایی ها زن هستند.. یک ساعتی آنجا پرسه زدیم. من فقط یک تسبیح خریدم. آقای معراجی هم یک چند عددی گرفت. جناب عابدی هم. به خیمه برگشتیم.
عزیمت به مسجد الحرام برای اعمال حج تمتمع
قرار این بود که نیمه شب شرعی که شد، و وقتی که ما مجاز هستیم منا را ترک کنیم، راهی مسجد الحرام شویم. همین کار را هم کردیم. در این فاصله ، یعنی سه چهار ساعت مشغول صحبت کردن بودیم. خواب به چشم من نیامد. ساعت یازده و نیم از خیمه ها بیرون زدیم که تا وقتی از منا خارج می شویم، یک ربعی هم راه هست. نیمه شب شرعی اینجا ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه بود. یک راه بیست دقیقه ای را پیاده آمدیم تا به خیابان عزیزیه کنار پل ملک خالد رسیدم. چهار نفری، نفری ۵۰ ریال دادیم تا ماشین ما را تا حرم برساند. این راه، در مواقع معمولی، اغلب بین ده تا پانزده ریال است.
ورودی ما به حرم از راه مسعی بود. چقدر این طرف تخریب وسیع بوده و آدم در وقت ورود اگر صد بار قبلا هم آمده باشد، اوضاع را شگفت می بیند. پای من بشدت درد می کرد. به تدریج که پیش آمدیم، به قسمت جلوی مسعی رسیدم با همه خاطراتی که از آنجا داشتم. چه قدر اینجا رفت و آمد کردیم. راههای ورودی به حرم را از مسعی بسته و ما را به سمت باب ملک عبدالعزیز هدایت کردند. وارد مسجد شدیم. خستگی مفرط، اما باید اعمال را که عبارت از طواف و نماز طواف و سعی بود انجام می دادیم. مطاف نسبتا خلوت بود. همه را با آقای عابدی بودیم. نماز را پشت مقام که البته در انتهای صحن مسجد بود، خواندیم و به سمت مسعی رفتیم. بسیار شلوغ بود. یکی دو دور اول را رفتم اما بعد دیگر به سختی خودم را می کشیدم. پای برهنه روی سنگ های سرد، راه رفتن را بسیار مشکل می کرد. مجبور بودم تا آخر باشم.
بعد از اتمام سعی، دوباره از مروه به داخل مسجد آمدیم و نیم ساعتی نشستیم تا قدری آرام بگیریم. ساعت سه و نیم بود که از مسجد خارج شدیم. تا نزدیک پانصد متری که از مسجد بیرون آمدیم، ماشینی در کار نبود. یعنی بود ولی جای مسافری نبود. بالاخره ماشینی گرفتیم و هر کدام چهل ریال دادیم تا ما را در عزیزیه به محل اقامت رساند. درست مثل یک جنازه متحرک، راه سر خیابان را تا محل اقامت مثل مورچه آمدم و روی تختخواب افتادم. تمام وقتی که خواب بودم، از شدت پادرد و خواب های عجیب در همین باره گذراندم. گویی اصلا خواب نرفته بودم.
صبح ساعت هشت پایین آمدم. صبحانه خوردم و حالا که ساعت نزدیک ده است، در اتاق نشسته این مطالب را می نویسم. دیشب وقتی طواف می کردم، و درست پیش از تمیز کردن مسجد بود، متوجه شدم که نامه هایی به خدا روی زمین افتاده است. یک مورد را برداشتم. اینجا این کار رایج است. اگر از اول توجه داشتم، فکر کنم چندین مورد را می توانستم بردارم. سالهای قبل هم این را دیده بودم. نامه یک دختر ترک بود که برای بهتر شدن نمرات و یافتن شوهر خوب از خدا کمک خواسته بود. فکر کنم نمره ها بهانه بود، اصل همان دومی بود.
رمی جمرات و بیتوته مجدد در منی
امروز یازدهم ذی الحجه و در ضمن یازدهم شهریور است، و ما باید برای رمی جمرات تا قبل از طلوع آفتاب برویم. همه اش فکر می کنم چطور می توانم با این پای علیل، این چهار پنج کیلومتر را بروم. خداوند کمک کند راحت برویم و راحت انجام دهیم. شب را باید در منا بمانیم و فردا ظهر پس از رمی مجدد، به مکه بر گردیم. می ماند یک طواف دیگر که امیدوارم در یکی دو شب آینده انجام دهم.
امروز یکشنبه دوازدهم ذی الحجه و روز نفر است، روزی که حجاج تا ظهر در منا خواهند بود و زان پس به مکه باز خواهند گشت. البته حالا که منا خودش یک گوشه ای از مکه است.
من دیروز عصر، ساعت چهار و نیم از محل اسکان به منا رفتم. ابتدا رمی روز یازدهم را انجام دادم و سپس عازم چادرهای ایرانی شدم. مسیر ما از محل اقامتمان در عزیزیه و در شارع الامام، نزدیک است. تقریبا چهل دقیقه طول کشید تا ما وارد خیابان عزیزیه و از آنجا شارع صدقی شدیم. شارعی که ما را با یک فراز نسبتا تند به منا می رساند. درختان بلندی در این خیابان کاشته شده که بخشی از آنها از دو طرف خیابان در دل هم فرورفته و سایبانی درست کرده است. در طول مسیر، آب و دوغ یخ توزیع می شود. همه مجانا و از سوی افراد خیّر. خیابان هم شلوغ است و امکان جمع آوری زباله ها نیست. آلودگی در اوج خود است و از این لحظه است که بیماری آنفولانزا شروع و عمومی شود. من هم بی نصیب نماندم.
وارد منا که می شویم، باید قدری به سمت داخل منا رفته، از جمره اول شروع کرده تا آخر بیاییم و دوباره دور زده به انتهای منا که چادرهای ایرانی است برویم. راهها همه با نظم و نسق بود.
غروبی به چادرها رسیدیم. شاید یک ربع به اذان مانده بود. امشب کتاب منطلقات السلوک را که نوعی جدید در ردیه نویسی شیعه است همراه بردم و بیشتر آن را خواندم. در طول سالها، حتی ندیده ام یک بار کسی کتابی همراه خود بیاورد و اینجا مطالعه کند. ساعت ده و نیم بود که خوابیدم. حوالی دوازده، اکثریت افراد خیمه ما به مکه آمدند تا در محل اقامت استراحت کنند. اینها چون نیمه اول شب را بیتوته کرده اند، می توانند منا را ترک کنند. البته که ما هم می توانستیم. اکثریت قریب به اتفاق مردم می مانند. این افراد حرفه ای تر و با این استدلال که در هتل راحت تر می خوابیم، رفتند تا فردا پیش از ظهر به جمرات آمده رمی کنند.
روز دوازدهم ذی حجه
صبح نزدیک اذان برخاستم. نماز خواندم. تا هشت مشغول صحبت با برخی از دوستان و مطالعه بودم. یک ساعتی خوابیدم. باز ساعتی همراه آقای هادی به ، به گشت در بازار افریقایی ها رفتم. در این سفر، همراهی های آقای هادی به در مدینه و مکه برایم خوب بود. بسیاری از اوقات در بعثه آقای سبحانی همراه آقازاده ایشان مأنوس بودیم. به هر حال، به تدریج به راه افتادیم. حوالی ساعت یازده حرکت کردیم. تا نزدیک جمرات، سه ربع ساعت راه آمدیم. به آرامی جمرات را رمی کردیم و ایستادیم تا اذان بگویند و از منا خارج شویم.
باز هم تأکید کنم نکته جالب امسال، گروه بندی حجاج کشورها و حتی یک کشور، برای ورود به راهها و رسیدن به جمرات بود. وقتی صبح بیرون آمدم، در خیابان، کاروان های زیادی از افریقایی ها و ایرانی ها را دیدم که آماده حرکت بودند. اما پلیس باید زمان حرکتشان را که قبلا به آنان ابلاغ کرده بود چک می کرد، و اجازه می داد. بخشی از ایرانیان صبح رفتند و حداکثر تا یازده برگشتند. تعدادی هم باید ساعت دو به بعد می رفتند. در نتیجه وقتی ما نزدیک ظهر در جمرات بودیم، خبری از ایرانی ها نبود. این مسأله سبب شده بود تا فشار جمعیت روز دوازدهم، در اطراف ظهر، در جمرات از بین برود. در حالی که ماموران، ما را به آرامی و با زبان بسیار نرم دور می کردند، اما واقعا هیچ امر غیر عادی نبود و آنها هم سخت نمی گرفتند. به هر حال ساعت دوازده و بیست و یک دقیقه اذان گفت و ما از منا خارج شدیم. این بار وارد شارع صدقی شده و تقریبا در خیابان عزیزیه، با فاصله کمتر از یک صد متر، روبروی شارع الامام که محل اقامت ما در آن است شدیم. این همان راهی بود که دیروز عصر رفته بودیم.
برخی روز عید هم به عرفات رفتند
امسال دست کم پنج نفر در کاروان ما، روز عید دوباره به عرفات رفتند. علتش این بود که به تقویمی که از سوی آیت الله سیستانی اعلام شده بود، برخلاف تقویم رسمی ایران و سعودی ها که منطبق بود، ماه یک روز عقب تر آغاز شد. این دوستان دوباره ظهر عید به عنوان روز عرفه، برای وقوف به عرفات رفتند و فردای آن روز قربانی کردند. این اتفاق در سالهایی که تقویم ها متفاوت است، بیشتر رخ می دهد، اما امسال باید موارد اندکی باشد.
گرما و آب در اینجا
امسال در مسیرهای عمومی، اغلب آب پاش هایی بود که در تمام ساعات آب افشانی را انجام می داد و مردم را خنک می کردند. به علاوه بسیاری از نیروهای مردمی و حتی گاهی سربازان هم، ظرفهایی که آب پخش کن داشت در دست داشتند، و به صورت مردم می پاشیدند. به طور کلی باید بگویم، آب در اینجا پدیده شگفتی است. ما می دانیم مشکل عرب، همیشه کمبود آب بود. هر محلی در اطراف یک چاه آب شکل می گرفت. حالا در این شهر که آب روزگاری حکم گوهر نایاب داشت، آن قدر آب فراوان است که حد و حصر ندارد. نه در عرفات و مشعر و نه در منا، و مکه هم سرجای خود، کمترین احساسی برای کمبود آب نیست. هیچ توصیه ای هم برای صرفه جویی وجود ندارد. در تمام ساعات شب و روز در منا، در اطراف منا، و اطراف هر شیر آب، سه تا چهار نفر در صف بودند. امروز که برای وضو گرفتن رفتم، فشار آب از روزهای قبل هم بیشتر بود! به نظرم تأمین چنین حجم آبی در اینجا برای دست کم سه و نیم میلیون نفر که سه شبانه روز هستند، کار بسیار دشواری است، آن هم به طوری که حتی سر سوزنی بحث کمبود آب وجود نداشته باشد. بسیاری از افراد در اینجا، علاوه بر دستشویی، حمام می گیرند. در واقع دستشویی ها، اغلب همزمان، دوش هم دارد. و این یعنی این که هیچ محدودیتی در کار آب وجود ندارد. بیفزایم، دیده نشد که حتی یک ثانیه برق برود. مشکل عمده نظافت است که به رغم همه تلاشها، همچنان وضع منا را تهدید می کند. خروجی های چاههای فاضلاب هم بوی تندی را همراه با گاز ازت یا همان نیتروژن بیرون می زند که برای سلامتی حجاج بسیار مضر است. کمتر کسی است که اینجا گرفتار ویروسی نشود. تقریبا هر مقدار از کاروانهای ایرانی را من دیدم، تک تک یک دوره را سپری کرده بودند. رقم بیماران پس از منا بسیار بالا رفته و پزشکان کاروان یکسره گرفتار هستند. دیروز خبر آمد که آقای قاضی عسکر هم مریض شده و زیر سرم رفته است.
شام روز دوازدهم
شب روز دوازدهم باز همه جمع شدیم. گعده شعری برگزار شد و من شعر مولوی «ای قوم به حج رفته کجایید کجایید» و همین طور شعر معروف ناصرخسرو را در حکمت اعمال حج خواندم.
شعر مولوی این است
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
بعد از گعده شعری، دو ساعتی هم، همراه یکی از دوستان، سری به بازار زدیم.
حرم الهی و توسعه جدید
امروز دوشنبه ۱۳ ذی حجه برای تکمیل اعمال به مسجد الحرام رفتم. پنج و نیم صبح راه افتادم. راه تا پل حجون خوب بود. از آنجا را بسته بودند. وقتی به مسجد رسیدم، از طرف مسعی وارد شدم. در این قسمت توسعه سوم سعودی انجام شده که بسیار بسیار بزرگ است. معماری های تازه، درهای متفاوت، سالن های بسیار بسیار مفصل برای نماز، دقیقا نمی دانم چه حجمی در این بخش افزوده شده است. توسعه در بخش شمالی از دوره عبدالله آغاز شد، اما پس از شروع دوره سلمان، اوج گرفت. و حالا مقصودشان از توسعه سوم سعودی، همین است که در دوره سلمان به جریان افتاده و ادامه دارد. این توسعه چنان که اشاره شد در بخش شمالی است، و در پنج طبقه ساخته شده و عمده آن اختصاص به مکانی برای نمازگزاران دارد. برای من امکان نگاه کردن تفصیلی به این قسمت ها نبود، ولی روشن است که محوطه بسیار وسیع و متفاوتی است. معماری این بخش تا اندازه ادامه روش قبلی و حتی از نظر شکل و شمایل ستونها مانند سنتی است که در مسجد نبوی دنبال شده است. اما فضاهای تازه، کنگره های جدید، ورودی های بزرگ و کوچک و دهها در، آن را بسیار متفاوت کرده است.
تمام اشکال این است که الان برای شرکت یک نمازگزار در نماز، یک ساعت وقت لازم است. تازه کسی که به نزدیکی مسجد می رسد، فاصله ای طولانی را باید طی کند. در واقع، هنوز هم از نظر دسترسی ماشینی، باب عبدالعزیز نزدیک ترین است. باقی راهها، فقط برای افرادی که از وقت و سلامت کافی برخودار هستند، ممکن است. روشن است که بخش مهمی از تأسیسات مسجد الحرام، در زمینه آب و برق و غیره، خارج از این محیط است، و میان آن مراکز و مسجد، تونلهایی هست که رابطه را برقرار می کند. اعلام شده است که مجموعه نمازگزارانی که می توانند در آن واحد در تمام این فضاها به علاوه فضای قدیم نماز بخوانند یک میلیون و هشتصد و پنجاه هزار نفر است.
به هر حال از راهروی شمالی گذشتم و وارد مسجد شدم. مطاف بسیار شلوغ بود. دقیقا یک ساعت و پنج دقیقه طول کشید تا طواف کردم. نماز طواف را هم به زحمت خواندم. جای دیگری از مسجد که خلوت تر بود دو رکعت دیگر خواندم و از مسجد درآمدم. ساعت هشت و اندی بود که به محل اقامت رسیدم.
امیر مکه: ایرانی ها برادران مسلمان ما هستند
اظهار نظر خالد الفیصل امیر مکه در باره ایرانیان و این که اینها برادران دینی ما هستند، چراغ سبزی برای ادامه روند بهبود روابط محسوب شده است. دیشب یکی از شیعیان قطیف می گفت بهتر است در ایران هم موضع مساعدی دیده شود. فضای خوب یا بد در برخورد با ایرانی ها، مربوط به رفتار حکومت و رسانه های سعودی است. در واقع پیچش دست خودشان است.
مهمان امروز آقای شهرستانی
امروز ظهر، آقای سید فاضل میلانی میهمان آقای شهرستانی بودند. ایشان سالهای متمادی در نجف بودند. خودشان گفتند یک بار سال ۴۱ و یک بار سال ۴۴ و بار دیگر (گویا گفتند) پنجاه به ایران آمدم که سیزده سال ماندم. ایشان سپس به لندن رفته در آنجا در دانشگاهی که با سید محمدعلی شهرستانی تأسیس کردند مشغول فعالیت تدریسی است. همچنین در کالج اسلامی نیز تدریس دارد.
به علاوه درس خارجی هم برای حدود بیست نفر ارائه می دهد. پیش از انقلاب، نوشته های در نقد دکتر شریعتی منتشر کرد. در اوائل دهه پنجاه در مدیریت مدرسه عالی حسینی که مرحوم آقای میلانی تأسیس کرد، شرکت داشت. بحث سر سید فخرالدین جزائری شد. خواهر مرحوم سید فخرالدین جرائری، همسر آیت الله میلانی بود. به همین دلیل سید مرتضی جزائری با آقا محمد علی میلانی خیلی رفاقت داشتند. در جریان کنگره آیت الله میلانی، ایشان هم مشارکت داشت و همه نوشته ها را پیش از چاپ باید می دیدند. ایشان گفتند که بخش مربوط به مصاحبه شیخ علی خراسانی! نشرش مورد تأیید من نبود. بحث از علی تهرانی شد. آقای شهرستانی می گفتند من درس فلسفه شناخت او در مشهد بودم. یک روز گفت اگر ملاصدرا بیاید باید دو زانو نزد امام خمینی درس بخواند. اگر علامه حلی هم بیاید، باید همین کار را بکند. ایشان گفتند وقتی من به آقای فلسفی گفتم، ایشان گفت در باره آقای میلانی هم چنین و چنان می گفت و بعدها حرفهای تندی زد. ثبات ندارد. گویا شیخ علی تهرانی تازگی به قم هم آمده بود. یک بار هم، در خیابان از کسی سراغ من را گرفته بود.
شدت گرفتن سرماخوردگی من
عصری حالم بسیار بد شد. سرماخوردگی همراه با آبریزش بینی و سردرد. سعی کردم مایعات بیشتری استفاده کنم. مغرب نماز رو خواندم و پایین رفتم. شام و بعدش هم گعده شب آخر رو داشتیم.. من غزل دیگری از مولوی در باره حج خواندم. قطعا مناسب اینجاست:
ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا
شاد آمدیت از سفر خانه خدا
روز از سفر به فاقه و شبها قرار نی
در عشق حج کعبه و دیدار مصطفا
مالیده رو و سینه در آن قبله گاه حق
در خانه خدا شده قد کان آمنسا
چونید و چون بدیت در این راه باخطر
ایمن کند خدای در این راه جمله را
در آسمان ز غلغل لبیک حاجیان
تا عرش نعرهها و غریوست از صدا
جان چشم تو ببوسد و بر پات سر نهد
ای مروه را بدیده و بررفته بر صفا
مهمان حق شدیت و خدا وعده کرده است
مهمان عزیز باشد خاصه به پیش ما
جان خاک اشتری که کشد بار حاجیان
تا مشعرالحرام و تا منزل منا
بازآمده ز حج و دل آن جا شده مقیم
جان حلقه را گرفته و تن گشته مبتلا
از شام ذات جحفه و از بصره ذات عرق
باتیغ و باکفن شده این جا که ربنا
کوه صفا برآ به سر کوه رخ به بیت
تکبیر کن برادر و تهلیل و هم دعا
اکنون که هفت بار طوافت قبول شد
اندر مقام دو رکعت کن قدوم را
وانگه برآ به مروه و مانند این بکن
تا هفت بار و باز به خانه طوافها
تا روز ترویه بشنو خطبه بلیغ
وانگه به جانب عرفات آی در صلا
وانگه به موقف آی و به قرب جبل بایست
پس بامداد بار دگر بیست هم به جا
وان گاه روی سوی منی آر و بعد از آن
تا هفت بار میزن و میگیر سنگها
از ما سلام بادا بر رکن و بر حطیم
ای شوق ما به زمزم و آن منزل وفا
صبحی بود ز خواب بخیزیم گرد ما
از اذخر و خلیل به ما بو دهد صبا
در این سفر چند جلسه گفتگو با آقای رکنی امام جمعه بندر لنگه داشتم. هدف گرفتن خاطرات ایشان از سالهای اقامتش در نجف بود. ایشان میان سالهای ۴۴ تا ۵۳ نجف بوده و من می خواستم زندگی طلبگی آن دوره را از ایشان بشنوم. مطالب متنوعی مطرح شد. به عنوان یکی از بهره های سفر اینجا عینا درج می کنم. عصری آخرین بخش آن صحبت بود.
امروز شنبه ۱۴ ذیحجه / شهریور است. دو روزی است که سرماخوردگی ویروسی سختی دارم. حتی نفس کشیدن مشکل است. از بعد از دیروز صبح که باقی اعمال مسجد الحرام را انجام دادم، دیگر نتوانستم حرم مشرف شوم و بعید است که تا عصر که مکه را ترک می کنیم، بار دیگر بتوانم تجدید دیداری بکنم. همان صبح دیروز حدس می زدم با این شلوغی، امکان بازگشت به مسجد الحرام نیست، بنابرین با آخرین نگاه ها از خداوند خواستم که بار دیگر بتوانم مشرف شوم.
امسال حج خوبی بود
امروز خبرگزاری ها گفتند که دیوان سلطنتی سعودی به همه رسانه های این کشور دستور داده است تا به ایران حمله نکنند. به نظر می رسد یخ های روابط به تدریج در حال آب شدن هستند. امسال تقریبا همه کسانی که تجربه ای در حج داشتند و آنها را می دیدیم می گفتند برخوردها مناسب بوده است. آقای شهرستانی به اعتبار نماینده آیت الله سیستانی از همان ابتدای ورود، با استقبال مواجه شد و دیشب هم که خبر درگذشت شوهر خواهر ایشان منتشر شده بود، یکی از مسولان محلی سعودی، برای تسلیت با ایشان دیدار کرد. به هر حال بخشی از بهبود این وضعیت، افسار زدن بر تندروهای سلفی های در سال جاری است. دولت جدید نشان داده که در این جهت تواناست. امروز صبح با زحمت توانستم لیوان شیری را بخورم. حالا هم در اتاق افتاده ام.
حوالی یازده با زحمت برخاستم و رفتم تا دکتری پیدا کنم. در هتل دارالهجره (و نام دیگر آن ویولت بود) که محل بعثه است، دکتری بود، نزد وی رفتم. دو آمپول زد و داروهایی داد. دیدنی از آقای قاضی عسکر کردم. قدری در باره مسائل مختلف صحبت شد. آقای قاضی را در طول این سالها آدم آرام و کاری و منظم یافتم. خیلی اداری و منظم است. دوستان، آقای معراجی و آقای ورعی هم آنجا بودند. با آقای ورعی به محل اقامت آمدم. اتاق آمده، استراحت کردم. ساعت یک و نیم برای ناهار تا همین نزدیکی رفتم و آمدم. از بی حالی افتادم. ساعت ۵ بود که بیدار شدم. بیفزایم که امسال اوائل، فیش حج از ۲۷ میلیون آغاز شد و تا هفت میلیون هم رسید. این نتیجه ترساندن مردم از رفتن حج بود. اما با این وضع که پیش آمد، معلوم شد که حج امسال، به نسبت سالهای گذشته بسیار عالی بوده است.
بازگشت به ایران
قرار است هشت از محل اقامت به سمت جده برویم. ما جزو اولین پروازها هستیم. این سفر ما جمعا ۲۶ روز شد. امیدوارم به سلامت برسیم. متاسفانه پرواز سه و نیم ما به هشت صبح تبدیل شد، اما جای خوشحالی بود که ما را تحویل گرفته در وی آی پی پذیرایی کردند. در واقع، نماینده ای از وزارت داخله، نسبت به آقای شهرستانی احترام کرد. اشاره کردم که دو شب قبل هم سرلشگری به اسم مصلح، به دیدن ایشان آمد تا درگذشت شوهر خواهر ایشان را تسلیت بگوید. ساعتی هم نشست و رفت. هشت صبح که نه و نیم به وقت ایران است سوار شدیم، و حوالی یک (ظهر) در وقت اذان بود که از فرودگاه امام خمینی تهران مرخص شدیم.
در طول سفر امسال، سعی کردم با گذاشتن تصاویر و گزارش هایی در کانالم، دوستان عزیز را با خود همسفر کنم. بسیاری تشکر کردند و از همینجا از اظهار محبت شان اظهار سپاس می کنم. گزارش ذیل، مانند سالهای قبل، یک سفرنامه نسبتا تفصیلی است. می کوشم تا یادگاری برای آینده باشد. مسلما من اطلاعات ویژه ای از مسائل ندارم، اما آنچه را می بینیم یا می شنوم سعی می کنم به حکم وظیفه تاریخیگری که دارم، نگاه دارم. از این که گاه مسائل سبک می نماید، عذرخواهم، فکر می کنم همین ها شاید آینده بکار آید.
عزیمت به حج روز جمعه بیستم مرداد ماه
روز جمعه بیستم مرداد ماه ۱۳۹۶ از فرودگاه امام خمینی عازم حج تمتع شدم. سفر قبلی تمتع بنده، سال ۱۳۹۱ بود، و آن زمان معین روحانی کاروان بعثه، جناب آقای معراجی بودم. این بار در بعثه آیت الله سیستانی هستم. سال گذشته، حج ایرانی ها تعطیل بود و این بخاطر ماجرای منا در سال ۱۳۹۴ بود که طی آن بیش از چهارصد و پنجاه ایرانی و شمار فراوانی غیر ایرانی در آن درگذشتند. به همین دلیل، در سال ۹۵،بعثه آیت الله سیستانی، از عراق شرکت کرد و آقای شهرستانی هم در آن حضور نداشت. امسال خود ایشان مشرّف شده است. طبیعی است که با حضور ایشان، بعثه آیت الله سیستانی رونق بیشتری دارد. عنوان بعثه، در اصل نامی بود که هیئت های نمایندگی حج از کشورهای مختلف داشتند، چیزی که امسال به «مکتب شؤون» با پسوند نام آن کشور، تبدیل شده است، مثلا: مکتب شؤون حجاج ایران؛ اما بعدها بعثه های مراجع، از آن استفاده کرده و حالا به صورت محدود، در میان خودشان رایج است.سفرهای تمتع بنده درگذشته، گاهی به عنوان میرزا بنویس در بعثه رهبری، و گاهی هم روحانی کاروان بوده است. آقای شهرستانی مدتی قبل گفتند که به طور خاص یکی از نمایندگان مجلس اینجا به نام محمدرضا از ایشان برای حج دعوت کرده است. ایشان، به خاطر مسائلی که مطرح بود، در آمدن تردید داشت، اما روزهای آخر مصمم به آمدن شدند. ظاهرا تماس دیگری هم بوده که مبادا در فرودگاه در برخورها جسارتی صورت گیرد که از این جهت هم به ایشان اطمینان داده شده است. معمولا یکی از نقاطی که ممکن است، به حجاج توهین شود، همین ورودی فرودگاه است.
پرواز ما ساعت چهار بعد از ظهر بود و همه افراد بعثه ها در همین پرواز بودند. البته از هر بعثه ای یکی دو نفر پیش پروازبه مدینه رفته بودند. در فرودگاه مدینه، کسی ظاهرا به نمایندگی از وزارت کشور به استقبال آقای شهرستانی آمد، و ایشان با احترام از آنجا رد شد. پشت سر ایشان با دیگران هم با احترام برخورد کردند و معلوم شد در همین ورودی، تاکید بر رفتار بهتری شده است. وسایل ما از دستگاه ایکس ری رد شد، اما برای مثال، از من اصلا بازرسی نشد. متأسفانه لپ تاپ را نیاوردم. شخصی از دوستان همراه داشت که آن را گرفتند و بازرسی کردند. دوستان ما برخی سریع رفتند، و برخی هم معطل ماشین شدند. آقای رضایی، مدیر حج قم، که این سالها در مکه هم در ایام حج مسوولیت دارد، کمک کرد، و بنده همراه آقای رکنی حسینی امام جمعه بندر لنگه سوار ماشینی شده، به محل اسکان در محله قربان آمدیم.
شارع سیوطی محل سکونت ما در مدینه
اینجا، یعنی محل سکونت ما، خیابان کوچکی ما بین قربان نازل و قبای صاعد، به اسم شارع جلال الدین سیوطی و به اسم ساختمان حسن فالح است. بیست و پنج دقیقه پیاده راه تا حرم نبوی (ص) است. هم اتاقی های من یکی آقای استاد شیخ محمد طه نجف، نواده دختری مرحوم آیت الله حکیم است، و دیگری، شیخ محمد حسون (برادر دوست مرحوممان جناب فارس حسون). هر دو از محققان و از انسانهای وارسته هستند. علی الرسم، بنده در این گزارش، حاشیه هم خواهم رفت، مثلا همین نکته: شیخ حسون در یکی از اولین گفتگوها خبر داد که دفتری از یادداشت های سید هبت الدین بدست آورده که به نوعی مربوط به مسائل شعائر حسینی و رأی سید محسن امین است. او مدافع سید محسن بوده، و ارتباطاتی با دربار پهلوی و استاندار مشهد آقای مصطفی قلی رام هم داشته، و مکاتباتی در این دفتر هست که نشان می دهد سخن آنها از نظر دربار مستندی برای برخورد با برخی از مراسم و شعائر در آن دوره بوده است. اینها باید چاپ شود تا قضاوت کنیم چه روابطی بوده است. لازم به یادآوری است که آقای حسون، مجموعه رسائل مربوط به الشعائر الحسینیه یا همان منازعات میان سید محسن امین و مخالفانش را در سه جلد منتشر کرده و گفتند که عن قریب در هشت جلد منتشر خواهند کرد.
محل اسکان ما طبقه سوم و در یک اتاق چهار تخته است که ما سه نفر هستیم، و البته همین مقدار هم جایمان اندکی تنگ است. ساعتی بعد خدمت آقای شهرستانی رسیدم. ظاهرا قرار است تعدادی هم از طریق عراق اعزام شوند. برخی از همکاران نزدیک آقای شهرستانی مانند شیخ کاظم جواهری و نیز اخوان ایشان شیخ حسن و شیخ محمد هستند. شماری هم به عنوان شورای استفتاء و حل و فصل مسائل فقهی هستند که از آن جمله آقای شهیدی و سیبویه و جوبانیان و ایروانی هستند. آقای سید علی حائری و مدنی از دوستان نزدیک جناب شهرستانی هم حضور دارند. علاوه بر بعثه آیت الله سیستانی، چند بعثه دیگر هم اینجا در همین ساختمان هست. بعثه آیات: صافی گلپایگانی، وحید، شبیری زنجانی و سبحانی.
گرفتن خط تلفن سعودی با محدودیت های تازه
حالا مشکل اصلی نداشتن خط تلفن است. البته خط های تلفن ایران اینجا رومینگ می شود اما امکان گرفتن اینترنت را نمی دانم. لپ تاپ هم در کار نیست. قانون جدیدی که برای گرفتن سیم کارت هست ـ و این برای مسائل امنیتی است ـ این که هر زائری فقط می تواند یک سیم کارت داشته باشد که آن هم باید با انگشت نگاری به او داده می شود. دستگاه کوچکی هست که اثر انگشت شما را سیو می کند و سپس می توانید یک خط تلفن داشته باشید. جوانی را از طرف کاروان فرستادند تا به هر کسی یک خط تلفن بدهد. این کار همان شب اول آغاز شد، و فردای آن روز هم ادامه یافت. آن وقت موفق شدیم تا ارتباط تلگرامی برقرار کنیم. توان اینترنت در اینجا تقریبا شبیه همان ایران، و شاید به خاطر این ایام و شلوغی بدتر است. برخی شبکه ها فیلتر هستند.تلگرام در اینجا نیاز به وی پی ان دارد. امیدوارم روزهای آینده مشکلات برطرف شود. نیاز به اینترنت مثل نان شب واجب شده است.
اولین تشرّف ما به حرم نبوی ص
شب حرم مشرّف شدیم. از باب السلام وارد شده همانجا در یک فضای کوچکی که هست، و باقی آن، طبق برنامه، دورش گرفته شده و ویژه زنهاست، نماز و زیارت و قرآن خواندیم. بعد هم از برابر روضه و مرقد مطهر نبوی، راه را ادامه داده برابر آن حضرت، عرض ارادت کرده و از باب بقیع خارج شدیم. برابر بقیع هم باز زیارت خواندیم و به خانه برگشتیم.
روز شنبه ۲۱ مرداد در واقع اولین روز اقامت ما بود. همه ما در حال گرفتن سیم کارت جدید بودیم که قدری معطّلی دارد و چنان که گفتم باید انگشت نگاری کرده، شماره ویزا را در جایی وارد کرد و بعد که به نام شخص ثبت شد کارت را به او می دهند. تازه مصیبت گرفتن بسته اینترنتی و پانچ کردن سیم کارت و ... همه باید منتظر می ماندیم تا انجام شود. همه در انتظار بودند تا انجام گرفت.
خرید لپ تاپ
چاره ای جز تهیه لپ تاپ نبود. امروز صبح به فروشگاهی به اسم سیرا رفتم و یک عدد لپ تاپ خریدم. چنان که عرض کردم، امسال برای ورود لپ تاپ سخت گیری می کردند و یک تا دو روز نگه می داشتند و گاهی هم اطلاعات را فرمت می کردند .صبح که برای خرید رفتم، یک لِنُوُو انتخاب کردم. فروشنده مزبور گفت که بعثه حج ایرانی یک صد عدد از این مدل خریده اند. معلوم شد آنها هم به دلیل این که لپ تاب های گذشته شان تصرف شده یا نتوانسته اند بیاورند، به تهیه آن نیاز داشته اند.
خط های اینترنت مثل ایران بلکه از جهاتی بدتر است. شاید هم به دلیل شلوغی باشد. در مسیر رفت و آمد خرید، احساس کردم گرما بسیار وحشتناک است. اینجا محله قربان است که قدیم تر ها همه شیعه بودند، همچنان هم محله عقب مانده است. دیشب که می آمدیم، دیدیم که تخریب مناطق قدیمی اطراف حرم، البته با فاصله، بسیار گسترده تر شده است. به نظر می آمد، وسط کار قدری کارها تعطیل و رها شده است. این تعطیلی شاید به خاطر حج یا مشکلاتی باشد که برا ی شرکت های ساختمانی پیش آمده است. انجام کارهای لپ تاپ و آماده کردن آن هم هم طول کشید. حالا عجالتا کار های تایپی انجام می شود.
بُهره های اسماعیلی و کتاب دعای آنان برای مسجد نبوی
امشب بعد از شام، ساعت نُه شب، حرم مشرف شدیم. یک ساعتی زیارت و نماز بود. اطراف من همه بُهره های اسماعیلی بودند. یک کتاب دعا هم داشتند که مخصوص زیارات مدینه منوره بود. احساس کردم چندین نماز دو رکعتی می خوانند، بین آن نشسته و متنی را می خواندند، و دو باره دو رکعت نماز داشتند. اساس آن ساختاری مثل خودمان دارد. از یکی از آنها خواهش کردم کتابش را به من بدهد که نداد. بعد جلوتر رفته از دیگری خواستم و بالاخره یک نسخه گرفتم. در مقدمه پس از حمد و ستایش خدا و رسول و علی مرتضی و ائمه طاهرین از چند داعی آخر یاد شده بود. «الداعی الاجل الاعلی صفی امیر المومنین سید نا ظاهر سیف الدین ... و علی الداعی الاجل الثانی و الخمسین ... و علی الثالث و الخمسین منهم بالخصوص ... الداعی الاجل الفاطمی و السلطان المبجل الهاشمی عقیق الیمن سیندنا و مولانا عالی قدر مفضل سیف الدین اطال الله بقاءه الشریف الی یوم الدین و خلد سلطانه المنیف ابد الابدین....» زیارات این کتاب مخصوص مسجد نبوی، جنة البقیع و مساجد المدینة المنوره بود. عربی و اردو. در میان مساجد مدینه، از مسجد عرق الظبی و مسجد الروحاء هم یاد شده است.
در این کتابچه زیارت نامه رسول خدا نزدیک ضریح مبارک آمده که با زیارت ما تفاوت دارد هرچند برخی از عبارت ها یکی است. یک قصیده عربی هم در ستایش رسول خدا ص دارد. بعد چند نماز توصیه شده. تحیت و یکی صلاة ابتغاء الوسیله الی الله بنبیّه المصطفی محمد، صلاة التقرب الی الله، صلاة اشتیاق الی رحمة الله، صلاة التوبه. بعد از هر نماز یک دعا هم دارد. پس از نماز اشتیاق آمده است: اللهم اهدنا بهداک ... و احشرنا علی طاعتک یوم الدین و طاعة ولیک الامام ابی القاسم امیر المومنین مستمسکین بالحبل المتین .... در آخر هم یک زیارت وداع مسجد و رسول (ص)مفصل آمده است. این کتابچه ۶۹ صفحه است.
نشست شعری شبانه در محل اقامت
وقتی برگشتیم نشست و گعده شبانه را با دوستان داشتیم. گاهی شعری خوانده می شود و گاهی مطلبی. امشب شعری از شهریار در باره مدینه خوانده شد که البته متوسط بود. به نظرم بسیار قدیمی بود. شعری شیعیان در باره مدینه که از رسول به عنوان شاهنشاه اسلام یاد شده بود!
هم اتاقی های بنده، یکی آقای طه نجف است که امروز فرمودند که سفر اولشان سال ۵۰ بوده است. یعنی قبل از سفر معروف آیت الله حکیم به حج. در سفر حج آیت الله حکیم هم ایشان با مرحوم آیت الله بوده اند. به نظرم سفرنامه این سفر را یکی آقازاده های آقا جمال گلپایگانی نوشته بود که اسکن کردم، امیدوارم در خرابی اخیر فایل هایم از بین نرفته باشد. حدسم این است که از بین رفته است. امشب آقای شیخ حسون هم اتاقی دیگر هم نبود. وقتی آمدند گفتند که به مجلس شماری از دوستان فرهنگی شیعه در مدینه رفته و آنجا سخنرانی کرده بودند. آنها درخواست کرده بودند که کاش آقای شهرستانی دیداری با امیر مدینه می کرد. گفته بودند که این امیر ، فرد تحصیل کرده ای است!
زیارت بقیع
صبح یکشنبه ۲۲ مرداد بعد از نماز به زیارت بقیع رفتم. همان برنامه سابق است. پس از نماز درهای بقیع باز می شود و تا ساعت هشت صبح ادامه دارد. زائران همه کشورها به داخل بقیع می روند. طبق معمول زنها راهی برای ورود به بقیع ندارند.
تغییر عمده این است که دیگر اجازه ایستادن به کسی را در جایی نمی دهند. همه ماموران یکسره با تعبیر «حرک» حرکت کن، جمعیت را به جلو و در مسیرهایی که هست سوق می دهند. بنابرین مثل سابق دیگر کسی نمی تواند جلوی قبور ائمه بایستد و زیارت نامه بخواند.
نکته دیگر این که پس از ورود به بقیع، راهی از سمت راست باز کرده اند که بخشی از قبرستان از جمله قبور ائمه را دور زده و در میانه بقیع به راهی که مستقیم مایل به چپ می رفت متصل می کند. البته جمعیتی برابر قبر ابراهیم ایستاده بود که کسی مانع نشده بود. فکر می کنم در انتهای قبرستان هم در اطراف قبر عثمان مردمی ایستاده بودند. به هر حال دوری زدیم. بعد وارد حرم نبوی شده نماز و زیارت مفصل. سپس از در روبروی باب البقیع وارد شده از برابر قبر رسول الله گذشته و از باب البقیع مسجد، خارج شدیم.
امام و نظرشان در باره تعطیل نشدن حج
هفت و نیم بود که به هتل رسیدیم. صبحانه صرف شد. سپس به اتاق جناب آقای شهرستانی رفتم. آقای حسین رضایی که در دهه شصت مدیر حج بود آنجا بود. همین طور آقای راشد یزدی و جناب آقای معراجی. پس از صبحانه برنامه قرآن خوانی محمد علی اسلامی که امسال همراه آقای شهرستانی آمده و حافظ قرآن به سبک خاصی است اجرا شد. در صحبت ها یادی هم از این نکته تاریخی شد که امام، پس از واقعه ۶۶ از مسوولان خواست که حج را که واجب مردم است راه بیندازند. آقای رضایی گفت ما چند نفر در جماران پیش احمد آقا رفتیم. ایشان مطلب را نقل کرد و خودش گفت به امام گفتم که شما خودتان گفتید، اگر از صدام بگذریم از آل سعود نمی گذریم. ایشان گفتند آن وقت اقتضای آن جمله را داشت و حالا باید واجب مردم را ترک نکرد. گفتیم بحث برائت را چه کنیم؟ گفتند که در باره آن هم مذاکره کنید. آقای راشد گفت: من همان موقع ها پیش آقای خامنه ای رفتم. ایشان نزد امام رفته بود. وقتی برگشت گفت، رفته بودم بگویم که سعود الفیصل قصد آمدن به ایران را دارد. امام گفتند کاری کنید که بیاید بلکه این حج هم راه بیفتد که واجب مردم است. قدری هم صحبت های دیگر شد.
باز هم برای راه افتادن کارهای لپ تاپ کلی وقت گذاشتم. آقای هادی به از دوستان جوان ما که با بعثه آقای آیت الله سبحانی آمده، خیلی کمک کردند. صبح هم چند عکس گرفتم که دو سه نمونه را در کانال گذاشتم. از امروز که قدری وضع لپ تاپ بهتر شده، امیدوارم کارهایم بهتر پیش برود.
دیدار با نماینده رهبری در حج
یک ساعت به ظهر بود که همراه آقای معراجی به هتل بدر العوالی رفتیم، و از آنجا عازم بعثه ایران که در دارالهجره مستقر است، شدیم. سالهای قبل در هتل بزرگ الهادی بود که به خاطر تعطیل شدن سال قبل، از دست ایرانی ها رفت و حالا ترکها در آن مستقر هستند. مستقیم به اتاق آقای حجت الاسلام و المسلمین قاضی عسکر رفتیم. یک ساعتی با ایشان بودیم. من از تلاش ایشان برای برقراری حج امسال تشکر کردم. سیری از مسائلی که از مخالفت و موافقت با برگزاری حج امسال گذشته بود، به اختصار بیان کردند. این که به هر حال، در نهایت رهبری و رئیس جمهور مصمم شدند تا حج برگزار شود. مخالفانی هم از میان کارشناسان بودند که استدلال روبراهی نداشتند. به هر حال به صورت قانونی و با تصویب دبیرخانه امینت ملی همه چیز پیش رفته است. در این مدت بارها جلساتی با کسانی که درگیر این مساله بوده اند و از جمله وزارت خارجه برگزار شده است. آقای قاضی گفتند من مفصل در باره حج توضیح داده و به آنها گفته ام که شناخت شما از حج دقیق نیست و مساله ای پیش نخواهد آمد. سعودی ها همه شرایط ایران را پذیرفتند. البته دعای کمیل به صورت متمرکز برگزار نمی شود و در سه چهار هتل برگزار خواهد شد. در باره برائت هیچ بحثی نشده چون به طور کلی مراسم زیر چادر در اختیار صاحبان آن است. امسال ویزاها به صورت برگه ای و خیلی سریع صادر شد. ظاهرا برنامه سعودی ها تسریع در این کارها برای آینده حج است.
در مدینه، ساخت شهر مدینة الزائرین برای حدود سه میلیون زائر همزمان در جریان است. شاید تعطیلی برنامه ساخت و سازها در اطراف حرم که این دو ساله متوقف شده، برای همین است. آقای قاضی گفتند که اینها مدعی اند که بیست درصد کار آن شهرک که طرف مسجد شجره هست و با قطارهای زیر زمینی و روی زمین ارتباطش با مسجد برقرار می شود انجام شده است. نیز گفتند در این چند روزی که آمده ایم هیچ نوع گزارشی که برخورد توهینی آمیزی صورت گرفته باشد، نداریم. مسائلی که مربوط به تعهدات سعودی ها بوده را مکرر به آنان گوشزد کرده ایم که رعایت کرده اند.
ظهر به اتاق آقای سجادی رفتیم. ناهار را هم در بعثه بودیم. ساعت دو و نیم بود که برگشتیم. البته دوست داشتم سری به کتابفروشی عبیکان بزنم که معلوم شد تا حوالی ساعت پنج تعطیل است.
عصری در اتاق یکی از دوستان شبکه های مختلف تلویزیونی شیعیان را می دیدم. پدیده شگفتی است. دهها کانال که عمدتا عراقی هستند. هر کدام از یکی از جریانهای مذهبی و غالبا جریان های خاص است. همه مشغول سخنرانی و شعر خوانی و ... تعدد واقعا شگفت و عجیب بود. به نظرم اینها کنار هم که قرار می گیرد، دیگران را به وحشت می اندازد. تأثیر کانال های شیعی و سنی خاص، قطعی است. دوستی که از مسوولان یکی از شهرهای جنوب است می گفت قبلا سنیان منطقه ما فراوان به زیارت مشهد می رفتند، اما اکنون به خاطر این شبکه ها، آن رسم کنار گذاشته شده است.
انتقاد از کثرت بعثه ها
دیروز در کانال منظومه روحانیت که دوست ما آقای فرید مدرسی اداره می کند، بحثی در باره بعثه ها شده بود. ماههاست که من از آن خارج شده ام. گفتند آقای حسینی قمی نوشته بود که حدود ۴۵۰ نفر در بعثه ها مشغول هستند که می تواند عدد کمتری باشد. مثلا سی بعثه هست و هر کدام پانزده نفر نیرو دارند که همین حدود می شود. بعد آقای قاضی عسکر جواب داده که عدد بسیار کمتر از این است. هم از نظر عدد بعثه ها و هم تعداد افرادی که در آنها هستند. آقای معراجی هم زنگ زده بود و برایش توضیح داده بود. فرید هم نقد کرده بود و نوشته بود شما هم بهتر است دست از تبلیغ دین در سوئد و لندن بردارید، و بیایید همین ایران. اینجا هم دوستان آقای شهرستانی ناراحت شدند. به هر حال بحثی بود که مطرح شده بود و هر دو طرف حرفهایشان را زده بودند. من سابقا در باره تاریخچه بعثه ها در سفرنامه های قبلی نوشته بودم. اولین بار یک بعثه بود که زمانی از طرف سید ابوالحسن و بعد هم از طرف آقای بروجردی بود. اما به هر حال و به تدریج کارها توسعه پیدا کرد و با بالا گرفتن بحث مرجعیت و تعدد جدی مراجع با مقلد، بعثه ها هم زیاد شدند.
نمایشگاه رسول الله (ص) بیرون مسجد نبوی
امروز دوشنبه ۲۳ مرداد ماه است. چون دیشب دیر از حرم آمدم صبحی حال رفتن نبود. ساعت هشت صبحانه صرف شد و عازم شدم. در حرم، سلامی خدمت رسول خدا و ائمه بقیع و فاطمه زهرا (س) دادم و راهی «نمایشگاه رسول الله ص» شدم. روبروی در هشتم مسجد، محلی برای نمایشگاه درست کرده اند. ترتیب دهنده آن مرکز ابحاث المدینه المنوره بود که چند سالی از فعالیت های آن بی خبر بودم.
در نمایشگاه، یک راهروی پیچ در پیچی طراحی کرده و زندگی رسول الله (ص) و فضائل و مناقب و اخلاق ایشان و نیز اصول رسالت ایشان را برای زائران تبیین می کنند. آنچه من دیدم بیشتر زائران اندونزیایی بودند . ماکت هایی از مدینه و مسجد قدیم و خانه های پیامبر هم بود. سالهاست ساختن این قبیل ماکت ها باب شده است.
خرید برخی از کتابها و مجلات تازه
لدی الخروج دیدم کتابهایشان را عرضه کرده اند چندین اثر تازه بود که خریداری کردم. یکی کتاب نصیحة المشاور و تعزیة المجاور از عبدالله بن محمد بن فرحون یعمری م ۷۶۹ بود. دو شماره مجله یکی ۴۱ ـ ۴۲ و دیگری ۴۳ را گرفتم. شماره ۴۱ شامل چهار مقاله بود. یکی تصحیح الریاض المعطرة بذکر بعض خصائص المدینة المنورة ، دیگر مقاله ای در باره وادی عقیق و مقاله ای در باره بنوظفر اوس، و مقاله ای هم در باره شیخ محمود شویل المدنی که از شخصیت های دوره عبدالعزیز است. مجموعا بیش از سیصد ریال خرید کردم. عناوین جالب دیگری هم بود. در شماره ۴۳ مجله المدینه المنوره هم سه مقاله هست که هر کدام یک کتاب یا کتابچه است. معالم من الحرمین الشریفین که ۱۷۰ صفحه است. غزوه حمراء الاسد: الموقع و الاحداث ۸۰ صفحه و مقاله ای هم در باره قبیله بنو جَحجُبا که شاخه ای از اوس هستند. به نظر می رسد با تغییر مدیریت مرکز ابحاث مدینه، مسیر تحقیق عوض شده است. جالب است که روی کتابهای تحقیق شده دیگر نام اشخاص نیست و خود مرکز به عنوان محقق کتاب یاد شده است. جلد سوم المدینه فی الوثائق العثمانیه نیز تازگی چاپ شده که آن هم دیگر مثل مجلدات قبلی، نام مولف ندارد.
بعد از بازدید از نمایشگاه و خرید این کتاب، از آن جا همراه با دو کیسه کتاب که سنگین هم بود، به کتابخانه حرم نبوی (ص) رفتم. چون فکر کردم شاید فرصت دیگری بدست نیاید. چندین بار از این مکتبه دیدن کرده ام. مثل همیشه. پرسیدم گفتند ۱۳۰ هزار کتاب دارد. نفهمیدم عنوان یا مجلد. قفسه باز است. همه کتابها صحافی شده و در موضوعات تاریخی و فقه و قرآن و ... تقسیم شده است. بخش تاریخش بسیار غنی بود. مقصودم در حوزه تاریخ اسلام و مدینه شناسی بود. ساعت نه صبح بود و تعداد اندکی آنجا بودند. روی کتابها برچسب برای سرقت زده بودند. اما همین که قفسه باز بود بسیار عالی بود است.
انتخاب اسامی صحابه و تابعین و برخی علمای قدیم برای خیابانهای مدینه
به محل اسکانمان که در همان شارع جلال الدین سیوطی است آمدم. انتخاب این اسامی جالب است. امروز تابلوی بنوظفر را هم در بخش شمالی بقیع دیدم. امروز راننده در مسیر رفتن به سمت عبیکان، می گفت امسال شمار حجاج بسیار کم است. قبلا خیلی زیاد بود. حالا به اندازه عمره است. به نظرم من هم خلوت آمد. البته شاید هم هنوز برای مدینه زود باشد. در خیابان های اطراف حرم هیچ نوع شلوغی که نشان از وضعیت متفاوتی باشد نیست.
در ساختمان ما چندین بعثه هست. از جمله بعثه آیت الله سبحانی که فرزندشان علیرضا هم هستند. گاهی گعده داریم. امروز شیخ مسنی را به نام آقای آقا رضی بلاغی دیدم. بحث سر کهنه و نو و دعواهای آخوندی بود. ایشان گفت دهه بیست با پدرم به مجلس آقای شریعتمداری رفتیم. تازه تلفن آمده بود. عده ای از علما داشتند و عده ای نداشتند. برخی اعتراض کردند که چرا تلفن گرفته اید. این اشکال دارد چون مثلا کسی زنگ می زند و زن صاحب خانه بر می دارد... آن وقت آقای شریعتمداری گفتند که آقایان! من چیزی بگویم، با هرچه جدید آمد مخالفت نکنید. مدتی بعد خودتان از آن استفاده می کنید و این باعث می شود تا خجالت زده شوید.
شگفت که اندکی بعد یکی از دوستان گفت وقتی در نجف حاجی معین برق آورد، و موتور آن را در جایی گذاشته بودند که گویا نزدیک دستشویی بوده، شایع کردند که برق از توالت آمده و حرم را نجس کرده است. گفتند همین حاج معین، آب را هم از کوفه تا خانه اش در نجف با لوله آورد و مردم می آمدند و آب می بردند.
برخی از ساعات به طبقه زیر زمین که محل ملاقات های مردم با اعضای شورای استفتاء است می روم و در گوشه ای نشسته و کارهای تایپی خودم را انجام می دهم. عصر دوشنبه که نشسته بودم آقای سید علی حائری آمدند و کنارم نشستند. بحث شد که شما که سالها در مجلس اعلی عراق بودید، خاطرات خود را بنویسید. قدری صحبت شد. ایشان به مناسبت اشاره کرد که وقتی در عراق بودند، سید محمد صدر جزو شاگردان سید محمد باقر صدر بود. آن زمان فردی بسیار زاهد و عابد و اهل بحث و تحقیق بود. اصلا در عالم سیاست و اینها نبود. بعدها که به ایران آمدیم شنیدم که ادعای مرجعیت کرده است، و دولت بعثی عراق هم فقط به کسانی اقامت می داد که او امضا کند، و حتی کسانی مانند آیت الله سیستانی هم باید برای گرفتن اقامت امضای او را داشتند. این برای ما با شناختی که از آن زمان وی داشتیم خیلی شگفت بود. مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی می گفت این صدری ها همیشه آدم های شگفتی بوده اند. البته از بین اینها محمد باقر یک استثناء بود. خوب با این که شاگرد آقای خویی بود، خودش را اعلم می دانست، اما هر وقتی که مطلبی نقد می کرد می گفت: سیّدنا الاستاد دام ظلّه. این تعبیر از دهانش نمی افتاد. اما یکی از شاگردان معروف آقای خویی که به ایران آمد در ضمن درس می گفت برخی از مردم در اجود التقریرات گفته اند، یعنی حتی حاضر نبود اسم بیاورد. به هر حال از ایشان خواهش کردم تا اگر فرصتی شد، در باره مجلس اعلی مطالبی برایم بگوید.
سفر آیت الله حکیم به مکه
دوست دیگر ما آقای طه نجف است. جد بزرگ ایشان شیخ محمد طه نجف (م ۱۳۲۳ق) از مراجع و علمای بزرگ بوده است. ایشان می گفت برخی از اقوام ما نسل خودشان را به محمد بن سام بن شاه اسماعیل برگردانده و سید شده اند. ایشان می گفت من همیشه معارض بودم. اولا معلوم نیست سام،فرزندی به نام محمد داشته باشد و ثانیا این محمد همان محمدی باشد که از اجداد ماست. آقای طه نجف گفتند که ایشان در سفر مرحوم آیت الله حکیم همراه ایشان بوده است. یک جلسه ملاقات آقای حکیم با بن باز بوده که بن باز می پرسد که شما چرا قرآن را تأویل می کنید. آقای حکیم می گوید شما در باره آیه «من کان فی هذه الاعمی فهو فی الاخرة اعمی» چه می گویید؟ به ظاهر آن تمسک می کنید یا تأویل می کنید. آن وقت بن باز که نابینا بود ساکت شد و دیگر حرف نزد.
عکس گرفتن با افریقایی ها
شب ساعت هشت حرم نبوی مشرف شدم. در سمت قبله مسجد، نمایشگاهی از طرف شؤون حرم گذاشته بودند، اما اجازه ورود نمی دادند. گفتند بعد از نماز باز می شود. در حرم نماز و زیارات خواندم. جماعت شد و به نظرم صدای حذیفی بود. جمعیت بسیار قابل توجه بود. وقتی بیرون آمدم، دیدم شمار زیادی مشغول عکس گرفتن هستند. خاطرم آمد که سالی که با بچه ها آمدم ۱۳۷۸ اینجا دو سه عکس گرفتیم، مأمور آمد و دوربین را گرفت و اشک بچه های ما را درآورد. اما حالا همه آن حرام ها، حلال شده است. یک دسته افریقایی ایستاده بودند. از من خواستند از آنها عکس بگیرم که گرفتم. بعد هم خودم ایستادم و با آنها عکس گرفتم. به سمت نمایشگاه آمدم. دیدم هنوز باز نشده است. به خانه برگشتم.
امروز سه شنبه ۲۴ مرداد است. صبحی سر صبحانه با دوستان صحبت بود. از جمله یکی از دوستان نجفی در باره شیخ محمد باقر محمودی صحبت کرد. می گفت، وقتی نهج السعاده را در کربلا می نوشت، اگر به مجالس روضه می آمد، بقچه ای همراه داشت، آن را پهن می کرد، و در حالی که منبری مشغول بود، او هم به نوشته های خود می پرداخت.
موزه عنبریه
قرار بود ساعت هشت به مکتبه حرم برویم، اما گفنتد قرار است حجت الاسلام و المسلمین آقای قاضی عسکر برای دیدن بعثه های این ساختمان، و از جمله بعثه آیت الله سیستانی بیایند. ساعت نه به نه و بیست دقیقه تبدیل شد. بعد از آن آماده شده، راهی شدیم. تصمیم گرفتم اول به میدان عنبریه سری بزنم. همراه بنده آقا هادی شهرستانی و آقا رضا فقیه ایمانی و نیز آقا محسن فقیه ایمانی بودند. میدان عنبریه، محل ایستگاه قطاری است که طی ده سال میان دمشق و مدینه ساخته شده و در سال ۱۳۲۶ ق افتتاح شد. این قطار سمبل وحدت جهان اسلام به نفع عثمانی شده و عبدالحمید از خط آهن به عنوان حبل المتین استفاده می کرد. بعدها خط مزبور در جنگ جهانی اول، توسط بدوی ها از بین رفت. طی ده پانزده سال گذشته این ایستگاه را ترمیم کرده و ساختمان قدیم را بازسازی و موزه کرده اند. یک بنای دو طبقه با یک سالن در طبقه پایین و تعدادی اتاق در پایین و بالا بود.
سنگ قبرهای قدیمی سادات در موزه عنبریه
تعدادی اشیاء قدیمی در آن گذاشته اند. مهم ترین آن، حدود بیست سی سنگ نبشته از قرون اولیه اسلامی است که باید غالب آنها سنگ مزار باشد. بیشتر آنها سنگ قبر سادات بود و احتمال از یک قبرستان ویران شده به اینجا منتقل شده است.حالا که فکر می کنم، حدود بیست سال قبل تصویر یکی از این سنگ قبرها را آقای سید انس به من داد و گفت از قبرستانی از سادات در نزدیکی ینبع است. فکر کنم همانجا را که ویران کرده اند، سنگهایش را اینجا آورده اند. روی بسیاری از سنگها نام و نسب مدفونین که از سادات هستند، آمده است.
دست کم چهار نمونه مجسمه سر حیوان یا انسان بود که از مدینه پیش از اسلام بود و احتمال زیاد می رود که بت باشد .نمونه های سکه و آثاری از دوره عثمانی و عبدالعزیز هم بود. موزه ای کوچک اما تمیز و بدون مزاحم بود. هر مقداری که خواستیم عکس گرفتیم.
مسجد سقیا در میدان گاه ایستگاه عنبریه
سپس به میدان پشت این بنا که محل ایستگاه بوده رفتیم. خط آهن و دست کم یک واگن را دیدیم. برای بنده مهم دیدن مسجد سقیا بود که در کنار دیوار متصل به خیابان بود. شاید قریب ۲۳ سال قبل این مسجد را دیده بودم که بازسازی می کردند. مسجدی کوچک با بنای قدیمی است. سه گنبد روی سه اتاقک که به هم متصل و پیوسته هستند. محرابی داشت و فرش بود و روشن بود که محل اقامه نماز است. خشنود شدم که توانستم اینجا را از نزدیک ببینم و نماز تحیتی در آن بگذارم. در منابع از این مسجد یاد شده که رسول الله هم آمدند و آنجا از چاهی که بوده آب خورده و نماز خوانده اند.
محوطه ایستگاه را که چند قطار قدیمی و خط های آهن هم هست، تبدیل به رستورانی باز کرده اند و چنان که گفتند شبها بین ساعت ۵ تا ۱ بعد از نیمه شب شب نشینی و قهوه خوری و غذا هست. فضای بسیار وسیعی است با شماری درخت نخل که میز و صندلی چیده بودند. دو ساعتی طول کشید تا این بخش ها را دیدیم.
سپس به مسجد عنبریه هم در وسط میدان، که متعلق به ترکهاست رفتیم. نیم ساعتی استراحت کردیم. آنگاه بیرون آمده به سمت مسجد غمامه رفتیم که در آن بسته بود، و گفتند که برای ظهر هم باز نمی شود. ظاهرا دلیلش رنگ کردن درها بود.
طاقت رفتن مسجد النبی (ص) برای نماز نداشتیم از همان جا به هتل آمده نماز جماعت را در اینجا برگزار کرده ناهار خوردیم. قدری نشسته با دوستان سخن گفتیم و حالا هم که ساعت دو نیم است اینها را نبشتم تا اندکی بخوابم.
عصری همراه دوستان در بعثه آیت الله سبحانی بودیم که آقای زاده ایشان حجت الاسلام و المسلمین علیرضا آن را اداره می کنند. مهمانانی آمدند و بحثی در باره تاریخ و روش های آن و ارتباطش با عقاید و کلام صورت گرفت. اندک اندک بحث به علم کشیده شد. مطالب زیادی گفته شد، اما تاکید کردم که ما تا وقتی که با معتقدات خود پیش برویم، شفافیت علمی در تاریخ نخواهیم داشت. البته همه متدینین عالم این طور هستند، و برای آنها عیب هم نیست که بر اساس باورهای خود به تاریخ نظر کنند،، مشروط بر این که بدانند از چه زاویه ای به مساله نگاه می کنند.
در حرم نبوی بین مغرب و عشا
بعد از آن بیرون آمده به یک لباس دوزی رفتیم تا پیراهنی برای ما بدوزد. آن گاه به حرم رفتم. لحظات مغرب برای من در حرم نبوی شیرین است. نماز مغرب را خواندم. بعد از خواندن نماز دیگر، به چند مجلس درس که در آن جا برپا بود رفتم. یک شیخ وهابی در باره حکم خرید و فروش زمین های مکه و اختلاف فقهای قدیم سخن می گفت. دیگری هم کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب را می خواند و تفسیر می کرد. مجالس قرآنی هم بود که عده ای دور یک نفر جمع شده و قرآن می خواندند.
نزدیک نماز عشا بود که به محل اسکان برگشتیم. آرامش خوبی در مسجد هست، کسی مزاحم دیگری نمی شود. این چند روزه که اینجا بوده ایم، هیچ نوع رفتار غیر عادی ندیدیم. ترس این بود که امسال قدری ناامن باشد، اما همه چیز عادی بود.
امروز خبر رسید که سی نفر در مکه مرده اند و انعکاس این خبر در ایران قدری نگرانی ایجاد کرده بود. طبعا از همین مرگ و میرهای عمومی است که هر سال به خاطر هوا و بیماری رخ می دهد.
امشب هم قدری به کانالم در تلگرام رسیدم و گزارش هایی از آثار سفرنامه ای گذاشتم. همین طور تصاویری از سفر و جوله امروز در عنبریه گذاشتم. شب هم گعده ای در حضور دوستان داشتیم که قدری از اشعار بانوی اصفهانی را خواندم و اسباب فرح دوستان شد.
کتابخانه حرم نبوی
امروز چهارشنبه ۲۵ مرداد ماه صبح عازم حرم شدم. البته حوالی ساعت هشت. نماز و زیارتی خواندم. رفتم مکتبه حرم نبوی. کتاب لطائف الاذکار را به یکی از کتابدارها دادم. گفتم امکان ملاقات با مدیر هست؟ گفت خیر. برگه ای داد که برای افرادی بود که کتاب اهداء می کردند. جایی برای اسم و جایی برای امضا. سری به بخش منابع تاریخ مکه و مدینه زدم. کتابهای قدیمی بود اما حقیقت تعداد آنها چشمگیر نبود. به نظرم ما در کتابخانه تاریخ، تعداد بیشتری داریم. مسجد نبوی یک معهد هم دارد. سر زدم. گفتم منشوراتی هم دارید؟ که نداشتند یا ندادند. ! گفت: کتاب اهدایی طبقه اول زیر کتابخانه است. رفتم. پرسید خطیب هستی یا نه.؟ گفتم معلم. یک جزوه بی ربطی داد، اما باقی کتابها را نداد. به نظرم باید می گفتم خطیب هستم! البته اسمم که نه، فقط شغلم. بعد به نمایشگاه رسول الله (ص) رفتم. سه کتاب جدید خریدم. یکی الفضائل الوارده فی المدینة المنوره که هفتاد ریال سعودی بود. دو جلد کتاب در باره مغازی و یک کتاب عکسها و نقاشی های قدیمی از مدینه و مکه.
کتابفروشی دار الرشد
این کتابها را برداشتم و در این هوای گرم، نیم کیلومتری پیاده رفتم تا به محل ماشین های عمومی رسیدم. یک جوان عربی رسید. گفتم مکتبه الرشد و نمی دانم کجاست. خودش با سیستم جی پی اس آدرس گرفت و قدم به قدم رفت تا به محل رسید. محل آن در شارع ابی ذر بود. به جز الرشد، کتابفروشی مغامسی هم آنجا بود که جمع کرده بود. البته یک شعبه دیگر در سلطانه دارد. آن جوان هم مرتب جویا می شد که کجایی هستی. گفتم عراقی. گفت کردی؟ گفتم تقریبا. چون عربی صحیح که حرف نمی زدم. تقریبا حدسم درست بود که نباید صریح می گفتم. دانشجوی شریعت اسلامی دانشگاه مدینه بود. به هر حال به مکتبه الرشد رفتم. تعدادی کتاب خوب انتخاب کردم. تصاویر برخی را در کانالم گذاشتم.
انتشار کتابهای فراوان در رد بر داعش
چندین کتاب رد داعش بود. کتابی از این دست به اسم مناظره سنی و خارجی. نام خوارج را برای افراطی ها و جهادی ها گذاشته و بند بند به صورت مناظره بحث را پیش برده بود . در این بیست سال، سهم رسائل جامعی یا همان پایان نامه های دانشگاهی در موضوعات تازه خیلی بالاتر رفته و زدن عنوان من رسائل جامعیه بالای کتاب یک امتیاز به شمار می آید. حدود هزار و صد ریال خرید کردم. کتابها را کارتن کردم تا اگر شد همو به مکه بفرستد.
ساعت دوازده بود که به محل اسکان برگشتم. در این دو ساعت، حتی یک نفر به کتابفروشی مراجعه نکرد. به نظرم وضع اقتصادی در سعودی وانفسا شده و اثرش روی کتاب معلوم است. یک سودانی من را به محل اسکان آورد، و تایید کرد که اینجا وضع شغلی بسیار بسیار بد است. بیکاری فراوان و درآمدها پایین است. می گفت به طور کلی وضع سعودی خراب است. خودش زمان صدام، و زمان جنگ عراق، سه سال در عراق بوده، و کارهای برقی انجام می داده است. گویا در آنجا خیلی به او خوش گذشته بود و می گفت یکسره جوانی می کردیم و بغداد پر از ویسکی و رقص و سکس بود. بعد به سودان برگشتم ازدواج کردم و حالا پانزده سال است به سعودی آمده ام.
باران و تلطیف مختصر هوا
عصری باران شدیدی آمد و هوا قدری تلطیف شد. چند روز قبل بسیار گرم بود اما امروز هوا ملایم تر شد و حالا هم که باران آمد، بهتر شده است. گرمای مدینه امسال بسیار بسیار سوزنده است.
یک بار دیگر در عنبریه
شب برای شام مهمان آمد. گروهی از مسؤولان بعثه رهبری مهمان آقای شهرستانی بودند. بعد از آن ساعت نه و نیم حرم مشرف شده، ساعت ده و نیم برگشتیم. گعده دوستان برقرار شد. اشعاری در ستایش رسول خدا (ص) خوانده شد. من هم شعر سعدی را ،(جمال محمد) خواندم. بعد از آن با آقای معراجی گشتی در شهر زدیم. دوست داشتم باز به سمت عنبریه برویم. ساعت یازده و نیم بود. خواستیم وارد شویم گفت باید ده ریال بدهید. قدری اصفهانی بازی درآوردیم، و این که نیاز به حمامات هست. یعنی دستشویی. گفت بروید. داخل شدیم. محوطه بزرگی بود. قسمت جلوی آن که پشت ساختمان اصلی راه آهن قدیم بود، صندلی و میز و موسیقی تند عربی. به همان حمامات اکتفا شد، و آبی هم خریدیم و خوردیم و برگشتیم.
این که دویست سیصد متری قبر پیغمبر این طور زدن و خواندن باشد، جالب بود. البته همه زنان محجبه بودن. بلکه می توانم بگویم آنچه از دور دیدیم، بیشترشان زن بودند. در مسجد سقیا بسته بود. دوست داشتیم نمازی هم بخوانیم. ساعت دوازده و نیم بود که به منزل رسیدیم و یک و نیم هم خوابیدیم. راستی وقتی این را برای یکی از رفقا گفتم، گفت من در عمره سری به عرفات زدم، دیدم شبها، اینجا با ماشین هایشان می آیند، بساط پهن کرده، با پخش موسیقی های تند، شب نشینی می کنند.
مقررات داخل بقیع
امروز پنج شنبه ۲۶ مرداد صبح ساعت پنج نماز را همین جا در منزل خواندیم و ساعت شش به سمت بقیع و حرم نبوی رفتیم. بسیار بسیار خلوت است. قابل تصور هم نیست که این قدر اینجا خلوت باشد. به سمت بقیع رفتیم. معلوم شد یک دور ۲۵ دقیقه را تنظیم کرده اند که هر کسی وارد بقیع شده، از سمت راست برود تا آخر و دور بزند و برگردد. با جمعیتی که در بقیع بود، آن هم توی خاک و خل، و قدم های آرام، بیش از بیست تا بیست و پنج دقیقه طول می کشید. اجازه ایستادن در قسمت برابر قبور امامان را نمی دادند، اما در باقی قسمتها، امکان ایستادن بود. دوستی گفت که این کار را کرده اند که همه سر قبر عثمان هم که در آنها انتهاست بروند، شاید چنین بود، اما حقیقت از میان راهی بود که می شد آن طرف نرفت و برگشت. ما هم دور زدیم و جایی به رغم آن که همه اش همه را حرکت می دهند، ایستاده زیارت مختصری کردیم. از پله های فضای بیرونی پایین آمدیم. باز همه را از توقف منع می کردند. وارد محوطه بعد از نرده های اطراف مسجد شدیم، آنجا هم گروه های بسیار کمی ایستاده بودند که مرتب به آنها گفته می شود بروید. در واقع بخشی از خلوتی اینجا نسبت به سالهای قبل، به این دلیل است که در هیچ کجا جز در داخل مسجد، اجازه ایستادن به کسی نمی دهند. گرچه گاهی دسته های کاروانی در گوشه و کنار و دور از بقیع نشسته اند. وقتی زیارت نامه می خواندم، ماموری آمد و گفت بروید داخل بقیع مثل پیغمبر (ص) و سلامی بدهید. گفتم آنجا هم اجازه یک دقیقه که سهل است نیم دقیقه توقف نمی دهید!
در قدیم روز عاشورا، عید مردم مدینه بود
حالا شکرش باقی است که حقوق اینها خوب است، و الا اگر قرار بود درآمد نفتی نداشته باشند، باید زوار بیچاره پیاده می شدند و دایما به اینها پول می دادند، کما این که در دوره قاجار این طور بوده است.
بانو علویه کرمانی که سال ۱۳۰۹ ق به حج آمده درباره این مطلب می نویسد:
«خلاصه صبح پنجشنبه عاشورا، جای همگی خالی است، رفتیم در روضات مطهّره زیارت كردیم. در حضور حضرت فاطمه(س) روضه خواندند. گریه بسیاری كردیم. الهی خداوند نصیب همه بكند، ونصیب من هم یك دفعه دیگر بكند كه همچه روزی یك دفعه دیگر مشرّف شوم به حرمهای مطهر».«روز عاشورا عیدگرفتند،چون جمعه بود. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید میگیرند، ... بازی ساز نواز میزنند. شب یازدهم عاشورا، حضرات مدینه بنای آتش بازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان میزدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهداء(ع) در كربلا چه كردند. نمیدانم چه حالت به من دست داد. این صداها راكهشنیدم، میخواستم خودم را بكشم. خدا عذابشان را زیاد كند،بحق محمد و آله».
به هر حال داخل حرم نبوی شده در قسمت غربی آن، بخش قدیم، نماز و زیارت خواندیم. قدری هم قرآن برای پدرم خواندم. سعی کردم همه کسانی که التماس دعایی گفته بودند یاد کنم. نماز زیارت خوانده برای همه طلب مغفرت کردم. ساعت هفت و نیم بود که به منزل برگشتیم. امروز نسبت به روزهای قبل، رفتار تند تری با زائران بود، گرچه در کل به نظر می رسد، آرام تر شده اند.
وقتی بیرون آمدیم، جمعیتی جلوی بقیع کنار نرده های حد فاصل بخش بقیع با مسجد ایستاده بودند و گریه می کردند. گفتند اینها پس از دفن میت، اینجا جمع شده و به صاحب عزا تسلیت می گویند. صاحب عزا، عقال روی سر نداشت و بقیه با او معانقه می کردند. این اولین بار بود که یک دسته عزا می دیدم. ظاهرا مربوط به سنی ها بود و ربطی به شیعه ها نداشت.
بعثه ای خاص
امروز در بعثه آیت الله سبحانی نشسته بودم. جماعتی روحانی نجفی آمدند. گفتند از بعثه آیت الله یعقوبی هستند. دوستی گفت که اسم ایشان این است: شیخ محمد بن شیخ موسی، بن محمد علی الیعقوبی بن شیخ یعقوب التبریزی. شرح حال وی در منابع نجف (در ماضی النجف و حاضرها و معارف الرجال) هست. این محمد علی شاعر بوده و دیوانی به اسم بابلیات دارد. اصل آنها تبریزی است. اینها حیره بودند. وقتی دعواهای سید محسن امین و مخالفان پیش آمد سید صالح حلی شاعر طرفدار سید محسن بود و مخالفان محمد علی یقعوبی را از حیره به نجف آورند. اینها در کتاب هکذا عرفتهم آمده است. یک منبری خوب و شاعر بود (شاید در شعراء الغری هم شرح حالش باشد). این شیخ محمد برادر بزرگی داشت به اسم علاء، اینها پسران شیخ موسی بودند. مجله الایمان توسط شیخ موسی اداره می شد. این موسی فرزند شیخ محمد علی از منبری های مهم و شاعران بود که صحبتش گذشت. می گویند وقتی می خواست شعر بگوید، روی زمین می خوابید، سیگار می کشید و شعر می گفت که شعر خوبی است. خود شیخ محمد، مهندس ساختمان از دانشگاه بود و بعدها شاگرد سید محمد صدر شد. کسی هم گفت که گویا آقای گرامی به او اجازه اجتهاد داده است. ظاهرا طلبه های زیادی دارد که جدای از حوزه ی به اصطلاح تقلیدی و سنتی هستند. اینها تعدادشان در حال حاضر بسیار زیاد است. بیشتر اینها اهل درس و بحث نیستند. در هر حال، شمار طلاب وابسته به آقای یعقوبی آنچنان که این افراد گفتند حدود دو هزار نفر است. البته شاگردان درس خارج او سیصد و پنجاه نفر است (علی قولهم). نمی دانم این آمارها چه اندازه درست است. نیم ساعتی بودند و رفتند. ظاهرا آقای یعقوبی قصد دارد به عنوان یک مرجع عربی در مقابل سایر مراجع شناخته شود. کسی گفت در وبسایت خود آقای یعقوبی هم اصل تبریزی را آورده اما می گوید برای فرار از سربازی بوده که ظاهرا درست نیست. دوستان می گفتند محمد علی شاعر شناسنامه ایرانی داشته است.
براداران بنابی که از آیات خوب تبریز و بناب هستند، امسال یکی در بعثه آیت الله سیستانی و دیگری در بعثه آیت الله سبحانی بود. به نظرم افراد موجه و فعالی هستند. از مسائل تبریز ایشان خبر ندارم، اما می دانم حوزه بناب که به همت ایشان و برادرشان درست شده، حوزه خوبی است. یکی از این بزرگواران در دوره پنجم هم در مجلس بود، و الان هم نفوذ مردمی دارد. آقای فواد صادقی هم که امسال به حج آمده، سری به بعثه آیت الله سبحانی زدند که ایشان را هم ملاقات کردیم. آقای صادق شریعتی هم که به عنوان روحانی کاروان است آمد و به تفصیل شادمانمان کرد. طناز بسیار نیرومندی است.
عصری قدری استراحت و اندکی هم مطالعه کردم. بیشتر مشغول خواندن کتاب نصیحة المشاور بودم. این کتاب از جهاتی برای تاریخ تشیع در مدینه مفید است. در حال نگارش مقاله ای در این باره هستم.
مغرب در مسجد قبا
ساعت شش و نیم بود که همراه دو تن از دوستان عازم قبا شدیم. اندکی در کنار نخلستان مقابل مسجد قبا و در واقع در شرقی قبا رفتیم. قبرستان کهنه ای که در این میانه واقع شده بود، صاف و فضای بازی این طرف برابر در شرقی مسجد ایجاد شده است. داخل مسجد شدیم. اذان که گفت، دهها سفره در گوشه و کنار مسجد انداخته شد. خرما و ماست و نان و قهوه. ما هم چندین قهوه با خرمای بسیار لذیذ خوردیم. بعد هم نماز مغرب و سپس نماز دیگر را هم خواندیم. فرصتی بود و شب جمعه، من دعای کمیل را خواندم. از آنجا به (یک) رستوران طازج رفتیم و شام مختصری هم خوردیم و ساعت نه بود که به محل اسکان برگشتیم. دوستان حرم مشرف شدند اما من مشغول مطالعه و نوشتن شدم. قدری هم به امور کانال رسیدم.
گرفتن مالیات سرانه از خارجی ها
راننده ای که در مسیر سوارمان کرد، ناراحت بود. مالیات تازه ای برای خارجی ها وضع کرده اند. گویا سالانه یا ماهانه (فکر کنم دوم) هر نفر باید صد ریال بدهد. سال دوم دو برابر و به همین ترتیب بالا می رود. اگر درست فهمیده باشم گفت سالانه. اما شاید ماهانه مورد نظرش بود که بعید می نماید. می گفت اقدامات محمد بن سلمان اوضاع اقتصادی را خراب کرده است. چیزی را که می شد با دو ریال خرید حالا با ده ریال هم نمی شود خرید. از مسجد بیرون آمده به سراغ کتابفروشی مبرة الآل و الاصحاب رفتم. چندین کتاب خریدم. یک تک نگاری در باره عباس بن عبدالمطلب از منشورات خودشان بود. کتاب معرفه الصحابه از طبرانی که تازه تصحیح و منتشر شده است. چندین ردیه تازه بر شیعه. اصلا نگارش در این زمینه به خصوص در رسائل دانشگاهی توقف ندارد. انگار اینها نذر کرده که هر هفته یک رساله دانشگاهی در رد ( بر) شیعه ارائه کنند. بیشتر آنها هم مطالب تکراری و بی خاصیت. اساس استناد هم نوشته های پراکنده شیعه. مثلا استنادات فراوان به سید کاظم رشتی که در گفتن خزعبلات ید طولایی دارد. کپی کردن صد باره صفحاتی از فصل الخطاب. تقریبا حال آدم از این قبیل نوشته های اینها بهم می خورد.
یکی از هم اتاقی های من در مدینه آقای تبریزیان یعنی شیخ محمد است که پس از برادرش فارس، مسؤول مؤسسه عقایدی وابسته به دفتر آیت الله سیستانی است، در کارش موفق است. سابقا سه جلد مجموعه رسائل شعائر عاشورایی را شامل روایات رد و ایراد در زمینه شعائر که منازعه را سید محسن امین شروع کرد، گردآوری کرده بود. اکنون آن مجموعه هشت مجلد شده است. سی و سه رساله و کتابچه به علاوه هشت مقاله، و قرار است عتبه حسینیه منتشر کند. ایشان می گفت نسخه ای که از التنزیه سید محسن در دست است، محرف است و اصل آن نسخه اولی است که کامل بوده و حذفیات ندارد.
جمعیت زوّار زیادتر شده است
امروز جمعه، ۲۷ مرداد ماه صبح بقیع و حرم مشرف شدیم. جمیعت زائر بیشتر شده است اما نه آنچنان که انتظار می رفت. به طور معمول هر روز پس از زیارت بقیع، از باب السلام وارد شده سه ربع ساعت زیارت و نماز زیارت و ادعیه بود. سپس از برابر مرقد رسول (ص) گذشتیم و پس از خروج از باب بقیع، به محل اسکان برگشتیم. امروز باز هم برابر بقیع که زیارت می خواندیم، مأمور آمد که اینجا جای زیارت نیست بروید داخل بقیع. سنت همان است. گفتیم پس چرا داخل بقیع اجازه توقف نمی دهند؟
امروز بیشتر وقت را در بعثه های علما بودم. اولا سراغ برادران شبیری در بعثه آیت الله شبیری رفتم. مباحث مختلفی مطرح شد. بیشتر بحث در باره کتاب جریانها و سازمان های من بود. نکاتی را اشاره می کردم که لازم است بیشتر روی آن کار شود. بعد هم به بعثه آیت الله صافی رفتم که آیت الله غروی و دوستان دیگری از جمله شیخ جعفر تبریزی بودند. بیشتر بحث در باره تاریخ تشیع بود. دنبال این بودند که اصطلاح شیعه از کی پدید آمده است. یکی از طلاب سعودی به نام شیخ احمد سلمان که چندین سال است به مذهب تشیع گرویده و آثار و وبسایتی هم دارد، مطالبی در باره امام زمان علیه السلام و مادر آن حضرت نوشته بود که دوست داشت مروری داشته باشم. من خیلی ورود در این بحث نداشتم. مطالب وی را برای یکی از محققان ایرانی فرستادم که او هم جواب های کوتاهی نوشت. این جوان سعودی، مادرش تونسی و پدرش سعودی است که البته ارتباط او با خانواده پدری قطع است و مادرش را هم به دلیل نداشتن گذرنامه، نتوانسته ببیند. الان بیشتر سرگرم بحث های طلبگی و تدریس در منطقه قطیف است. جوان آرامی است.
نیم ساعتی به مغرب بود که به سمت حرم حرکت کردیم. وقتی رسیدم، نماز مغرب شروع شد. وارد مسجد شده جایی قرار گرفتیم و دو رکعت باقی را خواندیم. سپس نماز مغرب و عشاء را خوانده به مکتب حرم مکی رفتیم. نیم ساعتی آنجا بودیم. آنگاه به آرامی برگشتیم. امسال به نظر می رسد، بسیاری از حجاج کشورها، روزهای کمی در مدینه می مانند. بیشتر زائران به هتل های اطراف حرم آمده اند. ایرانی ها هم نسبت به سابق همین طور عمل کرده اند. البته ایرانی ها اغلب پنج روز می مانند، اما برخی از کشورها، زائرانشان فقط دو روز می مانند. بسیاری از هتل ها این اواخر تخریب شده در حالی که جای آنها هتلی ساخته نشده است.
زیارت احد، قبلتین و قبا
صبح شنبه ۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۶ ساعت پنج صبح نماز خواندیم و برای زیارت دوره آماده شدیم. پنج و نیم به سمت احد حرکت کردیم. هنوز هوا کامل روشن نشده بود که نمای مسجد جدید الاحداث احد را دیدیم. این مسجد جای مسجد قدیم اما دهها برابر آن در محوطه وسیعی ساخته شده است. این سیاست برای این است که از نظر سعودی ها، مسجد مهم تر از مزار حمزه جلوه کند. مزار همان شکل قدیم را دارد. زمینی که دور آن نرده هست و مردم از دو طرف زیارت می کنند. حالا وقتی بین مسجد و مزار بایستی، روبرو به سمت شمال، احد را ملاحظه می کنی. جالب است که تمام منطقه مسکونی احد را هم بازسازی کرده و نمای قدیمی آن را حفظ کرده اند. طرح اطراف مزار و مسجد و پارکینک ها را هم بسیار زیبا درست کرده اند. البته دست فروشها که صدها نفر و اغلب زن هستند، همچنان حضور دارند که این باید بیشتر ایام حج یا رمضان باشد. روسری و لباس و خرما و خردوات. زیارت نامه را خواندیم، سپس به مسجد رفته، نماز خواندیم و بیرون آمدیم. کم کم مأموران امر به منکر هم آمده اند. چندین نفر بودند.
سپس به قبلتین آمدیم و از آنجا عازم قبا شدیم. پریشب که رفته بودم سجاده و کتاب دعا را درکتابفروشی مبره الآل و الاصحاب جا گذاشته بودم. رفتم و گرفتم. داخل مسجد شدیم ،نماز و زیارت. به یاد زرارة بن اسعد و مصعب بن عمیر و کلثوم بن هدم و اینها هم نماز خواندم. سوره الرحمن را هم برای پدر خواندم. به یاد همه دوستان بودم و دعایشان کردم. بعد از آن برگشته در مسیر، کنار مشربه ام ابراهیم اندکی ایستادیم. همچنان زمین ناهموار قبرستانی که دورش دیوار و درش بسته است. گویند مادر امام رضا ( ع )هم اینجا دفن شده است. از آنجا به محل اسکان آمدیم.
شیخ عبدالرسول قمی
صبحانه جگر سرخ کرده به سمت مشهدی ها صرف شد. سر سفره روحانی شیرینی بود که معلوم شد شیخ عبدالرسول قمی فرزند مرحوم شیخ موسی قمی است. من یادداشت های جد او شیخ علی قمی را که مربوط به پنجاه سال فعالیت آخوندی او در نجف و طهران بود، گزارش کرده ام. پدر او هم شیخ ابراهیم از شاگردان شیخ انصاری بوده است. اینها کتابخانه ای مشتمل بر بیش از دویست سیصد نسخه خطی داشتند که خانه شیخ موسی بود که من هم ایشان را دیده بودم. می گفت کسی روزها به عنوان رفاقت می آمد و کتابها را می برد. پدرم هم فهمید، به او گفت، او بهانه آورد که آب زده خراب کرده و نداد. من روز فوت پدرم فهمیدم. اینها را به کتابخانه مرعشی و جاهای دیگر فروخته بود. یکی که فهرست شده بود شکایت کردم و پس گرفتم. حکایت غریبی بود.
امروز یکی از دوستان هم در ماشین یاد می کرد که زمانی در باره کتاب نظام الحکم و الاداره از مرحوم شمس الدین سوالی کردم که چه شد این کتاب را تالیف کردید. (گفت و افزود) وقتی می نوشتم، کسی برایم سه جلد الفقه آقای شیرازی را آورد که دو جلد آن الاداره بود. خیلی خوشحال شدم. وقتی خواندم، دیدم همه چیز دارد غیر از اداره.
امروز زیارت دوره ما خیلی با حال بود. هوای مدینه این دو سه روز بارانی و بهتر شده و امروز که هم که صبح زود رفتیم، بسیار خوب بود. حالا ساعت هشت و نیم است، صبحانه هم خوردیم و مشغول نوشتن هستم. در راه تعدادی عکس و گزارش کوتاه هم در کانال تلگرامی خودم گذاشتم.
خرید از کتابفروشی مغامسی
ساعت ده عازم مکتبه مغامسی شدم. کتابفروشی بزرگی است که یک سوری به نام معاذ آنجا را اداره می کند. فروشگاهی که در خیابان اباذر داشتند تعطیل کردند و حالا انتهای سلطانه، فروشگاه اصلی آنها نزدیک دانشگاه اسلامی مدینه فعال است. گفت به دلیل بالا رفتن اجاره ها مجبور به تعطیل کردن شده اند. به علاوه، مالیات هنگفتی از خارجی ها گرفته می شود. همین امر سبب شده که عده زیادی اینجا را ترک کنند. خانه های استیجاری ارزان شده است. کتابفروشی بزرگی است که کتابهای جدید وقدیم را دارد. بسیاری از کتابهای مصری قدیم را می توان در اینجا یافت. آثار جدید را هم دارد. مجموعا حدود هشتصد ریال خرید کردم. بیشتر کتابهای قدیمی و چند اثر جدید هم. یکی کتابی در باره مفهوم بدعت از انتشارات عبیکان بود. به نظرم سعی کرده در مفهوم سنتی بدعت میان وهابیان، تجدید نظر کند. کتابفروشی دیگری به نام دار السلام کنار آن بود که گفت به خاطر مسائل مالی، یک سالی است که تعطیل کرده و رفته است. ممکن است سعودی ها برای بکار گرفتن بیکاران خود این فشار را بر خارجی ها می آورند. امروز یکی از دوستان می گفت یک کفش فروش نزدیک هتل جلنار گفته است که مغازه من سالانه ۱۵۰ هزار دلار اجاره بود، اما صاحب آن گفته است که سال بعد ۲۵۰ هزار دلار خواهد شد. به همین دلیل در حال حراج کفش ها و رها کردن آن است.
و اما نکته جالب امروز، کتابی در فضائل خال المؤمنین معاویه بود که یکی از مدرسان حرم نبوی یعنی همین آخوندهایی که شبها در مسجد النبی (ص) درس می دهند نوشته و مجانا در کتابفروشی مغامسی توزیع می شد.
بعد از ظهر، اندکی به کارهای جاری گذشت. این روزها ساعاتی را با آقای رکنی امام جمعه بندر لنگه از تجربه های نجفش صحبت می کنم و مطالبی یادداشت می کنم. [حاصلش شد گزارش زندگی طلبگی در نجف در فاصله سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۳ که در وبلاگم گذاشتم.
موزه مدینه منوره
حوالی ساعت شش به سمت مَتحف مدینه منوره راه افتادیم. بیست دقیقه ای در راه بودیم. در راه مطار جدید و نزدیک ایستگاه تازه قطار است که قرار است به زودی راه بیفتد. عبد العزیز الکعکی بنیانگزار این موزه است. در واقع یک موزه شخصی است. این رسم در خیلی نقاط دنیا هست که اشخاص، موزه های خصوصی تاسیس می کنند. شاید امکاناتی هم دولت ها به آنها می دهند. فضای آن بسیار بزرگتر از چیزی است که سال ۹۱ دیده بودم. بیست و پنج ریال ورودی گرفت. در تمام مدت که بودیم حداکثر ده نفر آنجا بودند. اول یک ربعی با کعکی صحبت کردم. بعد هم بازدید صورت گرفت. شخصی توضیح می داد.. از آنجا درآمدیم. محل آن انتهای شارع عبدالعزیز نزدیک ایستگاه جدید قطار مکه ـ مدینه است. ایستگاه سمت راست جاده، اما متحف، سمت چپ آن است.
در فکر شام بودیم. به مجموعه تجاری الراشد رفتیم. یک طبقه ویژه خوراک بود. صدها نفر در یک فضای بزرگ نشسته بودند. زنان و مردان. تقریبا در هم آمیخته. همه چادر سیاه اما صورتها غالبا باز. ولی جوری نبود که مثلا بخش خانوادگی داشته باشد. وقت نماز عشا شد. فقط عرضه خوراک از دکه های اطراف تعطیل شد اما هیچ کس کاری به این جمعیت که غالبا غذایشان را گرفته بودند، نداشت. به نظرم این فضاها در عربستان نشانگر تغییر آشکاری است که نسبت به قبل رخ داده و قدرت سلطه دینی را دست کم از آن سیاست سختگیرانه قبلی، بشدت کاسته است.
دیدار با دوست قدیمی
ساعت نزدیک نه بود که به محل اسکان برگشتیم. قرار بود نه و نیم حرم مشرف شویم که رفتیم. نزدیک یازده برگشته به سراغ آقای معراجی رفته همراه ایشان تاکسی گرفته به منزل آقای سید انس کتبی حسنی رفتیم. رفیق بیست ساله مان که حالا یک سال و اندی است که بیکار شده و با این مخارج هنگفت مشکلات زیادی دارد. دو کتاب جدید چاپ کرده بود که لطف کرد. یکی الاصول المهمه فی بیان عقاید الامه که انتشار آن در سعودی ممنوع است. مطالبی علیه وهابیت دارد. کلا موضع ایشان خوب است. کتاب دیگر ایشان الاعلام فی ارض النبوه که شرح حال شماری از علماست. از جمله نامه ای از یکی از استادان محمد بن عبدالوهاب به وی منتشر کرده که او را از تفکیر مردم نهی می کند. این کتاب در سعودی عرضه می شود! سید انس از دوستان احمد طیب رئیس الازهر است و گفت مدتی قبل که آمد، هم من در هتل به دیدنش رفتم، و هم او آمد. احمد طیب گفت این کتاب را که دیدم، فکر کردم دیگر در سعودی تو را نخواهم دید. بیشتر صحبت من با وی دغدغه های فکری جدیدم در حوزه عقب ماندگی مسلمانان بود. قدری هم بحث های سیاسی شد. او می گفت به نظرم، دولت سعودی بالاخره و البته نا آشکار در مسائل منطقه راه حل معتدل تری را پیش خواهد گرفت.
باز هم در باره اوضاع اقتصادی عربستان
باز امشب در صحبت با راننده دریافتیم که اوضاع اقتصادی بسیار سخت است. هزینه برق در اینجا فوق العاده گران است. او گفت یک خانه در ماه رمضان به علاوه ده روز، مبلغ دو هزار و سیصد ریال پول برق پرداخت کرده است. بحث ارزش افزوده جدی از رمضان به بعد اجرایی شده است. برای خارجی ها هم هر نفری، در هر ماه صد ریال در نظر گرفته شده است. آن هم به صورت سرانه که از زن و بچه او هم گرفته می شود. قبلا سال شنیده بودم. اما به نظرم این درست تر است. به نظر می رسد محمد بن سلمان خودش مانده و پدرش. باقی خاندان را کاملا کنار گذاشته است. با این حال امریکا حامی اوست و مسلم، مجبور است آرامتر و مطمئن تر حرکت کند. این که چطور ساختار سیاسی حکومت آل سعود با ساختار دینی آن کنار می آید هم یک مساله مهم است. مسلما غربی ها برای مبارزه با داعش تلاش خواهند کرد از قدرت سلطه دینی در عربستان بکاهند، کاری که خیلی خیلی دشوار است.
خرید کتاب از مرکز بحوث و دراسات مدینه منوره
امروز صبح یکشنبه ۲۹ مرداد برای کار کتابها همراه آقای معراجی رفتیم. اول سری به متحف مدینه زدیم. چون ایشان با یکی از دوستانش می خواستند آنجا را ببینند. بعد به مرکز بحوث و دراسات مدینه منوره رفتیم که در خیابان محمد بن عبدالعزیز است. البته گفتند این ساختمان هم اجاره ای است و تا سه ماه دیگر به ساختمان اصلی می روند. کتابهای الداره را هم عرضه می کردند. به نظرم در سالهای اخیر با هم کار می کنند. این بعد از آن تغییراتی است که سوری ها را بیرون راندند. تعدادی کتاب گرفتیم که حساب و کتابش تا بعد از نماز ظهر طول کشید. من ناقصی های مجله و چندین کتاب را گرفتم. حوالی دو بود که به هتل رسیدیم. گرمی هوا امروز به نهایت خود رسیده بود. واقعا راه رفتن در آفتاب اصلا مقدور نبود. این گرما را در ایران نمی شود درک کرد. دست کم در شهرهایی که من بوده ام.
عصری حوالی مغرب بود که باز سری به متحف مدینه منوره زدم. یک اختلاف حساب داشتیم که باز هم مشخص نشد. از آنجا به مکتبه الرشد رفتیم. کتابهایم را تحویل دادم تا با بار به مکه بفرستد. قرار شد به مکتبه اسدی بفرستد. آقای معراجی هم کتابهایی خرید. امسال گفت قصد خرید ندارد، اما امروز، مجموعه قابل توجهی گرفت. نمی شود از این کتابها گذشت. سپس دقایقی به بعثه ایران رفتیم، و آنگاه به محل اسکان برگشتیم. شام خوردیم. امشب هم در جلسه گعده شبانه که تبدیل به شب شعر شده است، من شعر نظامی گنجوی را در وصف پیامبر خواندم. البته برخی از ابیات را کم کردم، چون زمانی که در اختیار است، بسیار کم است. این گزیده ای است که خواندم.
محمد کافرینش هست خاک
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش
طراز کار گاه آفرینش
سرو سرهنگ میدان وفا را
سپه سالار و سر خیل انبیا را
مرقع بر کش نر مادهای چند
شفاعت خواه کار افتادهای چند
ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش
از آنجا نام شد در یتیمش
به معنی کیمیای خاک آدم
به صورت توتیای چشم عالم
اساس شرع او ختم جهانست
شریعتها بدو منسوخ از آنست
جوانمردی رحیم و تند چون شیر
زبانش گه کلید و گاه شمشیر
ایازی خاص و از خاصان گزیده
ز مسعودی به محمودی رسیده
خدایش تیغ نصرت داده در چنگ
کز آهن نقش داند بست بر سنگ
به معجز بدگمانان را خجل کرد
جهانی سنگدل را تنگ دل کرد
چو گل بر آبروی دوستان شاد
چو سرو از آبخورد عالم آزاد
فلک را داده سروش سبز پوشی
عمامش باد را عنبر فروشی
من آن تشنه لب غمناک اویم
که او آب من و من خاک اویم
به خدمت کردهام بسیار تقصیر
چه تدبیر ای نبیالله چه تدبیر
کنم درخواستی زان روضه پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک
برآری دست از آن بردیمانی
نمائی دست برد آنگه که دانی
کالهی بر نظامی کار بگشای
ز نفس کافرش زنار بگشای
دلش در مخزن آسایش آور
بر آن بخشودنی بخشایش آور
اگر چه جرم او کوه گران است
ترا دریای رحمت بیکرانست
بیامرزش روان آمرزی آخر
خدای رایگان آمرزی آخر
کتابهای در حمام
ساعت ده و ربع شب حرم مشرف شدیم که قرار بود یازده و ربع ماشین برگردد. طبق معمول نماز و زیارت کردیم. از برابر ضریح مطهر رسول (ص) از مسجد خارج شده به سمت بقیع آمده، آنجا هم زیارت نامه ای خواندم. سپس به سمت محل وعده آمده با ماشین به محل اسکان برگشتیم. معلوم شد که دیروز یا پریروز وقتی برای بازرسی یکی از هتل های محل اسکان دو سه مورد از بعثه ها آمده اند، تعدادی کتاب در حمام دیده اند. آن وقت صاحب هتل را ده هزار جریمه کرده اند. در واقع این اعتراض به صاحب هتل بوده که کتابهای دعا و غیره را در حمام گذاشته که تلقی بدی دارد، اما عملا این بعثه ها، کتابهایشان را آنجا گذاشته اند.حالا کتابها تحویل صاحب هتل شده و او هم طالب ده هزار است که خوب کسی بعید است به او بدهد.
دیدار از یکی از بعثه ها
امروز صبح دوشنبه ۳۰ مرداد ۹۶ نتوانستم حرم مشرف شوم. در واقع بعد از نماز خوابیدم. بعد از ساعتی بیدار شده صبحانه صرف شد. امروز تقریبا برنامه ای ندارم. صبح اول وقت مقاله ای را که این چند روز در باره کتاب نصیحة المشاور نوشته بودم، در وبلاگم در خبرآنلاین گذاشتم و لینک آن را در کانال. به نظرم مقاله جالبی بود! به دلیل این که مواد آن همه بر اساس این کتاب بود و می توانست بینش روشنی را در باره تشیع دوره مملوکی در این ناحیه نشان دهد.
اینجا در بعثه های مراجع، یکی از کارهای رایج، دید و بازدید است. امروز صبح همراه دوستان به بعثه آقای بشیر النجفی رفتیم. پسرش شیخ علی هم بود که من اولین بار بود او را دیدم. گرم برخورد می کرد. می گویند خود بشیر هم خیلی آدم خاکی و با مردم عادی رابطه خوبی دارد. دیدار دیگری هم بود. بیشتر احوال پرسی است و بس، ولی به نوعی روابط میان دفاتر مراجع را هم دست کم در ظاهر بهبود می بخشد.
خاقانی و حج، نیم نگاهی به یک قصیده آتشین او در باره حج
امروز نشستم و قدری با اشعار خاقانی در باره حج ور رفتم. یکی از قصاید را پسندیدم. سعی کردم بفهمم. سخت بود. با این حال تلاش کردم. دلم می خواست این ایام که در حج هستم، قدری از ادبیات حج هم بنویسم. متن زیر را در باره این قصیده با انتخاب برخی از ابیات آن نوشتم و روی کانالم گذاشتم:
هیچ کس به اندازه خاقانی از حج نگفته، آن هم با زبانی سرشار از صنایع ادبی، با بهره گیری از تمام اصطلاحات رایج در سفر حج، با عرفانی عمیق، نگاهی نافذ، با معلوماتی شگفت از جغرافیا و تاریخ و دین، با بهره گیری از هر آنچه در ارائه یک تصویر رمانتیک، عارفانه و عاشقانه می تواند به او کمک کند. آدمی وقتی شعر او را در حج می بیند، فکر می کند زبان فارسی دیگر بیش از این تاب و توانی برای به رخ کشیدن معنا ندارد و خاقانی تا آنجا که توانسته از توان فارسی برای تصویر آنچه خواسته، بهره برده است. شعر در باره حج به خصوص در خراسان قرن پنجم و ششم بلکه ایران آن دوره، اندک نیست، اما خاقانی، یکپارچه عاشق کعبه و حل شده در ادبیات آن است. فهمیدن شعر او برای کسی مثل من اصلا آسان نیست و برای درک بسیاری از لغات و گاه ترکیبات، نیاز به مراجعه به منابع روشن است.
قصیده شصت و هشتم او یکی از قصاید ویژه در باره حج است. قصیده ای که در آن سفر حج از آغاز تا رسیدن به کعبه موضوع اصلی است و هر بیتی در دو مصرع، یکی شکل عادی یک صحنه و دیگری رؤیت عارفانه آن از دیدگاه حج و حاجی است. خیلی ساده، شما وقتی به خیمه حاجیان می نگری، دهها طناب هست که آن را به نقاط مختلفی در زمین متصل کرده است. این مصرع اول است، اما مصرع دوم، آن نگاه از بالاست که تمام این ها را به صورت اشکال مختلف هندسه اقلیدسی می بیند.
وز طناب خیمهها بر گرد لشکرگاه حاج / صد هزار اشکال اقلیدس به برهان دیدهاند.
و نمونه دیگر این که : در اوج گرما که گویی خورشید در قلب اسد ایستاده، اما و در مصرع دوم، نگاه چنان است که همه سنگ و ریگ های منطقه ثعلبیه، مانند درخت بید و ریحان دیده می شود. :
گرم گاهی کآفتاب استاده در قلب اسد / سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیدهاند
در این قصیده از بسیاری از منازل حج یاد می کند، از دشواری بادیه، سختی بی آبی، آسیب مغیلان بر پای مردمان، حمله اعراب بدوی و بسیاری از مسائل دیگر، اما حیف است که آدمی شعر خاقانی را در این حد پایین بیاورد که اطلاعات جغرافیایی دارد. مقام بلندی که این اشعار در نشان دادن بعد معنوی حج دارد، افق وسیعی که در نظم فارسی برای انعکاس عرفان حج دارد، تشبیهات تازه و ترکیبات شگفتی که قدرت خلاقیت ادبی خاقانی را به نمایش می گذارد، همه، و بسیار بیش از آنها، بخشی از آن چیزی است که ما در شعر خاقانی در امر حج می یابیم. برای من شرم آور است که بگویم حتی عشری از اعشار این اشعار را درست می فهمم، اما همان درک عمومی و عادی می فهماند که این اشعار در بلندی معنا، تا چه پایه ای از ادب و فهم می رسد.
این قصیده با این مطلع آغاز می شود:
تا خیال کعبه نقش دیدهٔ جان دیدهاند
دیده را از شوق کعبه زمزم افشان دیدهاند
آنگاه از آتش شوقی سخن می گوید که از شرق و غرب نسبت به کعبه و رفتن به حج برخاسته، و همه مردمان را به سوی آن کشانده است:
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هر هفت کردهٔ هفت مردان دیدهاند
هفت مردان، هفت دسته از مردان خدا هستند، اقطاب و ابدال و اخیار و اوتاد و غوث و نقبا و نجباء. هفت کرده هم به معنای آراسته و دارای آرایش کامل است.
هم بر آن آتش ز هند و چین و بغداد آمده
ماه ذی القعده به روی دجله تابان دیدهاند
تمام حاجیان شرق از بالاترین نقطه که شروان شهر خاقانی باشد، تا عمق خراسان همه در بغداد جمع می شدند، و این ماه ذی القعده است که دجله را تابان می کند و آنان باید بسرعت حرکت کنند تا این یکماهه راه را طی کرده اول ذی الحجه به مکه برسند.
حالا که حاجیان جمع شده اند، در مسیر از مدائن و قصر کسری گرفته تا زیارتگاه سلمان را خضر وار در بر گرفته و زیارت می کنند:
بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار
قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیدهاند
پس از دیدن مدائن و زیارت سلمان، به تدریج به سمت حله و آب فرات حرکت کرده، زیارت اماکن متبرکه منسوب به شیریزدان یعنی امام علی (ع) را می کنند. موقف الشمس را در سرزمین بابل می شناسیم، آنجا که بنا به روایاتی چند، خورشید ایستاد تا علی و یارانش نمازشان را خواندند.
رانده ز آنجا تا به خاک حله و آب فرات
موقف الشمس و مقام شیر یزدان دیدهاند
زیارت کوفه یا به تعبیری نجف، آن هم زیارت امیر النحل یا امام علی علیه السلام دنبال آن است، چونان لشکری از زنبوران که در قالب انس و جن ظاهر شده اند.
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحل جوش انسی و جان دیدهاند
بس پلنگان گوزن افکن که چون شاخ گوزن
پشت خم در خدمت آن شیر مردان دیدهاند
در آنجاست که تنوری را که آب از آن بیرون آمد و رویداد نوح نبی را آفرید را هم زیارت می کنند.
در تنور آنجای طوفان دیده اندر چشم و دل
هم تنور غصه هم طوفان احزان دیدهاند
حالا این کاروان بزرگ باید بیابانها را طی کند. روزها و شبان بگذرد، آن هم با سختی های فراوان، گاهی کابوسهای وحشتناک و گاه احساس شیرین این سفر، آن هم سوار بر شتر. تصویری که از این وضع خاقانی دارد، زیبا و سخت، همراه با کنایات و اشارات بسیار فراوان است. این جا بختیان، یعنی شتران.
بختیان چون نوعروسان پای کوبان در سماع
اختران شب پلاس و چرخ کوهان دیدهاند
حس مستانه این حاجیان که به شوق کعبه این بیابانها را طی می کنند، موضوعی است که خاقانی با آن بازی می کند، و با چنان تعابیری از آن یاد می کند که گویی این عشق معنوی، قابل با مقایسه با هیچ عشق دیگری نیست.
سرخ رویانی چو می بی می همه مست خراب
بر هم افتاده چو میگون لعل جانان دیدهاند
پختگان چون بختیان افتان و خیزان مست شوق
نی نشانی از می و ساقی و میدان دیدهاند
اینجا کژاوه یا همان کجاوه را وصف می کند که روی شتر مانند دو کفه میزان است و این که در هر یک از این دو کجاوه، شخصی را چون زهدان مادر در دل خود جای داده اند، در ادامه می آید. او دو کجاوه روی یک شتر را بسان دو دستی که برای تیمم است تشبیه می کند:
وان کژاوه چیست میزان دو کفه باردار
باز جوزایی دو کفه شکل میزان دیدهاند
بارداری چون فلک خوش رو مه و خور در شکم
وز دو سو چون مُشرفین او را دو زهدان دیدهاند
چون دو دست اندر تیمم یک به دیگر متصل
در یکی محمل دو تن هم پای و هم ران دیدهاند
جبرئیل استاده چون اعرابی اشتر سوار
وز پی حاجش دلیل ره فراوان دیدهاند
اکنون حجاج راه افتاده و وسط بادیه هستند، بادیه ای که او به بحر تشبیه می کند، شتر یا همان بختی را به کشتی و اعراب بدوی را موج هایی می داند که این کشتی را تهدید می کنند. این دریا از واقصه آغاز شده و به مکه پایان می یابد:
بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج
واقصه سرحد بحر و مکه پایان دادهاند
ترس و خوف و خطری که در بادیه بود، وصف ناپذیر است، به علاوه خار مغیلان که دست و پای حاجیان را خونین می کرد. اما این مانع از داشتن نگاهی عارفانه به همین بادیه نیست که در ادب فارسی جایگاه خود را دارد.
بادیه چون غمزهٔ ترکان سنان دار از عرب
جای خون ریزان چو نرگس زار نیسان دیدهاند
دائرهٔ افلاک را بالای صحن بادیه
کم ز جزم نحویان بر حرف قرآن دیدهاند
بادیه باغ بهشت و بر سر خوانهای حاج
پر طاووس بهشتی را مگس ران دیدهاند
وز طناب خیمهها بر گرد لشکرگاه حاج
صد هزار اشکال اقلیدس به برهان دیدهاند
گرم گاهی کآفتاب استاده در قلب اسد
سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیدهاند
اینجااشاراتی به خود دارد، و این که پس از پانصد سال که از هجرت گذشته، او در منطقه فید در حال رفتن به حج است. زمانی در عهد مقتفی عباسی به حج آمده و روزگاری به عهد مستضی بالله. آن وقت در ماه دی حج کرده و حالا در تموز.
از پی حج در چنین روزی ز پانصد سال باز
بر در فید آسمان را منقطع سان دیدهاند
من به دور مقتفی دیدم به دی مه بادیه
کاندر او ز آب و گیا قحط فراوان دیدهاند
پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموز
کز تیمم گاه صد نیلوفرستان دیدهاند
مشکلات آب در راه حج، اهمیت برکه ها را نشان می دهد و اینجا هم خاقانی، سخن از سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر خود کرده و این که اینها سبب می شود تا چشمان حاجیان، برکه ها را چونان برکه های دریای عمان ببینند. در باره کوه محروق و دیگر منازل راه مانند حاجز، سمیرا و نقره و... ، باز این نگاه و تلقی وجود دارد.
از سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر من
بِرکِها را برکههای بحر عمان دیدهاند
وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست
در سمیرا سدره بر جای مغیلان دیدهاند
ز آب شور نقره و ریگ عسیله ز اعتقاد
سالکان از نقره کان و از عسل شان دیدهاند
از بسی پر ملک گسترده زیر پای حاج
حاج زیر پای فرش سندس الوان دیدهاند
و آن وقت در حج، رفتن به عرفات و منا و تصاویری که از این صحنه ها در ذهن این حاجی بر اساس همان نگاه خاقانی که زمین و آسمان را در نگاه ناسوتی و لاهوتی در این اشعار به تصویر می کشد، این چنین خود را می نمایاند:
در میان سنگلاخ مسلخ و عمره ز شوق
خار و حنظل گل شکرهای صفاهان دیدهاند
دشت محرم صحن محشر گشته وز لبیک خلق
نفخهٔ صور اندر این پیروزه پنگان دیدهاند
زندگان کشته نفس آنجا کفن بر سرکشان
زعفران رخ حنوط نفس ایشان دیدهاند
شیر مردان چون گوزنان هوی هوی اندر دهان
از هو الله بر خدنگ آه پیکان دیدهاند
جمله در غرقاب اشک و کرده هم سیراب از اشک
خاک غرقاب مصحف را که عطشان دیدهاند
دانشجوی ادبیات عرب دانشگاه مدینه
عصر دوشنبه بیشتر به انتظار گذشت. اختلاف حساب من با فروشگاه کتاب متحف مدینه به ریاست عبدالعزیز کرکی حل نشد. خُلف وعده آشکار مدیر آنجا که شخصی به نام الهواری بود امروز من را ضایع کرد. قرار بود بیاید که نیامد.
عصری آقای شریف سلطان بن محمد دانشجوی دکتر ادبیات عرب دانشگاه مدینه آمد. چهار سال قبل، شخصی به نام الترکی از من خواست تا دو نسخه از ینابیع اللغه اثری از قرن ششم را بفرستم تا اینجا به عنوان رساله دکتری تصحیح شود. من هم با زحمت زیاد نسخه آن را فرستادم. فکر کنم در عمره ۹۳ بود که نسخه را دادم. امروز معلوم شد که پنج دانشجوی دکتری آن را تصحیح و آماده کرده اند. این دانشجو یکی از آنها بود و گفت که یک ماه دیگر دفاع خواهد کرد. خیلی خوشحال شدم. وی از نسل شرفای مدینه بود. اصرار کرد برای شام من را نزد شیخ طایفه خودشان ببرد که متاسفانه چون شب آخر اقامت ما در مدینه بود، نشد. با آقای یاسر البدری هم رفاقت دارد. ساعتی در ماشین گفتگو کردم. برخی از سایت های ایرانی مانند نورلیب را به او معرفی کردم. بعد از رفتن او، شام خوردیم و عازم حرم شدیم. ساعتی در حرم بودیم. برگشتیم. جلسه شعر برگزار شد و من هم شعر ملک الشعراء بهار را در ستایش رسول الله (ص) که به مناسبت ولادت آن حضرت گفته بود خواندم. آخر شب، آقای معراجی می گفت به قبا و احد برویم که دیدم اگر برویم ساعت دو و نیم از شب رفته بر خواهیم گشت. بهتر است صبح برویم. راضیش کردم که فعلا برود و بخوابد.
امروز در کانال من استقبال خوبی از مقاله چه خاقانی و حج شد. مطمئن هستم مقاله خوبی نبود، اما شعرهای خوبی خوب خاقانی عامل این توجه بود.
زیارت مجدد احد، بقیع و حرم نبوی
صبح سه شنبه ۳۱ مرداد ساعت چهار و نیم نماز را خواندم و منتظر ماندم. متاسفانه تا پنج و نیم خبری نشد. زنگ زدم. معلوم شد مشکلی برای ماشین پیش آمده است. به هر حال با ماشینی که زائران را حرم می برد تا هتل بدر المدینه رفتم. از آنجا با ماشینی که اجاره کاروان بود، راهی احد شدیم. هنوز هوا تاریک بود و توانستم عکس زیبایی از مسجد احد بگیرم. زیارت نامه ای خواندیم. و سریع برگشتیم. عازم بقیع شده وارد شدیم. نسبتا خلوت بود. دور قمری باید می زدیم. اما خوبی ش این بود که می شد در میان راه، جاهایی ایستاد و زیارتی کرد. این مسیر تقریبا نزدیک به بیست دقیقه طول کشید. از آنجا به حرم نبوی آمده، نماز و زیارات را خواندیم. سپس از مقابل قبر رسول (ص) گذشته احترام کردیم و از آنجا خارج شدیم. مستقیم به محل اسکان آمدیم. حالا ساعت هشت شده بود. صبحانه صرف شد. خواستم بخوابم که آقای سجادی زنگ زد که می خواهند به موزه کعکی بروند. گفتم من هم دوباره می آیم. هم راهنمای آنها بودم و هم تکلیف کتابهایم را روشن می کردم. متاسفانه رفتار بدی در باره کتابها داشتند، علت اصلی هم خلق ناجور خود کعکی است که رفتار مناسبی ندارد. مجبور شدم کتابها را برگردانم. ساعتی موزه را در خدمت دوستان آقای سجادی و نواب با دقت مرور کردیم. کاش می شد در اصفهان یا تهران موزه ای شبیه این، به طوری که تاریخ ایران اسلامی هم در امتداد آن باشد، درست کرد. موزه کعکی نقاط قوت و ضعف خود را دارد. در مواردی ماکت ها زیبا و در مواردی نادرست و زشت هم هست. ترتیب منطقی درستی هم ندارد که شاید به خاطر کمبود جا باشد. به نظرم هزینه سنگینی صرف شده که بیشتر باید از همین شاهزاده ها باشد.
کتاب آثار اسلامی من برای ورود به عربستان مشکلی ندارد
امروز آقای سجادی گفت که کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه را که چندین سال بود ممنوع کرده بودند، مجوز دادند و بنابرین در فرودگاه از افراد نمی گرفتند. بارها این کتاب را از خود من گرفته بودند. بعد از آن به هتل برگشتم. هنوز یک مسجد قبا باید می رفتیم. ناهار را صرف کرده به قدر ده دقیقه خوابیدم که تلفن زنگ زد. آقای معراجی بود. به سمت قبا رفتیم. چند رکعت نماز و قدری قرآن و برگشتیم. در میان راه، راننده که از شیعیان اینجاست، در کنار بنایی که آخر منطقه قربان در نزدیکی قباست، نگه داشت. گفت اینجا محل بئر غرس است، جایی که امام علی (ع) آب غسل پیامبر (ص) را از آنجا آورده است. عجالتا چند تصویر گرفتم تا بعد مراجعه کنم. حالا ساعت نزدیک سه و نیم است و ما باید پنج به سمت مسجد شجره حرکت کنیم.
مسجد شجره
ساعت پنج و ربع حرکت کردیم. شش تقریبا شجره بودیم. مسجد بسیار زیبایی است. پنج سال قبل که آمدیم، همراه دوستان به آبار علی(ع) که نزدیک اینجاست رفتیم. الان فرصت این کار نبود. زائران اینجا غسل کرده، وارد مسجد می شوند. ساعتی بعد اذان مغرب شد. قبلا نماز جماعتی خوانده می شد اما الان، سیل حجاج عراقی و نبودن آنها تحت ضوابطی که به ایرانیان توصیه می شود، همه چیز را بهم ریخته است. نماز مغرب با دو سه صف از خود سعودی ها تمام شد، در حالی که مسجد مملو از زائر شیعه از ایرانی و عراقی و غیره بود. بعد از آن حجت الاسلام محمدی که از بعثه می آید، و ازروحانیون باقی مانده از نسل دوره قبلی بعثه است، آمد و نمازعشاء را به جماعت خواند. برخی از عراقی ها هم با کاروانهای خود جماعت خواندند. بعد از آن لبیک گفته محرم شدند. ما هم. شماری از حجاج به بخشی قدیمی مسجد می روند تا مطمئن شوند در شجره محرم شده اند. بلافاصله اتوبوسها حرکت می کنند. تقریبا اذان ساعت هفت و ده دقیقه و حرکت اتوبوس هشت صورت می گیرد.
از نکات جالب این بود که چند میز در حیاط مسجد شجره بود که دختران جوان سعودی آنها را اداره کرده و مربوط به وزارت بهداشت بود. اطراف آنها را مردان ایرانی گرفته و کیف کوچکی می گرفتند که نوعی ماده شوینده و برخی جزوات دیگر در آن بود. از این که این دختران با این حجاب به صحنه حج آمده بود، شگفت زده شدم. البته تغییرات در سعودی به تدریج صورت می گیرد. در مقابل باید گفت که نظم و نسق امور کلی حج، به دقت قدیم نیست. شاید بشود گفت اصولا کار نظارت بکن و نکن، در کل کمتر شده است.
حرکت به سمت مکه و اعمال عمره حج
اتوبوس ما بسیار عالی و شیک بود. نوزده نفره. ساعت یک بعد از نیمه شب دم هتل مکه بودیم. من تقریبا تمام راه را خواب بودم. مثل همیشه. خوشخواب. مسجد تنعیم که رد شدیم، بیدار شدم. از نزدیکی مسجد الحرام عبور کردیم. به عزیزیه آمدیم. ساختمان ما، بعد از جامع الفقیه، اولین کوچه، انتهای آن است. یک بنای خوب اما غیر هتلی است. بیشتر مثل سوئیت هایی که حالا در مشهد باب شده است. بیست دقیقه برای غسل مجدد و سپس با عجله به سمت مسجد الحرام حرکت کردیم. از باب فهد وارد شدیم. طواف و نماز طواف و بعد هم سعی صفا و مروه و تقصیر، اعمال عمره تمتع تمام شد. ساعت سه و نیم به محل اقامت برگشتیم.
امروز هم این خبر را ایسنا زده بود: «خالد الفیصل، امیر مکه و رئیس کمیته حج گفت: تعداد زارئان خدا خدا که تا دیروز به مکه رسیدند یک میلیون و دویست هفت هزار نفر است که انتظار می رود حجاج امسال (از خارج) به دو میلیون و سی هشت هزار برسد. بدین ترتیب یک افزایش یازده درصدی نسبت به سال گذشته داریم.
این عدد منهای حجاج داخل است و در نهایت اعلام کردند که امسال نسبت به سال قبل حدود ۴۵۰ هزار نفر بیشتر است.
سفرنامه حج یک صفحه از سالهای ۱۰۷۱ ـ ۱۰۷۴ قمری
در ابتدای یکی از نسخه ها، شخصی از علمای اتراک به نام محمد امین بن الشیخ محمد بن میر آلای بیک زاده، گزارشی از سفر حجخود میان سالهای ۱۰۷۱ ـ ۱۰۷۴ نوشته است. در این نوشته از سه سفر حج خود، سفرش به مدینه و طائف، درس خواندنش در مدرسه سلیمانیه و خلیلیه یاد کرده است. این نشان می دهد که برخی از علمای دین نه تنها برای حج، بلکه برای استفاده علمی از علمای محدث حرمین به این سفر می آمده اند. چنان که در این یادداشت آمده او کتاب احادیث محیی الدین نَوَوی را کنار منبر شریف رسول الله (ص) خوانده و اجازه روایتی هم از یکی از علمای وقت گرفته است.
او در این گزارش گفته است که ثواب حج دومش را به روح مادرش و ثواب حج سوم را به روح رسول الله (ص)اهداءکرده است.
جزئیات دیگری هم در این یادداشت آمده که برای شناخت تاریخ آن دوره سودمند است.
این صفحه که در آغاز نسخه به شماره ۴۹۰۵ در کتابخانه مجلس آمده، از محمدامین الای بیک است. در واقع محمد آلای بیک صاحب این نسخه از فتوح الحرمین که به احتمال زیاد آن را در مکه خریده بوده، است.
روی این صفحه، به جز این گزارش شعری از جامی در باره حج هم هست:
کی بود یارب که رو در یثرب و بطحا کنم
گه به مکه منزل و گه در مدینه جا کنم
میروم بر زمزم و از دل کشم یک زمزمه
وز دو چشم خونفشان آن چشمه را دریا کنم
در حاشیه یادداشت دیگری هم هست که نسب این محمد امین را کامل تر به رنگ قرمز نوشته است. مناسک محیی الدین [النووی] نوشته است بتوفیق الله از دست اضعف عباد الله محمد امین بن الشیخ محمد بن میرآلای الاسکویی بن علی الدفتری بن میر حسن ابن میر غازی ... ابن میر حاجی اسحق بن باشا یکت فاتح اسکویه غفر لهم.
متن سفرنامه:
[۱] خروجی للحجّ فی الرابع عشر من رجب الفرد، لسنة احدی و سبعین بعد الألف، [۱۰۷۱]
[۲] و دخلت اإی الشام الشریف، سابع یوم الجمعة،
[۳] و توجّهت الی مصر القاهرة یوم الأحد، و دخلت إلی القاهرة یوم عرفة عید الفطر،
[۴] و خرجت منها إلی البریّة سابع عشرین من شوال،
[۵] و شرّفت برؤیة البیت العتیق سادس ذی الحجة،
[۶] و وقفت بصحراء عرفات یوم الجمعة. الحمدُ لله ثم الحمد لله.
[۷] و درست بمدرسة المبارکة سلیمانیة من صدر الشریعة، و الفوایض الشرقیة! و مشکاة المصابیح، یوم الثانی من محرّم الحرام لسنة اثنین و سبعین بعد الالف،
[۸] و رُحت الی زیارة شفیع المذنبین، حبیب رب العالمین، بعد المولود الشریف،
[۹] و شرّفت بزیارة حجرته، غرّة ربیع الاخر،
[۱۰] و قرأت تبرّکا احادیث رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ الّتی جمعها محیی الدین النووی رحمه الله عند منبره الشریف،
[۱۱] و أخذت السند لنقل الحدیث من المحدث الکامل و المکاشف الماهر زبدة الحفاظ، من الشیخ علاء الدین اللخشانی؟ المالکی، و أجازنی إجازة عن طرفه،
[۱۲] ثمّ أتیت إلی مکة المکرمة عاشر جمادی الاول، و درستُ فی المدرسة الخلیلیة إلی الموسم،
[۱۳] و حججت ثانیا بفضل الله، و أهدیت ثوابه لروح والدتی بکیجان [بکیحان] خاتون ابنت یسربالی! من أولاد اورنوس غازی،
[۱۴] و بعد الموسم رُحت إلی زیارة ترجمان القرآن، حِبر الامة، أحد عبادلة الاصحاب، ابن عمّ رسول الله، عبدالله بن عباس رضی الله عنهما و عن اصحاب رسول الله اجمعین،
[۱۵] و جئت لیلة المولود من دار بنی العباس! و درست بتوفیق الله إلی الموسم،
[۱۶] فلما جاء الموسم، عزلتُ من المدرسة، لا حول و لا قوة إلا بالله، وحججتُ ثالثاً الحمد لله، و أهدیت ثوابه إلی شفیع المذنبین، تقبّل الله بلطفه و و کرمه، ما لی شیء من هذا الاّ بتوفیق الله، و أرجو من الله الکریم یسرنی ختمی فی بلده بالایمان و یحشرنی و الاقربائی و الاحبائی تحت لوائه یوم المیزان،
[۱۷] سوّده الحقیر محمد امین المشتهر بآلای بیک زاده، جعله الله تعالی من الذین احسنوا الحسنی زیادة»
[۱۸] سوّده حین خرج الی طریق استانبول لسنة اربع و سبعین بعد الالف من هجرة من له المجد و الثناء [۱۰۷۴]
اولین روز اقامت ما در مکه
امروز چهارشنبه اول شهریور و اول ماه ذی الحجه است. به خاطر بیداری دیشب تا اذان صبح، تا حوالی ده و نیم خواب بودم. پس از آن قدری مطالعه و ناهار و ور رفتن به کانال و گذاشتن چند مطلب در آن گذشت. بعد از ساعت چهار به سمت کتابفروشی اسدی یا اسدیه رفتم. تمام این چند پسر آن پدر که قدیم تر ها بود، آنجا بودند. تعدادی کتاب انتخاب کردم تا بعدا چک کنم که داریم یا خیر. بعد از آن به کتاب فروشی عطاءالله محمدی که پسری به نام ارسلان آنجا بود رفتم. داخل خیابان العلم که به همان جامعه ام القری ختم می شود، آنجا هم چند کتاب گرفتم. قبلا یک کتاب فقهی برای آقای شیخ حسن جواهری خریده بودم. امروز هم یک کتاب اصولی جدید گرفتم. متاسفانه رابطه طلبه ها و فضلای ما با آنچه در اینجا در حوزه فقه و اصول نوشته می شود، زیاد نیست. موارد نادری از توجه فقهای جوان ما نسبت به مسائل فقهی و اصولی جدید عربهای سلفی دیده می شد.
چند کتاب تازه
حقیقت چون تصویر کتابهای تازه مهم را در کانال می گذارم، در این سفرنامه کمتر از آنها یاد خواهم کرد. اما اشارتا بگویم چند کتابی که اینجا خریدم، یکی در باره العقیده فی اهل بیت بین افراط و تفریط بود که همین نگاه جدید سلفی هاست. کتابی هم در باره باورهای اصول دینی ائمه مذاهب اربعه که در آثار بعدی به آنها منسوب شده است. عنوانش: المسائل التی نسبها المتکلمون الی الائمه الاربعة فی اصول الدین. کتاب دیگری هم با عنوان الامن الفکری و آثاره فی دعوة محمد بن عبدالوهاب، هر سه رساله دانشگاهی است.
قبلا هم گفتم، اینجا تقریبا بیشتر کارهای جدید که عنوان قشنگی دارد، رساله های جامعی یا دانشگاهی است. البته این الامن الفکری را نفهمیدم که چیست. فکر محمد بن عبدالوهاب که جز شر و آدمکشی چیزی نداشته است.
باز هم در باره اقتصاد عربستان، کاهش وابستگی به نفت
دو سه بار در مدینه اشاره به وضع مالیات سنگین برای کارگران و شاغلین خارجی در سعودی کردم. حالا روشن شده است که این کار در ادامه سیاست عربستان برای کاهش وابستگی به نفت است. بحث ارزش افزوده نیز از رمضان به این طرف جدی شده است. گزارش زیر جالب است: «بانک امریکا مریل لینچ پیش بینی کرد درآمد غیرنفتی عربستان سعودی با تلاشهایی که برای کاهش وابستگی به نفت صورت گرفته است، ممکن است سال آینده حدود ۸۰ میلیارد ریال (۲۱.۳ میلیارد دلار) افزایش پیدا کند. به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از ایسنا، ژان میشل سالیبا، اقتصاددان بانک امریکا مریل لینچ در لندن در گزارشی نوشت: این افزایش حاصل اجرای مالیات بر ارزش افزوده، مالیات برای محصولات لوکس و هزینه بالاتر برای وابستگان اتباع خارجی است. عربستان امسال برای نوشیدنیهای غیرالکی و دخانیات مالیات وضع کرده است. کسری بودجه عربستان سعودی در سال جاری با افزایش ۲۸ درصدی درآمد حاصل از صادرات نفت و همچنین کاهش هزینههای دولت کاهش یافت. با این همه درآمد غیرنفتی ۱۷ درصد سقوط کرد که منعکس کننده دشواریهای این کشور برای متنوع سازی اقتصاد در راستای برنامهای با نظارت محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان است. به گفته اقتصاددان مریل لینچ، درآمد غیرنفتی عربستان بر مبنای سال به سال در نیمه اول سال ۲۰۱۷ کاهش یافت اما از سال ۲۰۱۸ به بعد با آغاز اصلاحات مالی، افزایش پیدا میکند.»
اما این که این سیاست منجر به کاهش تخصص در عربستانی شود که بسیاری از خارجی ها کارهای متخصصانه را انجام می دهند، نکته ای است که نباید از نظر دور داشت. به علاوه، طی چند دهه، گفته می شود که هیچ نوع مالیات غیر شرعی از مردم گرفته نمی شود. حالا باید دید که علمای سلفی اینجا، این قبیل مالیات ها را چگونه توجیه می کنند. گرچه باید توجه داشت که فقه سنی از این بابت گشوده تر نگاه می کند، زیرا در طول تاریخ، بسیاری از دولت های سنی، انواع مالیات را وضع کرده و راه فقهی آن را هم فقها یاد داده اند. در واقع فقهای سنی آن هم در اینجا، تابع حکومت هستند، اگر کسانی به ندرت هم باشند، و مثلا مثل سلیمان العوده چیزی در این شرایط در دفاع از قطر بگوید، به زندان می افتد.
کتابفروشی دار طیبه، مصری های متعامل با سعودی ها در کار نشر
روز پنج شنبه دوم شهریور، صبح به کتابفروشی دار طیبة الخضراء که از قضا درست در خیابانی است که محل اسکان ماست رفتم. ناشری مصری است که اینجا کار می کند. این را بگویم که برخی از سعودی ها در صنعت نشر مصر سرمایه گذاری می کنند. گاهی اینجا دفتر دارند و گاهی در آنجا. گاهی اساسا تماما به اسم مصر و با آدرس آنجاست. طبیعی است که با این کار هدف خاصی دارند. اولا آنجا از جهاتی نیروی کار خوب و ارزان هست. ثانیا برای تقویت فکر سلفی بسیار موثر است. ثالثا کتاب های چاپ مصر به بسیاری از نقاطی می رود که کتابهای وهابی های سعودی نمی رود. در واقع، حساسیت کمتری روی کتابهای چاپ مصر هست. اینجا هم دو مصری با ریش های انبوه و طبعا سلفی بودند. اخلاق بسیار بدی هم داشتند. تعدادی کتاب جدا کردم. از طریق تلگرام با کتابخانه مان در ارتباط بودم که تکراری خرید نکنم. چند کتاب جالب به نظرم آمد که بعدا گزارش آن را خواهم نوشت. تا آنجا بودم چند ایرانی آمدند و قرآن خریدند.
دیدار برادرم در مکه
عصری هم پس از استراحت مختصر برای دیدن برادرم محمد و همسرش، و خواهرم عزت ،عازم هتل آنها شدم. برای یافتن آنجا قدری مشکل پیدا کردم. علتش این بود که این هتل، به تازگی تغییر نام داده بود و گوگل مپ اسم قبلی هتل را داشت که من نیافتم. تا نیمه های عزیزیه کنار پل ملک خالد رفتم و دوباره برگشتم. عاقبت معلوم شد که به فاصله ده دقیقه ای محل اسکان ما هستند. تعداد بیست نفر از اهالی محل ما هم بودند. برخی از آنها هم آمدند و زیارتشان کردیم. امسال به دلیل ترسی که از آمدن به حج بود، بسیاری از کسانی که نوبت شان سالهای بعد بود، و نیز کسانی که توانستند آزاد فیش بخرند، به حج آمدند.
نزدیک غروب به ساختمان خودمان برگشتم. اینجا جماعت برگزار می شود. البته معمول در هتل های دیگر ایرانی چنین نیست. هرچند شنیدم که به تدریج شروع به خواندن جماعت در هتل ها کرده اند.
در حرم الهی
امشب ساعت ده و ربع بود حرم الهی مشرف شدیم و حالا که ساعت یک است به محل اقامت برگشتیم. ایرانی ها از قدیم و این ساعت از شب، پشت رکن یمانی می نشینند. حالا عراقی ها هم اضافه شده و غوغایی است. یکی زیارت عاشورا می خواند، یکی دعای کمیل و .... خیلی ها هم مشغول عکس گرفتن. برخی هم مشغول نماز خواندن. زن و مرد مخلوط نشسته اند و مدام از کنار هم رد می شوند.
نمای مسجد الحرام از داخل عوض شده است. البته ورودی ها هم تغییر کرده، و من امشب باب عبدالعزیز را دیدم که عوض شده است. سقف رواق ها هم کامل نشده و تمام تاسیساتی که کشیده اند، مشخص است. بعدا اگر شد در باره تغییرات اندکی خواهم نوشت.
امسال ماه قمری ما و اینها با هم منطبق است و این حُسن کار است. سالهایی که اختلاف دارد برخی از افراد از علمایی که قبول ندارند یا اهل احتیاط هستند، روز عید تازه عرفات می روند. بیشتر آنها هم به زحمت می افتند. آقای طه نجف داستانها از این مسأله داشت. یک بار دویست ریال به یک موتوری داده بود که او را ببرد. اما پلیس مزاحم آنها شده و موتوری فرار کرده بود. ایشان هم در کانالی افتاده بود و تمام بدنش زخم شده بود. آن وقت پلیس او را به عرفات رسانده بود اما دویست ریال را خودش گرفته بود! امروز هم اعلام کردند که ششصد ریال برای پول گوسفند بدهید. به نظرم زیادتر از حد معمول آمد. گفتند این علی الحساب است.
یک گفتگوی کوتاه با آقای سید رضی بلاغی مبین
امروز جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ یک مصاحبه کوتاه با یکی از منبرهای تبریز حضرت حجت الاسلام آقای سید رضی بلاغی مبین که عجالتا اینجا و در بعثه آقای سبحانی است، داشتم. مطالبی در لابلای گفته های ایشان بود که شاید روزی بکار کسی بیاید. نامنظم سوالاتی کردم و ایشان هم لطف کرده و پاسخ دادند. رسم سابقم در این گزارشات شبه سفرنامه ای همین بود که اگر کسی را می یافتم که اطلاعاتی در باره ادوار قدیم دارد، گفتگویی با او می کردم.
سید رضی بلاغی مبین، پدرم سید حسن در فروردین سال ۱۳۲۱ است. پدرم روحانی و منبری بوده، وقتی رفته شناسامه بگیرد، از کار تبلیغی و بیانی خود این کلمه را اختیار کرده است. اصل ما از سادات موسوی هستیم، و از طریق حمزه بن موسی بن جعفر که شهر ری مدفون است به امام معصوم می رسیم. غیر من از بچه های پدر کسی طلبه نشد. بچه های خودم هم تحصیل کرده هستند، اما طلبه نشدند. من هم در کلاس نهم رفتم، اون موقع ها کمتر کسی دیپلم می گرفت. اول پیش پدرم درس می خواندم، فرد باسوادی بود. شرح لمعه و رسائل و مکاسب می گفت. حتی اسفار هم درس می گفت. بعد مدرسه طالبیه رفتم. سال ۳۶ پدرم خواست که بروم قم. درسهای سطح را هم قم خواندم. درس خارج در قم نرفتم. سال ۴۲ رفتم تبریز و قصد برگشت داشتم. اما پدرم می گفت اگر می خواهی مرجع بشوی قم برو، اما اگر می خواهی تبلیغ کنی، همین مقدار کافی است. باید کتابهای تفسیری و نهج البلاغه و ... بخوانی. من هم بیشتر در همین زمینه وارد شدم . در طول این چند دهه یک سره کار منبر داشتم. در باره این دوره فعالیت هایی داشتم.
از میرزا یوسف شعار پرسیدم. گفت این شخص آیات مشکله را نوشت که آقای سبحانی آن را نقد کرد. وقتی مرد، پسرانش جای او نشستند. مصطفی و جعفر و محمد حسین اینها فعال بودند. مصطفی که زنده است الان پیر شده است. اینها جلسه ای در محله مقصودیه داشتند و یک تابلوی کوچکی داشتند که تفسیر قرآن رویش نوشتند. آخوندهای تبریز با اینها مخالف بودند اما به صورت علنی برخورد نمی کردند. اوائل که جوان تر بودم، در مجالس فاتحه شان مرا دعوت می کردند که بعدا دیگر از بحث های من خوششان نیامد و دعوت نکردند. چند سال پیش خاطرم هست که زن محمد حسین درگذشت. در مسجد طوبی فاتحه بود. دعوت کردند که من برای سخنرانی رفتم . البته یکی از علما زنگ زد که مراقب باشید و من هم رفتم و در باره نیاز به امام و ولایت سخنرانی کردم. پایگاه اینها بیشتر مدارس و دانشگاهها و استادان بود. در واقع یک جریان روشنفکری بود. الان دیگر جلسه تفسیر نیست. شاید با هم ارتباطاتی دارند. یک بار به جلسه ای رفتم. همین مصطفی سخنرانی می کرد. من را نمی دید. در باره تقلید صحبت می کرد، و می گفت تقلید لازم نیست. خودت قرآن را باز کن و بخوان. بعد من قدری صحبت کرده و مطالبش را رد کردم. من کوچک بودم که آیت الله شریعتمداری تبریز بود. دو سه بار پدرم مرا نزد ایشان برد. پدرم دلش می خواست من روحانی بشم. برای همین و برای تشویق من را پیش آقای شریعتمداری برد. خاطره ای که یادم مانده این است که آن زمان تلفن به تبریز آمده بود. برخی آن را جایز نمی دانستند که مثلا زنگ می زنند و خانم یا نامحرم حرف می زند. ایشان گفت: این طور نباشد که هر چیز نویی که آمد، فورا بگوییم حرام است، چون بعدا خودمان استفاده می کنیم و مردم می گویند چطور! این که حرام شده بود! یک عده ای آن وقت از روحانیون از بلندگو هم استفاده نمی کردند.
در باره شیخی های تبریز پرسیدم. گفتند: در تبریز شیخی ها بودند و دسته ای داشتند و از احسا و قطیف هم تغذیه می شدند. یک مسجدی کنار مسجد جامع داشتند که بعد از انقلاب آن را گرفتند و ضمیمه مسجد جامع کردند. به آن مسجد شیخی ها می گفتند. اینها هنوز هم هستند. برخی از منبری ها و مردم تبریز هنوز علاقه مند هستند. قبلا در مسجد صاحب الامر هم بودند، اما حالا در تبریز دیگر شیخی ها جمعیتی ندارند. شیخ عبدالرسول که بزرگ آنها بود پسر شیخ حسن، و من دیده بودمش، ایشان را بعد از انقلاب خلع لباس کردند. چون با شاه ارتباط مستقیم داشتند. بعد از خلع لباس، به کویت رفت. آنجا تشکیلاتی دارند. پسرش که کم سواد اما مودب است، جایش نشسته است. من یادم هست که در خیابان همافر تبریز یک مغازه داشت. حالا بزرگ آنها شده است. یک عده ای مقلد هم در اسکو و میلان و اطراف اسکو مقلدینی دارند. یک بار که مکه آمدم، و روحانی کاروان بودم، شصت نفر از اینها مرد و زن، مقلد اینها بودند. اینها غالبا از متمولین اسکو بودند. وقتی به جلسه شان رفتم، پیش از حج، تقلید شان را پرسیم، همه شان گفتند از رهبری تقلید می کنند، نفر آخری گفت: همه اینها دروغ گفتند. ما همه ما از آقای شیخ عبدالرسول احقاقی تقلید می کنیم. من گفتم برای تفتیش عقاید نیامده ام. خوب راست بگویید تا من به راحتی بتوانم راهنمایی کنم. رساله خواستم. رفتند رساله ای آوردند که شیخ علی پدر شیخ عبدالرسول نوشته بود. بعد از تعطیلی سه ساله حج بود. سالش خیلی یادم نیست. زن برادر شیخ عبدالرسول هم در کاروان بود. اینها در انقلاب هم شرکت نکردند.
من خودم از سال ۴۳ وارد انقلاب شدم. با مرحوم قاضی طباطبائی رفت و آمد داشتم. مسجد مقبره دست ایشان بود. از معروف ترین مساجد تبریز است. الان پسر ایشان در آنجا نماز جماعت می خواند. سید محمد تقی. از زمان مرحوم قاضی منبر می رفتم و الان هم آنجا در ماه رمضان و محرم و برخی از وفیات منبر می روم. آقای قاضی بعد فوت آیت الله بروجردی، طرف آقای حکیم را گرفتند. از سال ۴۳ هم امام را ترویج می کردند. از قبل از آن هم بین ایشان و آیت الله شریعتمداری اختلافاتی بود. وقتی آیت الله حکیم از دنیا رفت، آقای قاضی طرف امام را گرفت.
در باره مرحوم میرزا عبدالله مجتهدی پرسیدم، ایشان گفت: یکی از روحانیون بسیار برجسته شهر میرزا عبدالله مجتهدی بود. آدم بزرگی بود. مسجد مجتهدی ها در بازار هنوز معروف است. خیلی وقت ها بود که من منبر می رفتم. در مجالس رسمی. خانه میرزا عبدالله محل رفت و آمد دانشمندان بود. از بچه های او کسی را نمی شناسم و گویا از خانواده مجتهدی کسی روحانی نمانده است. یک بار ایشان را در راه سوار ماشین کردم، همیشه قدردان همان یکبار بود و به زبان می آورد. یک بار من روی منبر بودم. گفتم امام باقر چه رنج هایی از دست بنی عباس کشید. ایشان آهسته به من گفتند: بنی امیه. ایشان نماینده آقای شریعتمداری بود. آقای سید احمد خسروشاهی هم نماینده آقای شریعتمداری بود. سید ابوالفضل خسروشاهی، برادر دیگرش هم نماینده شریعتمداری بود. این آقا سید ابوالفضل منبری بود و عالمانه صحبت می کرد. (برادر سوم اینها سیدهادی خسروشاهی معروف است). یک برادر چهارمی سید جعفر داشتند که روحانی نبود. سید احمد ادعای مرجعیت داشت و البته مرید خاص آقای شریعتمداری بود. از علمای برجسته دیگر شهر آیت الله شهیدی بود که بین ایشان و آقای شریعتمداری اختلاف بود. شهیدی خیلی ضد دولت بود. شهیدی از آنها بود که در مدرسه طالبیه دیدار شاه نیامد. ایشان یک شرح مکاسب خوب دارد. البته اکثر آقایان نزد شاه نرفته بودند. امام جمعه شهر و آقای شریعتمداری و شماری طلبه ها رفته بودند. البته آن موقع اوائل سلطنت شاه بود.
تا آقای بروجردی زنده بود، همه مردم تبریز مقلد او بودند. بعد از ایشان تقلید متفرق شد. بین آقای حکیم و میلانی و... ولی اکثریت از آقای شریعتمداری تقلید می کردند. سید مرتضی برادر آقای مرعشی نجفی آنجا بود، و طبعا آقای مرعشی هم مقلد داشت. پسرش سید مهدی بود که خیلی با انقلاب میانه ای نداشت و سه چهار سال قبل از دنیا رفت. برادران دیگری هم دارند. آن وقت ها ، خاندان های علما در تبریز زیاد بودند. خاندان دوزدوزانی که فرد برجسته شان میرزا رضی بود که البته پیش از انقلاب فوت شد. پسرش میرزا محسن دوزدوزانی بود که در قم جزو مدرسین بود و حالا هم هست. من مطول نزد ایشان خواندم. مرحوم بنی فضل برادر زاده اینهاست. پدرش سیف علی برادر میرزا رضی بود. یک داستانی هم دارند.
مسجدی به نام پل سنگی است که مسجد ایشان است. من هم منبر می رفتم. تازه مرحوم بروجردی از دنیا رفته بود. من منبر بودم، مساله می گفتم و آراء مراجع معروف را می گفتم. یک روز سیف علی گفت: من تشکر می کنم که نظرت را می گویی، چرا نظر آیت الله خمینی را نمی گویی. من گفتم نمی دانم مقلدی دارد یا نه. ایشان گفت من مقلد ایشان هستم. از آن وقت، من شب های بعد می گفتم رأی آن آقایی که در ترکیه است، ایشان هم رأی شان این است. این خانواده بنی فضل از اول انقلابی و مرید آقای خمینی بودند. قبل از انقلاب من گاهی قم می آمد و دیدن آقای شریعتمداری می آمدم. البته هیچ وقت آنجا منبر نرفته بودم. من از آقای شریعتمداری، میلانی ،گلپایگانی و نجفی اجازه هم داشتم. اجازه من را آقای سید ابوالفضل موسوی تبریزی از آقای شریعتمداری گرفت. ایشان قبل از انقلاب که تبریز می آمد خیلی از آقای شریعتمداری ترویج و تمجید می کرد، اما در انقلاب از ایشان دور و به انقلاب نزدیک شد.
تعدادی از علمای تبریز پس از قصه های آقای شریعتمداری تقریبا در تبریز منزوی شدند. آقای میرزا مجید واعظی بود که حالا مرحوم شده است. ایشان نماینده آقای شریعتمدار در ترکیه بود. آمد تبریز و آنجا از دنیا رفت. یکی هم مرحوم حاج سید یوسف هاشمی حُکم آبادی بود که پسرانش در تهران هستند. پسرش سید فتاح در غرب تهران مسجدی دارد. گویا حوزه علمیه ای هم می سازد. یکی هم شیخ جعفر اشراقی بود که در خبرگان قانون اساسی نماینده تبریز بود. ایشان هم البته پس از آن قضایا قدری کناره گرفت. یک خانواده دیگر از علما انگجی ها هستند که از علمای مشهور قدیمی تبریز و از محله انگج هستند. مسجد معروفی هم دارد.
بزرگ آنان سید حسن انگجی بود که در انقلاب در یک تظاهرات معروف آمدند و نماز خواندند که حالا هم به آن میدان نماز می گویند. ایشان عالم مستقلی بود. سید محمد علی انگجی فرزند سید حسن بود که از نمایندگان تبریز در خبرگان قانون اساسی بود که الان فوت شده است. سید مهدی انگجی فرزند دیگر ایشان بود که عالم وارسته ای بود. سید علی فرزند ایشان در تهران در بازار در مسجدی نماز می خواند. یکی هم هادی انگجی که جراح بسیار متخصصی است. یکی سید رضا بود که مهندس بود که تازگی به رحمت خدا رفته است. مردم همه به این خانواده احترام می گذارند. من الان تبریز هستم، مسوول دفتر آیت الله سبحانی هستم. تا ظهر آنجایم و بعد نماز جماعت و منبر هم دارم. مسجدی که نماز می خوانم، مسجد اشرف الانبیاء است که در خیابان شهید منتظری است.
خرید کتابهای تازه
صبح به همان مصاحبه پیش نوشته، گذشت. ظهر آقای عابدی از دوستان قم که کتابخانه فلسفه را دارد آمدند و ناهار را اینجا بودند. بعد از آن قدری استراحت کردم و عصری دوباره به دار طیبه، همین ناشر نزدیک ساختمان محل اسکان رفتم. کتابهای بسیار خوبی یافتم. برخی در باره همین نوشته های نوگرایانه سعودی ها، برخی آثار سیاسی و شماری هم کتاب جدید در نقد شیعه بود. از قفاری که قدیم هم یک سه جلدی در باره شیعه داشت، چندکتاب تازه یکی الشیعه: المذهب و الواقع و دیگری تأملات فی التشیع چاپ شده بود. کتاب دیگری هم به نام منطلقات السلوک لدی الشیعة الامامیة و اثره التطبیقی القدیم و المعاصر فی واقعهم و مع مخالفیهم از مرفت عبدالجبار سعد منتشر شده است. اثری هم به عنوان رساله دانشگاهی در باره برقعی چاپ شده بود که خیلی مفصل بود. البرقعی و جهوده فی الرد علی الرافضه از خالد تویجری. چندین کتاب هم در باره زنان بود، مانند المرأة بین الاسلام و العصرانیه که دیدگاه های جدید در باره زن را برابر اسلام قرار داده و نقد کرده است. دیگری هم تحریر المراة عند العصرانیین که در نقد کتاب تحریر المرأة فی عصر الرساله است. در اینجا مثل ایران کتاب در باره زن فراوان منتشر می شود. کتابها را جدا کردم و تصاویر برخی را برای کتابخانه فرستادم تا چک شود که داریم یا خیر. بعد از آن از کتابفروشی در آمدم. قدری در خیابان عزیزیه گشتم.
اینجا اطراف جامعه ام القری است که البته شنیده ام بخش مهمی از دانشگاه از اینجا به بیرون شهر رفته است. خیابان محل اقامت ما به اسم شارع المطوف موازی با عزیزیه است و انتهایش به در دیگری دانشگاه می خورد. اینجا هنوز خانه های قدیمی که زمانی اشراف نشین با خانه های بزرگ بوده وجود دارد. مثلا خانه های چهل پنجاه ساله یا اندکی بیشتر. اما بسیاری تخریب و جایش هتل یا مجموعه های سوئیتی ساخته شده است. در کوچه ها گهگاه درختانی هم وجود دارد. این روزها هوا ابری، دم کرده و طبعا تا حدودی شرجی است.
یکی از همسفران ما جناب آقای شیرازی آقازاده مرحوم سید عبدالله شیرازی مشهد است که از مراجع انقلابی بود و سال ۶۴ به رحمت خدا رفت. ایشان گفت که سال ۵۴ از عراق به ایران آمدیم. اسفند ماه. پدرم برادری به نام محمد جعفر در شیراز داشت که فامیل شان طاهری بود.. پسرش نورالدین هم امام جماعت مسجد حجت (خ سهروردی) بود که دو سه سال قبل به رحمت خدا رفت. من مقاله ای در باره دو جلد مجموعه مقالات مرحوم محمد جعفر طاهری نوشته ام و به همین خاطر دنبال این بودم که نسبت آنها را بدانم. البته سید عبدالله چند برادر ناتنی هم داشت. محمد جعفر هم فرزندی به نام محیی الدین دارد که حالا در شیراز و تولیت شاه چراغ یا امام زاده دیگری است. بعد گفتند که پدر ایشان این اواخر قدری از اوضاع ناراحت بودند. نامه ای هم به امام نوشتند و انتقاداتی داشتند. از جمله در باره هاشمی که گفته بود زینب چه کرد که همسر شهید رجایی نکرد. یکی هم در باره خلع لباس روحانیون، و یکی هم تندی هایی که در حق آقای خویی می شد. ایشان گفت، جواب تندی به ایشان داده شد. آقای شیرازی می گفت، قبل انقلاب مرتب آقای خامنه ای به خانه ما می آمد. بعد از فوت پدرم (هم)به مشهد (آمد)و از ما تفقدی کرد.
امشب بعد از شام، گعده دوستانه و شب شعر بود. من هم شعر جامی را در باره پیامبر (ص) خواندم. ساعت ده و نیم تاکسی گرفته به حرم الهی مشرف شدیم. تغییرات جدید درمحدوده مسجد را اندکی بیشتر متوجه شدم. به جز فضای مسجد که مطاف است، یک میدان مطاف هم برای ویلچری ها زیر سقف آماده کرده اند و برای این که مردمی که می خواهند وارد صحن مسجد شوند با آنها تماس نداشته باشند، پله هایی از قبل از این میدان مطاف زیر سقف تعبیه کرده و آنها از پایین به مسجد می روند. البته اگر خلوت باشد، راه برای گذر این مطاف و رفتن از پله ها برای وارد شدن به صحن هم باز است. دیشب که قدری خلوت تر بود، ما از همان خط مطاف عبور کردیم اما امشب بسته بودند و فقط اماکن حرکت از زیر آن امکان پذیر بود. امشب آقای قاضی عسکر را هم در مسجد الحرام دیدیم. چند عکسی هم گرفتیم. بنده و جناب معراجی با ایشان. دوست جوان ما آقای رضا فقیه ایمانی هم بود. ساعت نزدیک یک بود برگشتیم.
رفت و آمد مردم برای پرسشهای فقهی به بعثه ها
امروز شنبه چهارم شهریور سال ۹۶ است. این روزها ساختمان ما که محل اقامت بعثه آیت الله سیستانی و برخی از علمای دیگر است، خیلی شلوغ شده و رفت و آمد زیاد است. تعداد زیادی از علمای بلاد عربی برای دیدن آقای شهرستانی می آیند. دیدن این وضع برای ما از این جهت جالب است که چه قدر روحانی شیعه عرب داریم. واقعا شمار آنها زیاد است. اشاره کردم که حوزه عراق هم که توسعه یافته و بدین ترتیب یک مجموعه بزرگی از شیعه عرب با روحانیون خاص خودشان شکل گرفته است. یکی از علمای برجسته قطیف هم به نام سید هاشم امروز آمده بود و ناهار را اینجا بود. امروز آقای شهرستانی مهمانان دیگری هم داشت که یکی حجت الاسلام راشد یزدی، حجت الاسلام ماندگاری و آقای حسین رضایی مدیر حج دهه شصت و عده ای دیگر بود. بعد از ناهار هم گفتگوهای زیادی شد. من صبح باز به کتابفروشی الطیبه رفتم. بسیار بزرگ و لازم بود تمام گوشه ها را نگاه کنم. آثار خوبی برای کتابخانه تاریخ بدست آمد. امروز همه را فاکتور کرده پولش را پرداخت کردم. قرار شد کارتن آن را به مکتبه اسدی بفرستد تا با کتابهای دیگر به ایران ارسال کنم.
گعده های شبانه ما
امشب هم بعد از شام، شب شعری داشتیم. شب شعر ما به این معنا نیست که کسی شعرهای خود را برخواند، هرگاهی برخی این طور هستند، عربها شعر عربی و فارس ها شعر فارسی می خوانند. بیشتر بر محور امام علی (ع) و فاطمه زهرا(س) است. من تقریبا و تاکنون به جز یکشب، اشعاری از شاعران کهن ایرانی در وصف پیامبر (ص) خوانده ام. امشب شعر موسوی گرمارودی در باره بعثت و غار حرا را خواندم که خیلی خوششان آمد. اول دو سه دقیقه ای در باره شعر نیمایی توضیح دادم و بعد هم آن را خواندم.
راههای ما به مسجد الحرام
امروز یکشنبه پنجم شهریور و پنجم ذی حجه، صبح ساعت هشت و نیم عازم حرم شدم. معمولا تاکسی ها دو مسیر را به طرف حرم می روند. یکی که سر از اجیاد و به اصطلاح باب ملک عبدالعزیز در می آورد؛ حال گاهی زیر زمین که با پله برقی بالا می آیند و گاه روی زمین. راه دیگر که به سمت مسجد جن می رود. از پل بعد از مسجد جن، در سمت چپ و راست، همه بناها تخریب شده است. راهی هم میانه باز است که از پشت ساختمان مولد النبی به سمت تونل مشات می رود. این خیابان از میان شعب ابی طالب رد می شود. بخش وسیعی از محوطه هم در حال ساخت و ساز است که دور آن را مانع گذاشته اند. افراد پیاده که از طرف مسجد جن می آیند، می توانند مسیر رفتن به مروه را انتخاب کنند، چنان که می توانند مستقیم رفته و از برابر مولد النبی یا همان مکتبه المکه المکرمه راه رفتن به سمت میانه مسعی یا سمت مروه را برگزینند.
در راه سری به مولد النبی زدم. قبلا جناب آقای دکتر یاسر البدری گفتند که آقای صبحی مسوول آنجاست. اما وقتی رفتم، کسی پشت در نشسته بود و گفت اجازه، یعنی مرخصی هستند. راهی مسعی شده به طبقه دوم رفتم. در واقع، به جز مطاف اصلی که در صحن مسجد است، در سه طبقه هم طواف صورت می گیرد. اینها زیر بخش جلوی رواق ها حرکت می کنند. از طبقه دوم به منتهی الیه جلوی مسجد رفته مشرف بر کعبه شده از آنجا مشغول خواندن نماز و قرآن شدم. تعدادی عکس هم گرفتم. ساعت ده و نیم بود که برگشتم. تاکسی گرفته به مکتبه اسدی رفتم. تا ساعت دوازده آنجا بودم. مقدار زیادی کتاب گرفتم. به نظرم هرچه بیشتر بگردم، تازه های بیشتری بدست می آورم. متاسفانه نمی توانستم کتابها را همراه بیاورم. تعداد قابل توجهی از موسسه البیان است. این موسسه دو نوع کار منتشر می کند، یکی کارهای علمی و سیاسی و اجتماعی و دیگری به طور خاص، انتشار آثار ضد شیعه. نمی شود گفت پوشش است، اما می شود گفت یکی از وظایف اصلی آن این است.
انتشار کتابی تحت عنوان «حدیث الغدیر» در ریاض
امروز از مکتبة الاسدیه، کتابی در باره حدیث غدیر خریدم که به تازگی در ریاض منتشر شده است. عنوان دقیق آن این است: حدیث الغدیر مع سیدنا علی بن ابی طالب علیه السلام فی غدیر خم، عبدالوهاب الطریری، دار وجوه للنشر و التوزیع، ۱۴۳۷، ۱۳۲ صفحه.
کتاب بسیار همدلانه با غدیر نوشته شده، و فارغ از این که موالات رو به معنای دوستی و ولاء گرفته، حدیث غدیر را از هرجهت بحث و شکل های مختلف روایتی آن را مورد تأیید و بررسی قرار داده است. بلافاصله باید گفت در سعودی که همه علمای آن همه وقتشان را روی حدیث و ارزیابی آن می گذارند، فکر می کنم اولین بار است که کتابی در باره حدیث الغدیر منتشر می شود.
برخی از عناوین آن: غدیر خم، ما قبل الغدیر، غدیر خم.. الزمان و المکان، ذاکرة المکان، خطبة الغدیر، اثر خطبة الغدیر، مولی کل مؤمن، روایات اخری لحدیث الغدیر، تأملات فی روایة الوصیة، الغدیر و فریضة التفکیر، تکوین الکتاب، شکر و تقدیر، اهداء، الخرائط و الصور، الهوامش.
مولف می گوید بیست سال قبل فکر تألیف این کتاب در ذهنش آمده، و روش آن را مثل کتاب دیگرش «کأنک تراه» و «قصص نبویه» که هر دو در باره رسول خدا (ص) است، تنظیم کرده است. (ص ۱۰۱).
وی یک لیست بلند بالا از کسانی که در این کار کمکش کردند، از مورخ و محدث، در صفحه ۱۰۳ ارائه کرده که شیخ حمد الغطاس که فکر تألیف این اثر را در او پدید آورده، نخستین آنهاست.
در بخش نقشه ها و تصاویر، بجز یک نقشه کلی از راه مکه ـ مدینه و تعیین موقعیت غدیر خم در حجة الوداع، چند تصویر قدیمی از غدیر که بر اثر مرور زمان، آثار آن تغییر کرده، تصویری همراه چند تن از دوستانش از جمله سالم الغانمی و دیگران که در جای فعلی غدیر خم گرفته «عند مکان الغدیر»، موقعیت فعلی غدیر که نزدیک مسیر قطار تازه تأسیس مکه ـ مدینه است، تصویری از برخی از درختان وادی غدیر، جایی که رسول خدا زیر درختی مانند آن خطبه خواند، و تصویری از مورخ دکتر احمد النعمانی که دقیقا در جایی ایستاده که گفته می شود مصلای رسول الله در غدیر خم بوده را به صورت رنگی منتشر کرده است.
یکی از صفحات شیرین آن ذیل عنوان «ولی کل مؤمن» هست که با عبارتی رسا، ویژگیهای امام علی علیه السلام را برای شایستگی رسیدن به این مقام از ولاء و موالات نشان می دهد.
دیدار با برادر و خرید چند کتاب در راه
الان که اینها رو می نویسم، در ساختمان محل اسکان در خیابان المطوف هستم که مستقیم به در دانشگاه ام القری می خورد. البته نه در طرف عزیزیه بلکه در دیگر آن. ماشین ها در حال بوق زدن هستند. کافی است یک دقیقه کسی توقف بیجا کند و چند ماشین جمع شوند، تمام آنها شروع به بوق زدن می کنند.
عصری ساعت پنج و نیم رفتم به طرف هتل ریفان المشاعر که برادرم محمد و همسرش و خواهرم عزت هستند. اول با روحانی کاروان و تعدادی از زائران هم محلی صحبت کردیم. بعد همه با هم بیرون رفته در خیابان عزیزیه در یک ساندویچ فروشی شام خوردیم. پیش از آن در مسیر، سری به کتابفروشی محمدی در خیابان العلم که مستقیم از عزیزیه به دانشگاه ام القری می خورد، رفتم و چند کتاب انتخاب کردم تا فردا بروم و تهیه کنم. یکی الخراسانیه در باره اعتقادات بود که باید جزئیاتش رو ببینم. کتابی هم در باره احکام فقهی ارتباطات الکترونیکی که از مسائل فقهی جدید بود.
ساعت نه بود که برای گعده شبانه و شب شعر رسیدم. شعر من از عطار و در ستایش رسول الله (ص) بود. اینجا همه از علی و فاطمه و حسین علیهم السلام می خوانند.
امروز صبح دوشنبه ششم شهریورو ششم ذی الحجه، ساعت نه و نیم بود که برای چندمین بار عازم چند کتابفروشی شدم. دار المحمدی همین نزدیک بود و آثاری چند از آن گرفتم. سپس به مکتبه اسدی رفتم. آنجا هم تعدادی کتاب گرفتم. امروز سعی کردم پرونده خرید کتاب را ببندم. از اسدی خواستم همه را فاکتور کرده، کارتن و آماده ارسال نماید.
مهمانهای امروز
ظهر به محل اقامت برگشتم. ناهار خوردم. ساعتی بعد از ناهار خبر دادند که امروز آقای شهرستانی میزبان آقای قالیباف و متکی و چند نفر دیگر است. رفتم. از ساعت دو تا سه آنجا بودیم. آقای قالیباف گزارش مفصلی از مرکزی که در تهران برای مغز و اعصاب ساخته شده و آقای پروفسور سمیعی نظارت آن را بر عهده دارد ارائه می داد. آقای رضایی ـ مدیر حج سابق ـ هم عضو هیئت امنای آن است. ایشان هم شرحی داد. معلوم شد مرکز بزرگی است. البته من قبلا توضیحات پروفسور سمیعی را در این باره در بی بی سی دیده بودم. آقای رضایی گفت سمیعی تاکنون ریالی بابت مشاوره های خود از ما نگرفته و حتی برای یک بار هم ما هزینه بلیط هواپیمای او را نداده ایم. همه کارهای ایشان مجانی و صلواتی بوده و هیچ سهمی هم در اینجا ندارد. این کار زیر مجموعه خیریه امام رضا (ع) است که البته آقای قالیباف گفت من اصلا در هیچ بخشی نیستم اما خانمم در هیئت امنا هست. گفتند که بالای هشتاد و پنج درصد کار تمام شده است. آقای قالیباف وقت رفتن به من گفتند که وقتی طرحی در باره علل انتقال مرکزیت اسلام از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع) داشتم و خیلی کار کردم، و در این زمینه با مرحوم آیئنه وند هم مشورت می کردم، آن طرح همچنان مانده است و دوست دارم تکمیل کنم.
عصری قدری مشغول مطالعه بودم، و مقداری هم مهمان داری کردم. بعد از نماز باز مطالعه و بعد شام. در سر شام با آقای خلخالی که لندن است در باره قوانین مدنی انگلیس در باره طلاق بحث مبسوطی داشتم. به نظرم این مسائل به خصوص از زاویه تجربه های عملی بسیار جالبند، و از جهات مختلف می توانند روشنگر ذهن ما باشند. این قدر معلوم شد که طلاق در انگلیس بسیار دشوار و مانند ایران مدتها به طول می انجامد. اگر زن و شوهری پنج سال با هم زندگی کنند، در طلاق، وقتی به آن رسیدگی شود، اموال هر دو نصف می شود. در تمام مدت بررسی، هر دو از جزئیات حساب یکدیگر آگاهند، و تمام مخارج را می دانند. آنها می توانند صورت حساب طرف را کامل داشته باشند.این برای وقت تقسیم اموال بکار می آید.
بالا رفتن قیمت تاکسی در روزهای نزدیک به اعمال
بعد از شام، گعده ما که بیشتر شب شعر است، برپا شد. من هم شعری از قاآنی در ستایش رسول الله (ص) خواندم. طبعا چون زیاد بود، فقط ده بیست بیت از آخر آن را خواندم. ساعت ده و نیم عازم حرم شدیم. امشب تاکسی ها کمتر از پنجاه ریال به حرم نمی بردند. با این حال درهنگام رفتن مهمان یکی از دوستان شدیم که ماشینی گرفته بود و تعارف کرد که با ایشان برویم. بنده و آقای معراجی رفتیم. تا ساعت یک و نیم حرم بودیم. بعدها هم اتوبوسی رسید که با آن به محل اقامت برگشتیم. همیشه نوشته ام که این وقت شب، اغلب شیعه ها می آیند و می نشینند. قرآن می خوانند و گاهی هم نماز. گاهی هم صحبت می کنند.
تعداد تاکسی در مکه فوق العاده زیاد شده و یکی از آنها می گفت به خاطر تعطیل شدن ساخت و ساز و رواج بیکاری همه یک تاکسی گرفته اند و کار می کنند. مقصودم تاکسی های با تابلوی تاکسی است. ماشین های شخصی هم فعال هستند، اما ظاهرا به اندازه سابق نیست.
امروز سه شنبه هفتم شهریور ماه و هفتم ذی الحجه، صبح دیر بیدار شدم، و طبعا از صبحانه هم خبری نبود. یکی دو ساعتی مطالعه کردم. الان بیشتر در حال خواندن کتاب ذمّ الکلام خواجه عبدالله انصاری هروی هستم. ایرانی ها این کتاب او را کمتر می شناسند. ساعت یازده و نیم برای ارسال کتابها به ایران به مکتبه اسدی رفتم. حساب خودم ۳۲۰۰ ریال سعودی شده بود. پرداخت کردم. سپس من را به باربری فرستاد. یک جوان سودانی به نام محمد نور بود. کارتن ها را وزن کرد. نزدیک دویست کیلو بود. گفت برای ارسال به ایران ۲۰۰۵ ریال می شود. پنج ریال تخفیف داد، و دو هزار گرفت. صورتی داد و تصویری از گذرنامه گرفت، و شماره ای برای پیگیری داد. نزدیک ظهر برگشتم.
مهمانی بعثه رهبری برای سایر بعثه ها
در مکه گرمای هوا که جایی نرفته اما به نظرم سوزش مدینه را کمتر دارد. گاهی روزها هم که ابری است، البته منهای باران. ظهر نماز را خواندم و همراه جماعت، راهی بعثه رهبری شدیم. معمول است که روزهای هفتم ماه، آقای قاضی عسکر، سایر بعثه ها را مهمان می کند. مداحی شد (طبعا به مناسبت شهادت امام باقر ع که امروز است). سپس آقای قاضی عسکر ده دقیقه ای سخن گفت. پیدا بود که از وضع موجود بسیار راضی و خوشحال است. با آن همه مخالفت و ترس و لرز، حالا معلوم شد که امسال چه قدر خوب بوده است. چون برابر همه ایستاده و حج به خوبی در حال برگزاری است. بعد هم ناهار دادند. ساعت دو و نیم برگشتیم. آقایان متکی و قالیباف (هر دو مهمان بعثه رهبری) و بسیاری دیگر هم بودند. حالا هم پس از یک ساعتی استراحت برخواسته مشغول نوشتن این مطالب هستم.
امروز متوجه شدم که امسال آقای حسین رضایی مدیر قدیم حج هم از همکاران آقای قاضی است. آن روز گفت که زمانی نایف وزیر کشور عربستان به ما گفت برای این قصه مُهر، یک جانماز درست کنید که بالای آن چیزی تعبیه شده باشد که بتوانند سجده کنند و دردسری هم نباشد. می گفت این طرح را نایف به ما یاد کرد.
گعده امشب
شب، بعد از مغرب قدری با آقای نائینی صحبت می کردم. خیلی به نظام طلبگی اعتقاد دارد، و عمیقا آن را دوست دارد. بعد گعده شروع شد، و من بخشی از شعرهای زوجه میرزا خلیل را در رفتن عرفات خواندم. امشب آقای سید علی موسوی اردبیلی هم غزلی از خودش خواند که بسیار استادانه بود. سید علی خمینی هم شعر می سراید، اما چیزی در این شبها نخواند. دوستان عرب هم برخی اشعاری خواندند. روضه ای هم به مناسبت شهادت امام باقر (ع)خوانده شد. ساعت ده و نیم به اتاقم آمدم. روشن بود که امشب راهها به حرم مسدود است. حجاج داخل سعودی اغلب امروز برای اعمال به مکه می آیند. هم شلوغ است و هم بهتر است آنها راحت تر اعمالشان را انجام دهند. فعلا ماندم و مشغول مطالعه شدم.
صبح روز چهارشنبه هشتم (هم از شهریور و هم ذی الحجه) روز ترویه، روزی که امام حسین (ع) مکه را به سمت عراق ترک کرد. ترویه روز تدارک آب است، آب برداشتن برای رفتن به مشاعر. صبح بعد از صبحانه، سری به کوچه های اطراف زدم. نزدیک کوه رفتم و تعدادی سنگریزه جمع کردم. احتیاطا، چون شب مشعر، شاید ما نزدیک کوه نباشیم. دیروز آقای قاضی عسکر در سخنرانی گفتند که در مشعر، جای ایرانی ها همان اوائل مشعر است. البته اگر بتوانند کنترل کنند. زدن سنگ به جمرات هم برای کاروانهای ایرانی ساعت ده و نیم به بعد است. معمولا آنها که عجله دارند زودتر رفته و سنگ زده اند. این زمان را به خاطر خلوتی در نظر گرفته اند.
مقاله ای در باره ذم الکلام خواجه عبدالله هروی
این چند روز مشغول نوشتن مقاله ای در باره کتاب ذم الکلام هروی بودم. امرو ز ظهر تمام شد. باید آن را برای گذاشتن در وبلاگم در خبرآنلاین آماده کنم. در این مقاله سعی کردم ریشه های ضد تفکر در سنت اخباری گری در اسلام را بررسی کنم. نمونه ها همه از همین کتاب است. نکته جالب برای من در خواندن این قبیل آثار، این است که حس می کنم بسیاری از این احادیث، تاریخ جعلش در درونش نهفته است. برخی از موارد را در همین مقاله اشاره کردم. این مقاله با عنوان «ریشه های ضد تفکر در سنت حدیث گرایی اسلامی» را در وبلاگم گذاشتم. به نظرم جوامعی مانند سعودی که علاقه مند به تغییر هستند اما در اخباری گری ابن تیمیه ای گیر افتاده اند، دست کم در نگاه ، مثل صیدی هستند که در تور صیاد افتاده و با دست و پا زدن، بیشتر اسیر بندهای طناب تور می شود.
سفر آیت الله سیستانی به حج در سال ۶۵ و ۶۶
ظهر سر سفره دو سه نکته خوب مطرح شد. آقای شهرستانی گفتند که آقای سیستانی دو سفر پیاپی در سالهای ۶۵ و ۶۶ به حج داشتند. من هم سال ۶۶ آمدم. آن وقت ها یکی دو بار گروهی از علمای قم با ایشان ملاقات و درخواست کرده بودند که به ایران بیایند. ایشان گفته بودند من باید نجف بمانم. علاوه بر این که خانواده ام که آنجاست، باید حوزه نجف حفظ شود. آقای مدنی که نشسته بود گفت، من هم در دیدار مزبور با آقای عبایی بودم. این آقای مدنی مدتها در دفتر تبلیغات و مدتی هم امام جمعه کرج بود. حالا بیشتر با آقای شهرستانی است. آقای شهرستانی می گفت وقتی آقای سیستانی برای درمان لندن بود، آیت الله تبریزی هم برای درمان آنجا بود. من زنگ زدم به شیخ جعفر که آقا قصد دیدار آقای تبریزی را دارند. ایشان گفت، اتفاقا پدرم می گفت ما باید به دیدن ایشان برویم. ایشان حوزه نجف را با ماندن در آنجا حفظ کرد.
شعر فیض کاشانی در تحلیل حج
بعد از ناهار اندکی استراحت کردم. حالا همه به تدریج در حال آماده شدن برای آن که شب حوالی ساعت یازده به عرفات خواهیم رفت. حالا نزدیک ساعت یازده است. برخی دوستان برای محرم شدن عازم حرم شدند اما اکثرا همین جا محرم خواهند شد که بنده هم از گروه دوم هستم. علت هم نامعلوم بودن وضع ماشین و راه است. امشب هم گعده شبانه بود و من شعری از فیض کاشانی در باره حج و تحلیل عرفانی آن خواندم.
هر نفس از جناب دوست میرسدم بشارتی / سوی وصال خویشتن می کندم اشارتی
کعبه من جمال او میکنمش بدل طواف / اهل صفا کنند سعی بهر چنین زیارتی
در عرفات عشق او هست متاع جان بسی / از عرب ملاحتش منتظرند غارتی
ذبح منا کنیم ما تا ببریم از او لقا / نیست برای عاشقان بهتر از این تجارتی
سنگ بدیو میزنم حلق هواش میبرم / در حرم مشاعرم تا نکند جسارتی
غسل کنم ز آب چشم پاک شوم ز آزو خشم / چون بحرم نهم قدم تا نکنم طهارتی
سنگ سیاه شد ز آه در غم حضرت اله / برد بدر گهش پناه منتظر زیارتی
زمزم از اشگ اولیاست شوری او بدین گواست / بر در حق بریز اشگ تا ببری نضارتی
ایکه گناه کردهای نامه سیاه کردهای / دامن زندهٔ بگیر تا کند استجارتی
کعبه دل طواف کن سینه بمهر صاف کن / نیست دل خراب را خوشتر ازین عمارتی
کرد خلیل حق مقام بر در کعبه منتظر / تا رسد ار ولادت شیر خدا بشارتی
دوست در آید از درم در قدمش رود سرم / بهر چنین شهادتی کی کنم استخارتی
در ره کعبهٔ دلی زخمی اگر رسد به تن / سود روان بود چه غم تن کشد ار خسارتی
می نتوان بیان نمود قصهٔ عشق نزد کس / هرزه مپوی گرد دل در طلب عمارتی
هر غزلی که طرح شدفیض بدیهه گویدش / معنی بکر آورد تا ببرد بکارتی
عزیمت به عرفات در ساعت یازده شب
شب نهم ذی حجه همراه دوستان با یک ماشین بی سقف راهی عرفات شدیم. جمعا کمتر از یک ساعت به طول انجامید. سالهاست در سفرهای عمره که همراه آقای شهرستانی هستیم و این سفر حج تمتع که تنها سفر من با ایشان بوده، آقای حامد کرمانی از همه جا فیلم تهیه می کند. این بار پرسیدم آیا همه را نگاه داشته. گفت همه آنها هست. امیدوارم از بین نرفته باشد.
نیم ساعت تا سه ربع بعد در عرفات بودیم. در بخش «حجاج ایران» که تابلوی معمولی در خیابان هم دارد، پیاده شدیم. یک سالن تقریبا دویست متری با سه کولر جنرال البته چینی. فضای اطراف پر از درخت های است که حالا قریب بیست سال یا بیشتر است که در عرفات کشت کرده اند. درختان نسبتا خوبی شده و گاهی در سایه آنها می شود آرمید. تعداد زیادی از زائران که دوست دارند بیرون از خیمه جایی به نماز و دعا مشغول شوند، زیر این درخت ها می نشینند.
طبق معمول، وقت به صحبت های دوستانه و همین طور دعا و نماز و خواب می گذرد.
صبح روز عرفه
شب استراحت کردیم. صبح بیدار شده و صبحانه خوردیم. ساعت نه بود که به چادر بزرگ بعثه رفتیم. تعداد اندکی آمدند. مراسم برائت بود. جمعیت زیادی از کاروانهای ایرانی آمده بودند. خیلی کوتاه، آقای قاضی عسکر سخنرانی کرد. موضوع آیات برائت بود. پیام رهبری را هم خواند. معمولی بود. قبل و بعدش هم شعارهای معمول ضد امریکا و استکبار بود و تمام شد. چادر بعثه بسیار بزرگ و پر از درخت بود.
نماز ظهر را خواندیم. ناهار روز عرفه ساده است. بعد از ظهر دعای عرفه بود. غالب دوستانه ما دعا را انفرادی خواندند. در اطراف ما برخی کاروانها جلسات عمومی دارند. بعثه هم مراسم عمومی دارد. یکی دو ساعت عصر به چرخش در خیابان های اطراف گذشت. تعدادی عکس گرفتم و در کانال گذاشتم.
غروب عرفات
غروب عرفات، به تدریج آغاز شد، و سروصداها خوابید. قدری دلگیر به نظر می رسد. هم به دلیل این که فرصت آن روز دیگر وجود ندارد، و هم آغاز سختی های معمول برای آن شب. تا آنجا که به یاد دارم ما تقریبا بعد از نماز مغرب و عشا شام می خوردیم و حرکت می کردیم. امسال ساعت دوازده شب حرکت کردیم. مسیرها مشخص است. گفتند که بخش اول مشعر را به ایرانی ها اختصاص داده، و دور حجاج هر کشوری فنس کشیده اند. ما قصد داشتیم جلوتر از نقطه تعیین شده برویم تا صبح زودتر به خیمه های منا برسیم. حرکت کردیم. تا نزدیکی پل بزرگی آمدیم که اغلب برای احتیاط، آنجا می مانند. مهم و واجب برای حاجی آن است که قبل از اذان صبح مشعر را درک کند. طبعا ما وقتی جلوتر آمدیم جایی نداشتیم. وارد محوطه حجاج افریقایی شدیم. بسیار شلوغ، کثیف و البته مانند همه جای مشعر پر از خاک و شن نرم بود. بناچار فرش هامان را روی همان خاک ها انداختیم و نشستیم. از ساعت یک شب تا یک ساعت به طلوع آفتاب بودیم. من یکی دو ساعتی خوابیدم. قدری نماز و دعا. نماز صبح که خواندیم به تدریج حرکت کردیم.
عبور از وادی محسّر و ورود به منا
از این پل که بگذریم، وارد فاصله میان دو کوه می شویم که ظاهرا همان وادی مأزمین است. از آن که بیرون آییم، به تدریج تابلوهای نهایت منا دیده می شود. البته قسمتی از خیمه ها در مزدلفه زده شده و نباید تصور کرد آنجا منا است. اینجا راه دو بخش می شود. عده ای که قصد رمی دارند از کنار پل پایین رفته و سمت چپ کنار پل در راهی به سمت جمرات می روند. ما که قصد خیمه ها را داشتیم، مستقیم آمدیم. نخستین خیمه های سمت راست، از افریقایی های غیر عرب و سپس حجاج ایرانی است که دو طرف این جاده هستند. مستقیم وارد خیمه شدیم. آبی به سروصورت زدیم و آماده رفتن شدیم.
زمانبندی کاروان های ایرانی برای رفتن به سمت جمره عقبه
حادثه دو سال قبل سبب شده است تا اینجا تا حدودی به پادگان تبدیل شود. هم از نظر تعداد نیروهای نظامی و هم نظم و انسجام و این که هر کاروانی کی حرکت کند. درواقع امسال همه چیز مرتب شده و سه نکته در این امر رعایت شده است. زمانبندی، مسیر های یک طرفه و جلوگیری از ایستادن یا نشستن افراد در همه جا، بجز داخل خیمه ها. کلمه «حَرّک» همه جا شنیده می شود. طبعا به دلیل این که سال ۹۴ مشکل کشتار حجاج پیش آمد، امسال منا را خیلی منضبط کرده و با هزاران نیروی سرباز و متطوع که آموزش دیده اند، راه ها را کنترل می کنند.
حجاج ایرانی باید از ساعت ده و نیم به بعد از خیمه ها به طرف جمرات که دور ترین نقطه به آنهاست، حرکت کنند. تازه هر دسته ای ازکاروان ساعت مشخص دادند. دوازده، دوازده و نیم ... ما که افراد سابقه دار بودیم! همان هفت راه افتادیم. هشت بود که سنگ را زده بودیم. منتظر ماندیم به ما خبر دهند که قربانی ما را انجام داده اند. در واقع یک نفر مسوول شده بود، پول ها را گرفته و فیش گرفته، و با یکی از ذابحین هماهنگ کند. متاسفانه این هماهنگی درست انجام نشد و ما ساعت یازده وقتی به خیمه برگشته بودیم، متوجه شدیم. عده ای از همان جمرات به هتل رفتند تا استراحت کنند و عصر به خیمه آمدند. جالب تر از همه کار آقای معراجی بود که شب قبل، همان مغرب از عرفات به مسجد الحرام رفته و قبل از اذان صبح به مزدلفه یا همان مشعر آمده بود.
از خیمه ها تا جمرات
مسیر جمرات یا به عبارتی چندین مسیر برای جمرات، نسبتا خلوت بود. تلاش کردم بدانم دو سال قبل آن قتلگاه کجا بوده، اما کسانی که همراه بودند، نمی دانستند. تمام خیابانهای بزرگ و کوچک شماره گذاری شده است. به پل جمرات که رسیدیم و از دور مثل یک هتل چند طبقه است، هم هوا خوب بود و هم فضا باز. به راحتی رمی صورت گرفت. سال قبل یکی از این مسیرها به هر دلیل بسته شده و مردم به راه دیگری سوق داده شده بودند، در حالی که گنجایش نداشته است. از طرفی دو طرف راه، خیمه های مصری ها بود که آنها هم مردم را راه نداده اند. البته با فاصله بین خیمه ها، یک راهرو هست که در دارد و به راحتی می توانند ببندند. بالا رفتن از دیوار خیمه ها هم برای عامه مردم نامقدور است. در نتیجه این فشار، گرمی هوا و نبود آب، عده ای از بین رفتند. خداوند همه آنها را رحمت کند.
یک طلبه لبنانی که اینجا بود، گفت که سال گذشته همراه با پدرش بوده که در آن ماجرا از دنیا رفته و خود او هم چند روز بستری بوده است. می گفت برای دادن جنازه، بعدها یک برگه ای داداند تا امضا کنیم که هیچ تعهدی دولت سعودی ندارد، و ما هیچ شکایتی نداریم و می پذیریم که همه اینها به حکم قضا و قدر الهی بوده است.
دیدن آقای قاضی عسکر در خیمه بعثه
وقتی به خیمه برگشتیم، از جمع نودنفری ما، تنها هفت هشت نفر در چادر بودند. باقی پس از جمرات و قربانی و تقصیر به محل اقامت رفته بودند. عصر همگی آمدند. در این فاصله نزدیک غروب، دیدنی از آقای قاضی عسکر داشتیم. امروز که به خوبی گذشته بود، برای ایشان یک پیروزی بود و کاملا خوشحال بودند. قدری از کثافت کاری های اطراف مستراح ها و حمام های ایرانی صحبت شد. گفتند ما بخش افریقایی ها رفتیم، بسیار تمیز هستند. با این که این اطراف را مرتب تمیز می کنند اما این چند ساعت به دلیل سر تراشیدن اوضاع بسیار بدی است. متاسفانه حجاج سر همدیگر را می تراشند، در حالی که اصلا وارد نیستند. ای کاش سرهاشان را به حلاق های حرفه ای می دادند. اگر ایرانی ها نزد همانها می رفتند، هم اینجا تمیز تر می شود و هم این همه خون و خونریزی! نمی شد.
بازار افریقایی ها و خرید تسبیح چوبی
بعد از مغرب سری به بازار افریقایی ها زدیم. از جوانی سوال کردیم. گفت همه ما از افریقا می آییم. غالب وسائلی که می فروشند به همان سبک و سیاق و برای جماعت خودشان است. دیشب هم که در مشعر با آنها بودیم، دیدیم که هر گروه، چندین گونی وسائل دارند که باید همین لباسهایی باشد که حالا اینجا عرضه می کنند. نود و نه درصد از فروشنده ها زن هستند. یعنی باید عرض کنم اگر فروشنده غیر افریقایی است مرد است، اما غالب فروشندگان افریقایی ها زن هستند.. یک ساعتی آنجا پرسه زدیم. من فقط یک تسبیح خریدم. آقای معراجی هم یک چند عددی گرفت. جناب عابدی هم. به خیمه برگشتیم.
عزیمت به مسجد الحرام برای اعمال حج تمتمع
قرار این بود که نیمه شب شرعی که شد، و وقتی که ما مجاز هستیم منا را ترک کنیم، راهی مسجد الحرام شویم. همین کار را هم کردیم. در این فاصله ، یعنی سه چهار ساعت مشغول صحبت کردن بودیم. خواب به چشم من نیامد. ساعت یازده و نیم از خیمه ها بیرون زدیم که تا وقتی از منا خارج می شویم، یک ربعی هم راه هست. نیمه شب شرعی اینجا ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه بود. یک راه بیست دقیقه ای را پیاده آمدیم تا به خیابان عزیزیه کنار پل ملک خالد رسیدم. چهار نفری، نفری ۵۰ ریال دادیم تا ماشین ما را تا حرم برساند. این راه، در مواقع معمولی، اغلب بین ده تا پانزده ریال است.
ورودی ما به حرم از راه مسعی بود. چقدر این طرف تخریب وسیع بوده و آدم در وقت ورود اگر صد بار قبلا هم آمده باشد، اوضاع را شگفت می بیند. پای من بشدت درد می کرد. به تدریج که پیش آمدیم، به قسمت جلوی مسعی رسیدم با همه خاطراتی که از آنجا داشتم. چه قدر اینجا رفت و آمد کردیم. راههای ورودی به حرم را از مسعی بسته و ما را به سمت باب ملک عبدالعزیز هدایت کردند. وارد مسجد شدیم. خستگی مفرط، اما باید اعمال را که عبارت از طواف و نماز طواف و سعی بود انجام می دادیم. مطاف نسبتا خلوت بود. همه را با آقای عابدی بودیم. نماز را پشت مقام که البته در انتهای صحن مسجد بود، خواندیم و به سمت مسعی رفتیم. بسیار شلوغ بود. یکی دو دور اول را رفتم اما بعد دیگر به سختی خودم را می کشیدم. پای برهنه روی سنگ های سرد، راه رفتن را بسیار مشکل می کرد. مجبور بودم تا آخر باشم.
بعد از اتمام سعی، دوباره از مروه به داخل مسجد آمدیم و نیم ساعتی نشستیم تا قدری آرام بگیریم. ساعت سه و نیم بود که از مسجد خارج شدیم. تا نزدیک پانصد متری که از مسجد بیرون آمدیم، ماشینی در کار نبود. یعنی بود ولی جای مسافری نبود. بالاخره ماشینی گرفتیم و هر کدام چهل ریال دادیم تا ما را در عزیزیه به محل اقامت رساند. درست مثل یک جنازه متحرک، راه سر خیابان را تا محل اقامت مثل مورچه آمدم و روی تختخواب افتادم. تمام وقتی که خواب بودم، از شدت پادرد و خواب های عجیب در همین باره گذراندم. گویی اصلا خواب نرفته بودم.
صبح ساعت هشت پایین آمدم. صبحانه خوردم و حالا که ساعت نزدیک ده است، در اتاق نشسته این مطالب را می نویسم. دیشب وقتی طواف می کردم، و درست پیش از تمیز کردن مسجد بود، متوجه شدم که نامه هایی به خدا روی زمین افتاده است. یک مورد را برداشتم. اینجا این کار رایج است. اگر از اول توجه داشتم، فکر کنم چندین مورد را می توانستم بردارم. سالهای قبل هم این را دیده بودم. نامه یک دختر ترک بود که برای بهتر شدن نمرات و یافتن شوهر خوب از خدا کمک خواسته بود. فکر کنم نمره ها بهانه بود، اصل همان دومی بود.
رمی جمرات و بیتوته مجدد در منی
امروز یازدهم ذی الحجه و در ضمن یازدهم شهریور است، و ما باید برای رمی جمرات تا قبل از طلوع آفتاب برویم. همه اش فکر می کنم چطور می توانم با این پای علیل، این چهار پنج کیلومتر را بروم. خداوند کمک کند راحت برویم و راحت انجام دهیم. شب را باید در منا بمانیم و فردا ظهر پس از رمی مجدد، به مکه بر گردیم. می ماند یک طواف دیگر که امیدوارم در یکی دو شب آینده انجام دهم.
امروز یکشنبه دوازدهم ذی الحجه و روز نفر است، روزی که حجاج تا ظهر در منا خواهند بود و زان پس به مکه باز خواهند گشت. البته حالا که منا خودش یک گوشه ای از مکه است.
من دیروز عصر، ساعت چهار و نیم از محل اسکان به منا رفتم. ابتدا رمی روز یازدهم را انجام دادم و سپس عازم چادرهای ایرانی شدم. مسیر ما از محل اقامتمان در عزیزیه و در شارع الامام، نزدیک است. تقریبا چهل دقیقه طول کشید تا ما وارد خیابان عزیزیه و از آنجا شارع صدقی شدیم. شارعی که ما را با یک فراز نسبتا تند به منا می رساند. درختان بلندی در این خیابان کاشته شده که بخشی از آنها از دو طرف خیابان در دل هم فرورفته و سایبانی درست کرده است. در طول مسیر، آب و دوغ یخ توزیع می شود. همه مجانا و از سوی افراد خیّر. خیابان هم شلوغ است و امکان جمع آوری زباله ها نیست. آلودگی در اوج خود است و از این لحظه است که بیماری آنفولانزا شروع و عمومی شود. من هم بی نصیب نماندم.
وارد منا که می شویم، باید قدری به سمت داخل منا رفته، از جمره اول شروع کرده تا آخر بیاییم و دوباره دور زده به انتهای منا که چادرهای ایرانی است برویم. راهها همه با نظم و نسق بود.
غروبی به چادرها رسیدیم. شاید یک ربع به اذان مانده بود. امشب کتاب منطلقات السلوک را که نوعی جدید در ردیه نویسی شیعه است همراه بردم و بیشتر آن را خواندم. در طول سالها، حتی ندیده ام یک بار کسی کتابی همراه خود بیاورد و اینجا مطالعه کند. ساعت ده و نیم بود که خوابیدم. حوالی دوازده، اکثریت افراد خیمه ما به مکه آمدند تا در محل اقامت استراحت کنند. اینها چون نیمه اول شب را بیتوته کرده اند، می توانند منا را ترک کنند. البته که ما هم می توانستیم. اکثریت قریب به اتفاق مردم می مانند. این افراد حرفه ای تر و با این استدلال که در هتل راحت تر می خوابیم، رفتند تا فردا پیش از ظهر به جمرات آمده رمی کنند.
روز دوازدهم ذی حجه
صبح نزدیک اذان برخاستم. نماز خواندم. تا هشت مشغول صحبت با برخی از دوستان و مطالعه بودم. یک ساعتی خوابیدم. باز ساعتی همراه آقای هادی به ، به گشت در بازار افریقایی ها رفتم. در این سفر، همراهی های آقای هادی به در مدینه و مکه برایم خوب بود. بسیاری از اوقات در بعثه آقای سبحانی همراه آقازاده ایشان مأنوس بودیم. به هر حال، به تدریج به راه افتادیم. حوالی ساعت یازده حرکت کردیم. تا نزدیک جمرات، سه ربع ساعت راه آمدیم. به آرامی جمرات را رمی کردیم و ایستادیم تا اذان بگویند و از منا خارج شویم.
باز هم تأکید کنم نکته جالب امسال، گروه بندی حجاج کشورها و حتی یک کشور، برای ورود به راهها و رسیدن به جمرات بود. وقتی صبح بیرون آمدم، در خیابان، کاروان های زیادی از افریقایی ها و ایرانی ها را دیدم که آماده حرکت بودند. اما پلیس باید زمان حرکتشان را که قبلا به آنان ابلاغ کرده بود چک می کرد، و اجازه می داد. بخشی از ایرانیان صبح رفتند و حداکثر تا یازده برگشتند. تعدادی هم باید ساعت دو به بعد می رفتند. در نتیجه وقتی ما نزدیک ظهر در جمرات بودیم، خبری از ایرانی ها نبود. این مسأله سبب شده بود تا فشار جمعیت روز دوازدهم، در اطراف ظهر، در جمرات از بین برود. در حالی که ماموران، ما را به آرامی و با زبان بسیار نرم دور می کردند، اما واقعا هیچ امر غیر عادی نبود و آنها هم سخت نمی گرفتند. به هر حال ساعت دوازده و بیست و یک دقیقه اذان گفت و ما از منا خارج شدیم. این بار وارد شارع صدقی شده و تقریبا در خیابان عزیزیه، با فاصله کمتر از یک صد متر، روبروی شارع الامام که محل اقامت ما در آن است شدیم. این همان راهی بود که دیروز عصر رفته بودیم.
برخی روز عید هم به عرفات رفتند
امسال دست کم پنج نفر در کاروان ما، روز عید دوباره به عرفات رفتند. علتش این بود که به تقویمی که از سوی آیت الله سیستانی اعلام شده بود، برخلاف تقویم رسمی ایران و سعودی ها که منطبق بود، ماه یک روز عقب تر آغاز شد. این دوستان دوباره ظهر عید به عنوان روز عرفه، برای وقوف به عرفات رفتند و فردای آن روز قربانی کردند. این اتفاق در سالهایی که تقویم ها متفاوت است، بیشتر رخ می دهد، اما امسال باید موارد اندکی باشد.
گرما و آب در اینجا
امسال در مسیرهای عمومی، اغلب آب پاش هایی بود که در تمام ساعات آب افشانی را انجام می داد و مردم را خنک می کردند. به علاوه بسیاری از نیروهای مردمی و حتی گاهی سربازان هم، ظرفهایی که آب پخش کن داشت در دست داشتند، و به صورت مردم می پاشیدند. به طور کلی باید بگویم، آب در اینجا پدیده شگفتی است. ما می دانیم مشکل عرب، همیشه کمبود آب بود. هر محلی در اطراف یک چاه آب شکل می گرفت. حالا در این شهر که آب روزگاری حکم گوهر نایاب داشت، آن قدر آب فراوان است که حد و حصر ندارد. نه در عرفات و مشعر و نه در منا، و مکه هم سرجای خود، کمترین احساسی برای کمبود آب نیست. هیچ توصیه ای هم برای صرفه جویی وجود ندارد. در تمام ساعات شب و روز در منا، در اطراف منا، و اطراف هر شیر آب، سه تا چهار نفر در صف بودند. امروز که برای وضو گرفتن رفتم، فشار آب از روزهای قبل هم بیشتر بود! به نظرم تأمین چنین حجم آبی در اینجا برای دست کم سه و نیم میلیون نفر که سه شبانه روز هستند، کار بسیار دشواری است، آن هم به طوری که حتی سر سوزنی بحث کمبود آب وجود نداشته باشد. بسیاری از افراد در اینجا، علاوه بر دستشویی، حمام می گیرند. در واقع دستشویی ها، اغلب همزمان، دوش هم دارد. و این یعنی این که هیچ محدودیتی در کار آب وجود ندارد. بیفزایم، دیده نشد که حتی یک ثانیه برق برود. مشکل عمده نظافت است که به رغم همه تلاشها، همچنان وضع منا را تهدید می کند. خروجی های چاههای فاضلاب هم بوی تندی را همراه با گاز ازت یا همان نیتروژن بیرون می زند که برای سلامتی حجاج بسیار مضر است. کمتر کسی است که اینجا گرفتار ویروسی نشود. تقریبا هر مقدار از کاروانهای ایرانی را من دیدم، تک تک یک دوره را سپری کرده بودند. رقم بیماران پس از منا بسیار بالا رفته و پزشکان کاروان یکسره گرفتار هستند. دیروز خبر آمد که آقای قاضی عسکر هم مریض شده و زیر سرم رفته است.
شام روز دوازدهم
شب روز دوازدهم باز همه جمع شدیم. گعده شعری برگزار شد و من شعر مولوی «ای قوم به حج رفته کجایید کجایید» و همین طور شعر معروف ناصرخسرو را در حکمت اعمال حج خواندم.
شعر مولوی این است
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
بعد از گعده شعری، دو ساعتی هم، همراه یکی از دوستان، سری به بازار زدیم.
حرم الهی و توسعه جدید
امروز دوشنبه ۱۳ ذی حجه برای تکمیل اعمال به مسجد الحرام رفتم. پنج و نیم صبح راه افتادم. راه تا پل حجون خوب بود. از آنجا را بسته بودند. وقتی به مسجد رسیدم، از طرف مسعی وارد شدم. در این قسمت توسعه سوم سعودی انجام شده که بسیار بسیار بزرگ است. معماری های تازه، درهای متفاوت، سالن های بسیار بسیار مفصل برای نماز، دقیقا نمی دانم چه حجمی در این بخش افزوده شده است. توسعه در بخش شمالی از دوره عبدالله آغاز شد، اما پس از شروع دوره سلمان، اوج گرفت. و حالا مقصودشان از توسعه سوم سعودی، همین است که در دوره سلمان به جریان افتاده و ادامه دارد. این توسعه چنان که اشاره شد در بخش شمالی است، و در پنج طبقه ساخته شده و عمده آن اختصاص به مکانی برای نمازگزاران دارد. برای من امکان نگاه کردن تفصیلی به این قسمت ها نبود، ولی روشن است که محوطه بسیار وسیع و متفاوتی است. معماری این بخش تا اندازه ادامه روش قبلی و حتی از نظر شکل و شمایل ستونها مانند سنتی است که در مسجد نبوی دنبال شده است. اما فضاهای تازه، کنگره های جدید، ورودی های بزرگ و کوچک و دهها در، آن را بسیار متفاوت کرده است.
تمام اشکال این است که الان برای شرکت یک نمازگزار در نماز، یک ساعت وقت لازم است. تازه کسی که به نزدیکی مسجد می رسد، فاصله ای طولانی را باید طی کند. در واقع، هنوز هم از نظر دسترسی ماشینی، باب عبدالعزیز نزدیک ترین است. باقی راهها، فقط برای افرادی که از وقت و سلامت کافی برخودار هستند، ممکن است. روشن است که بخش مهمی از تأسیسات مسجد الحرام، در زمینه آب و برق و غیره، خارج از این محیط است، و میان آن مراکز و مسجد، تونلهایی هست که رابطه را برقرار می کند. اعلام شده است که مجموعه نمازگزارانی که می توانند در آن واحد در تمام این فضاها به علاوه فضای قدیم نماز بخوانند یک میلیون و هشتصد و پنجاه هزار نفر است.
به هر حال از راهروی شمالی گذشتم و وارد مسجد شدم. مطاف بسیار شلوغ بود. دقیقا یک ساعت و پنج دقیقه طول کشید تا طواف کردم. نماز طواف را هم به زحمت خواندم. جای دیگری از مسجد که خلوت تر بود دو رکعت دیگر خواندم و از مسجد درآمدم. ساعت هشت و اندی بود که به محل اقامت رسیدم.
امیر مکه: ایرانی ها برادران مسلمان ما هستند
اظهار نظر خالد الفیصل امیر مکه در باره ایرانیان و این که اینها برادران دینی ما هستند، چراغ سبزی برای ادامه روند بهبود روابط محسوب شده است. دیشب یکی از شیعیان قطیف می گفت بهتر است در ایران هم موضع مساعدی دیده شود. فضای خوب یا بد در برخورد با ایرانی ها، مربوط به رفتار حکومت و رسانه های سعودی است. در واقع پیچش دست خودشان است.
مهمان امروز آقای شهرستانی
امروز ظهر، آقای سید فاضل میلانی میهمان آقای شهرستانی بودند. ایشان سالهای متمادی در نجف بودند. خودشان گفتند یک بار سال ۴۱ و یک بار سال ۴۴ و بار دیگر (گویا گفتند) پنجاه به ایران آمدم که سیزده سال ماندم. ایشان سپس به لندن رفته در آنجا در دانشگاهی که با سید محمدعلی شهرستانی تأسیس کردند مشغول فعالیت تدریسی است. همچنین در کالج اسلامی نیز تدریس دارد.
به علاوه درس خارجی هم برای حدود بیست نفر ارائه می دهد. پیش از انقلاب، نوشته های در نقد دکتر شریعتی منتشر کرد. در اوائل دهه پنجاه در مدیریت مدرسه عالی حسینی که مرحوم آقای میلانی تأسیس کرد، شرکت داشت. بحث سر سید فخرالدین جزائری شد. خواهر مرحوم سید فخرالدین جرائری، همسر آیت الله میلانی بود. به همین دلیل سید مرتضی جزائری با آقا محمد علی میلانی خیلی رفاقت داشتند. در جریان کنگره آیت الله میلانی، ایشان هم مشارکت داشت و همه نوشته ها را پیش از چاپ باید می دیدند. ایشان گفتند که بخش مربوط به مصاحبه شیخ علی خراسانی! نشرش مورد تأیید من نبود. بحث از علی تهرانی شد. آقای شهرستانی می گفتند من درس فلسفه شناخت او در مشهد بودم. یک روز گفت اگر ملاصدرا بیاید باید دو زانو نزد امام خمینی درس بخواند. اگر علامه حلی هم بیاید، باید همین کار را بکند. ایشان گفتند وقتی من به آقای فلسفی گفتم، ایشان گفت در باره آقای میلانی هم چنین و چنان می گفت و بعدها حرفهای تندی زد. ثبات ندارد. گویا شیخ علی تهرانی تازگی به قم هم آمده بود. یک بار هم، در خیابان از کسی سراغ من را گرفته بود.
شدت گرفتن سرماخوردگی من
عصری حالم بسیار بد شد. سرماخوردگی همراه با آبریزش بینی و سردرد. سعی کردم مایعات بیشتری استفاده کنم. مغرب نماز رو خواندم و پایین رفتم. شام و بعدش هم گعده شب آخر رو داشتیم.. من غزل دیگری از مولوی در باره حج خواندم. قطعا مناسب اینجاست:
ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا
شاد آمدیت از سفر خانه خدا
روز از سفر به فاقه و شبها قرار نی
در عشق حج کعبه و دیدار مصطفا
مالیده رو و سینه در آن قبله گاه حق
در خانه خدا شده قد کان آمنسا
چونید و چون بدیت در این راه باخطر
ایمن کند خدای در این راه جمله را
در آسمان ز غلغل لبیک حاجیان
تا عرش نعرهها و غریوست از صدا
جان چشم تو ببوسد و بر پات سر نهد
ای مروه را بدیده و بررفته بر صفا
مهمان حق شدیت و خدا وعده کرده است
مهمان عزیز باشد خاصه به پیش ما
جان خاک اشتری که کشد بار حاجیان
تا مشعرالحرام و تا منزل منا
بازآمده ز حج و دل آن جا شده مقیم
جان حلقه را گرفته و تن گشته مبتلا
از شام ذات جحفه و از بصره ذات عرق
باتیغ و باکفن شده این جا که ربنا
کوه صفا برآ به سر کوه رخ به بیت
تکبیر کن برادر و تهلیل و هم دعا
اکنون که هفت بار طوافت قبول شد
اندر مقام دو رکعت کن قدوم را
وانگه برآ به مروه و مانند این بکن
تا هفت بار و باز به خانه طوافها
تا روز ترویه بشنو خطبه بلیغ
وانگه به جانب عرفات آی در صلا
وانگه به موقف آی و به قرب جبل بایست
پس بامداد بار دگر بیست هم به جا
وان گاه روی سوی منی آر و بعد از آن
تا هفت بار میزن و میگیر سنگها
از ما سلام بادا بر رکن و بر حطیم
ای شوق ما به زمزم و آن منزل وفا
صبحی بود ز خواب بخیزیم گرد ما
از اذخر و خلیل به ما بو دهد صبا
در این سفر چند جلسه گفتگو با آقای رکنی امام جمعه بندر لنگه داشتم. هدف گرفتن خاطرات ایشان از سالهای اقامتش در نجف بود. ایشان میان سالهای ۴۴ تا ۵۳ نجف بوده و من می خواستم زندگی طلبگی آن دوره را از ایشان بشنوم. مطالب متنوعی مطرح شد. به عنوان یکی از بهره های سفر اینجا عینا درج می کنم. عصری آخرین بخش آن صحبت بود.
امروز شنبه ۱۴ ذیحجه / شهریور است. دو روزی است که سرماخوردگی ویروسی سختی دارم. حتی نفس کشیدن مشکل است. از بعد از دیروز صبح که باقی اعمال مسجد الحرام را انجام دادم، دیگر نتوانستم حرم مشرف شوم و بعید است که تا عصر که مکه را ترک می کنیم، بار دیگر بتوانم تجدید دیداری بکنم. همان صبح دیروز حدس می زدم با این شلوغی، امکان بازگشت به مسجد الحرام نیست، بنابرین با آخرین نگاه ها از خداوند خواستم که بار دیگر بتوانم مشرف شوم.
امسال حج خوبی بود
امروز خبرگزاری ها گفتند که دیوان سلطنتی سعودی به همه رسانه های این کشور دستور داده است تا به ایران حمله نکنند. به نظر می رسد یخ های روابط به تدریج در حال آب شدن هستند. امسال تقریبا همه کسانی که تجربه ای در حج داشتند و آنها را می دیدیم می گفتند برخوردها مناسب بوده است. آقای شهرستانی به اعتبار نماینده آیت الله سیستانی از همان ابتدای ورود، با استقبال مواجه شد و دیشب هم که خبر درگذشت شوهر خواهر ایشان منتشر شده بود، یکی از مسولان محلی سعودی، برای تسلیت با ایشان دیدار کرد. به هر حال بخشی از بهبود این وضعیت، افسار زدن بر تندروهای سلفی های در سال جاری است. دولت جدید نشان داده که در این جهت تواناست. امروز صبح با زحمت توانستم لیوان شیری را بخورم. حالا هم در اتاق افتاده ام.
حوالی یازده با زحمت برخاستم و رفتم تا دکتری پیدا کنم. در هتل دارالهجره (و نام دیگر آن ویولت بود) که محل بعثه است، دکتری بود، نزد وی رفتم. دو آمپول زد و داروهایی داد. دیدنی از آقای قاضی عسکر کردم. قدری در باره مسائل مختلف صحبت شد. آقای قاضی را در طول این سالها آدم آرام و کاری و منظم یافتم. خیلی اداری و منظم است. دوستان، آقای معراجی و آقای ورعی هم آنجا بودند. با آقای ورعی به محل اقامت آمدم. اتاق آمده، استراحت کردم. ساعت یک و نیم برای ناهار تا همین نزدیکی رفتم و آمدم. از بی حالی افتادم. ساعت ۵ بود که بیدار شدم. بیفزایم که امسال اوائل، فیش حج از ۲۷ میلیون آغاز شد و تا هفت میلیون هم رسید. این نتیجه ترساندن مردم از رفتن حج بود. اما با این وضع که پیش آمد، معلوم شد که حج امسال، به نسبت سالهای گذشته بسیار عالی بوده است.
بازگشت به ایران
قرار است هشت از محل اقامت به سمت جده برویم. ما جزو اولین پروازها هستیم. این سفر ما جمعا ۲۶ روز شد. امیدوارم به سلامت برسیم. متاسفانه پرواز سه و نیم ما به هشت صبح تبدیل شد، اما جای خوشحالی بود که ما را تحویل گرفته در وی آی پی پذیرایی کردند. در واقع، نماینده ای از وزارت داخله، نسبت به آقای شهرستانی احترام کرد. اشاره کردم که دو شب قبل هم سرلشگری به اسم مصلح، به دیدن ایشان آمد تا درگذشت شوهر خواهر ایشان را تسلیت بگوید. ساعتی هم نشست و رفت. هشت صبح که نه و نیم به وقت ایران است سوار شدیم، و حوالی یک (ظهر) در وقت اذان بود که از فرودگاه امام خمینی تهران مرخص شدیم.
- 9
- 2