یک زمانی در بین جماعت اندکی روشنفکرتر از عامه مردم صحبت از این بود که در این مرزوبوم همه یا شاعرند یا در آستانه انتشار کتاب شعر و به اصطلاح شاعرشدن.
این گفته که از فرط تکرار داشت تبدیل به یک ضربالمثل پرکاربرد میشد، این روزها در جهتی دیگر هم شروع به رشد کرده است؛ چنانکه میتوان گفت این روزها هر که اندک سواد خواندن و نوشتن دارد و در دوره دبیرستان دوستانش از انشاهایش تعریف کردهاند یا کتاب داستانی منتشر کرده یا در شرف این کار است...
نکته عجیب در این میان این است که در کشوری که سرانه مطالعهاش در برخی آمارها حتی کمتر از دو دقیقه در روز اعلام شده، چگونه نویسندگی تا این حد میتواند جذابیت داشته باشد؟ تحلیل این اشتیاق از اینرو است که میتواند راه به روانشناسی جمعی نسل جوان امروز بگشاید.
این روزها یک شوخی غمانگیز در میان علاقهمندان ادبیات وجود دارد که اگر کسانی که در هر سال کتابهای رمان یا داستان کوتاه منتشر میکنند، فقط و فقط کتابهای همکارانشان را میخواندند، تغییری آشکار در تیراژهای اسفانگیز ٥٠٠-٣٠٠ نسخهای که در سالهای اخیر به وفور دیده شده است، ایجاد میشد.
اما این نویسندگان جدید در این حد هم که آثار رقبا را بخوانند اهل داستانخوانی و مطالعه نیستند و آنچه در این میان برایشان اهمیت دارد داشتن یک یا چند کتاب است تا همسایگان و دوست و آشناها آنها را بهعنوان نویسنده بشناسند؛ این درحالی است که از گذشته تاکنون اساتید این فن گفته و تاکید کردهاند فردی که اشتیاق به نوشتن دارد باید مطالعه بسیار زیادی داشته باشد تا بتواند اثری خوب و با کیفیت خلق کند.
بله؛ در سرزمینی که یک زمانی نویسندگی ارج و احترام و ابهتی غریب داشت، در کشوری که هنوز که هنوز است احمد محمود، محمود دولتآبادی و گلشیریاش بیجانشین هستند، همه ساله هزاران نویسنده به وجود میآید و شگفت که عین محصولات یک کارخانه همه شبیه همند و دل سپرده نوعی نویسندگی بیدردسر و بینیاز به سواد و آگاهی و دانایی و توانایی که مدرن و پستمدرنش میخوانند. بله تب نویسندگی اینگونه اپیدمی شده است...
پیشرفتهای تکنولوژیک هم در این میان به یاری این تبداران آمده است.
شبکههای مجازی به رایگان نویسنده را با مخاطبان متصل میکنند و چنین میشود نویسندهای که سطور بیمغزش هوادارانی از جنس خودش را در فضای مجازی برایش به وجود آورده، ناگهان با خبر انتشار کتابش در این فضا آتش به پا میکند و ناگهان میبینی همه جا پر شده از افاضات جناب نویسنده یا تبلیغ انتشار قریبالوقوع اثری که دنیای ادبیات را تکان خواهد داد.
از آن بدتر و غمانگیزتر ناشران صوری هستند که این دنیا را بهعنوان ناندانی دیده و از اشتیاق عمومی یک نسل رویایی به نفع خود بهرهبرداری میکنند. چنین میشود که لای صفحات تبلیغات و نیازمندیها را که باز میکنی دهها و شاید صدها آگهی با مضمون «در یک هفته نویسنده شوید» و «امروز نیت کنید و فردا کتابتان آماده است» میبینی و در پرسوجویی کوتاه متوجه میشوی که با مبلغی در حدود دومیلیون تومان جناب ناشر کتاب شما را با هر کیفیت و مضمون و ساختاری چاپ میکند و بدینسان همه ساله صدها نویسنده جدید صاحب کتاب متولد میشوند...
دلیل اشتیاق عمومی نسل جوان امروز میتواند در جوانب گوناگونی مورد تحلیل قرار گیرد. شماری ریشه این اشتیاق را بیشتر در دلایل روانشناسانه جستوجو میکنند و به عواملی چون شهرتطلبی، رویاپردازی، میل به رشد و پیشرفت و... اشاره میکنند که هیچکدام خصایصی منفی نیستند، به شرطی که نویسنده فرضی حداقلهای مورد نیاز نویسندگی را در خود و با خود داشته باشد. اما اینکه بدون این حداقلها هم این روزها میشود نویسنده لقب گرفت، حکایت غمانگیز ادبیات داستانی این روزها را تاریکتر و غمانگیزتر هم جلوه میدهد...
بیماری بزرگ فضای نشر
تورج زاهدی نویسنده و منتقد
امروزه همه از تلویزیون و فضای مجازی فیلم میبینند و هرکسی داستانی به ذهنش میآید، میگوید چرا من ننویسم؟ دیگر کسی به فکر این نیست که چه چیزی را منتشر میکند. اغلب هم وضع مالی خوبی دارند، پدرشان هزینه را میدهد تا فرزند خود را راضی کند، غافل از اینکه او را از کسب دانش منع میکند و به ته چاه ضلالت میفرستد. از اینرو میتوان گفت تب نوشتن و نویسندهشدن نشاندهنده بیماری فضای نشر است.
کسی که مینویسد باید اهل مطالعه و تفکر باشد، بهویژه اگر بخواهد رمان بنویسد. بهندرت پیش میآید قبل از ۴۰سالگی کسی بهحدی از تفکر که لازمه نوشتن رمان است، برسد. برای نوشتن رمان بیشتر از کتابهای دیگر باید اهل مطالعه و تفکر باشید، زیرا برای نوشتن کتاب فلسفی یا تاریخی باید فقط در فلسفه یا تاریخ تخصص داشت، اما برای نوشتن رمان باید هم در فلسفه تخصص داشت و هم در تاریخ؛ زیرا موضوع رمان انسان است و شناخت انسان منوط است به شناخت فلسفه و تاریخ و البته روانشناسی و مردمشناسی و بسیاریعلوم دیگر.
زمانی که با نویسندههای جوان که اغلب خانم هستند، صحبت میکنیم، میبینیم که اصلا رمانی نخواندهاند و حتی صادق هدایت و جلال آلاحمد را (که دستکم بزرگراهی به نام ایشان هست!) نمیشناسند. این یعنی اینکه این دسته از افراد مطلقا کتاب نخواندهاند.
زمانی که میپرسید چطور رمان نوشتی، میگوید داستان را نوشتم، یک نفر آن را ویرایش کرد و با هزینه شخصی چاپش کردم. این درحالی است که چاپ کتاب کسانی که مطلقا مطالعه نمیکنند یک بیماری است، چرا ارشاد اجازه چاپ چنین کتابهایی را میدهد، نمیدانم.
نمیگویم کتاب آنها چاپ نشود؛ اما برای کسانی که کاربلد هستند نیز مشکلی نباشد. از طرف دیگر برخی از ناشران نیز برای انتشارات خود ارزش قایل نیستند و ظاهرا برایشان مهم نیست که حیثیت نشر خود را پای کتاب این نوع نویسندگان بگذارند.
اشتیاق یا توهم نویسندگی؟!
احمد شاکری نویسنده
«تب» را میتوان به معانی مختلف در نظر گرفت و باید در به کار بردن آن دقت کرد. گاهی اوقات تب نوشتن به معنای اشتیاق است که این اشتیاق فینفسه خوب است، زیرا طیفی از کسانی که مخاطب ادبیات بودند، میخواهند تجربیات یا توانایی هنری خود را در قالب محصولاتی با دیگران به اشتراک بگذارند که از این جهت مسألهای ندارد.
گاهی تب نوشتن به معنای «توهم نوشتن و نویسندگی» است، به این معنا که فرد در ضابطه مشخص هنری حرکت نمیکند و متوجه قالبی که در آن داستانش را روایت میکند،نیست.
تب نوشتن از این جهت مذموم است. گاهی اشتیاق برای انتشار مطالبی که نوشته شده بیشتر از اشتیاق به نوشتن است. نوشتن از حیث خود چندان محل ایراد نیست، مشکل بیشتر تب انتشار است، یعنی اشتیاق وافر به انتشار کاری که هنوز صلاحیتهای لازم را برای انتشار ندارد. در این میان بیشتر جشنوارههای ادبی هستند که به افزایش تب انتشار کتاب دامن میزنند، زیرا آثاری برگزیده میشوند که حداقل ملاکهای برگزیدهشدن را ندارند.
خدا را چه دیدی؛ شاید هم نویسنده شدند!
علیاصغر شیرزادی نویسنده و روزنامهنگار
به نظر بسیاری از جوانان، سادهترین راه برای چهرهشدن و آوازهای به دست آوردن، نویسندهشدن است. در حقیقت آنها با یک نگاه آسانطلب که برآمده از موقعیتهای ناسازگار و تنگناهای چندسویه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، فکر میکنند میتوانند با نوشتن به راحتی نام و آوازهای پیدا کنند.
خدا را چه دیدی شاید به چهره تبدیل شدند. با این نگاه شروع به نوشتن میکنند و اغلب نوشتههایشان بسیار سطحی است. این درحالی است که داشتن غریزه برای نویسندگی شرط لازم است اما کافی نیست. برای نویسندهشدن باید مطالعه زیادی داشت، با تکنیکهای نویسندگی آشنا بود و به صورت مستمر کار کرد. بسیاری از جوانان به این موضوع توجه ندارند.
جوانان باید بدون اما و اگر و با برنامهریزی مستمر و متمرکز به کار کردن ادامه دهند، مطالعه زیادی داشته باشند و سعی کنند ادبیات معاصر کشور خود و جهان را بشناسند. جوانان باید تکنیکهای داستاننویسی و کاربرد هنرمندانه و خلاق عناصر داستانی را یاد بگیرند.
هرچند در شرایط فعلی فقط جوانان سعی دارند داستان و رمان خود را منتشر کنند، اعم از اینکه در فضای مجازی باشد یا چاپ کتاب به هزینه خودشان. در صورتیکه فردی قریحه بسیار قوی داشته باشد اما مهارت داستاننویسی را یاد نگیرد و شروع به نوشتن کند شاید یکی دوسال به پشتوانه قریحهاش بتواند شبهداستان درخشان بنویسد، زیرا عمر غریزی نوشتن کوتاه است.
مسیر نوشتن و نویسندهشدن، مسیر دشواری است و کار سخت و طولانی میطلبد. اگر فرد مهارت داستاننویسی را یاد نگیرد و به غریزی نوشتن اکتفا کند به یکباره متوقف و چشمه ذوقش خشک میشود.
تب نویسندگی یا تب چاپ کتاب؟
علی میرمیرانی نویسنده و روزنامهنگار
ما تب نویسندگی نداریم، بلکه تب داشتن کتاب داریم، زیرا نویسندهبودن معنا و تعریفی دارد، نیازمند ملزومات و میزانی از تحصیلات است، علاوه بر آن به تمرین و ممارست در نوشتن احتیاج دارد و فرد باید عرصه نویسندگی را جدی بگیرد. اما تب انتشار کتاب مانند تب سوار شدن فلان خودرو مد روز، پوشیدن فلان مارک لباس و داشتن فلان برند عینک و... است. این تب برای دیدهشدن در فضای سایبری است.
به نظر برخی دوستان هرکاری که بدون زحمت حاصل شود خوب است، آمادهخوری و کار بدون سواد خوب است. زمانی که چاپ کتاب اینقدر ساده است و میشود به راحتی صاحب کتاب شد، چرا کتاب نداشته باشند؟ البته چاپ کتاب نیز برای خود تعریفی دارد.
بعد از نوشتن کتاب، آن را به ناشر میسپارند و ناشر بعد از خواندن کتاب و با توجه به قابلیتهایی که کتاب دارد، حاضر میشود روی آن سرمایهگذاری و دستمزد نویسنده را پرداخت کند، بعد از چاپ کتاب نیز نسبت به توزیع آن در بازار اقدام کند تا به دست مخاطب برسد.
اینکه فردی بخواهد مطالبی را که در فضای مجازی نوشته، سرهم کند و غالبا با هزینه شخصی خود آنها را منتشر کند، نامش کتاب داشتن نیست؛ آنها در ظاهر صاحب کتاب هستند. این کار در حد خرید از فلان فروشگاه معروف و پوشیدن لباس از یک برند است برای جلب توجه کردن.
تب نویسندگی در ایران رایج نمیشود، زیرا نویسندگی خیلی دشوار است و صبوری و دندان در جگر نهادن، خواندن و نوشتن و باز نوشتن میخواهد. نویسنده حتی نبود اقبال متناسب از سوی مخاطب را باید به جان بخرد تا در طول سالیان طولانی ردای نویسندگی بر تن کند.
کسی که واقعا به نویسندگی علاقه دارد سختیها را به جان میخرد و اگر استعدادکی هم داشته باشد راه خود را پیدا میکند و نیازی به ننه من غریبم هم نیست که من مستعد بودم و دولتآبادی نشدم. دولتآبادی مگر چگونه دولتآبادی شد؟ پارتی داشت؟ کسی دستش را گرفت؟ مگر جز این است که از روستایی از دل خراسان آمده و به دور از کلاسها و گعدهها قلم زده و پیش رفته است؟
مگر بیماری است که نامش را تب بگذاریم؟!
اسدالله امرایی مترجم
نوشتن نیاز جامعه است و این را که تب نوشتن وجود داشته باشد، قبول ندارم. نوشتن تب نیست؛ مگر بیماری است که نامش را تب بگذاریم؟! من آن را بهعنوان تب قبول ندارم. معتقدم نوشتن نیاز جامعه است.
دوباره تاکید میکنم که نوشتن و ادبیات نیاز جامعه است. افرادی سعی میکنند به این نیاز پاسخ دهند؛ افرادی که استعداد بیشتری دارند، پاسخ بهتری میدهند و عدهای که استعداد کمتری دارند، پاسخشان ممکن است پاسخ درخوری نباشد. اگر کسی به هر علتی غیر از پاسخ دادن به این نیاز، به نوشتن روآورد، زود متوجه میشود که درواقع مرد عمل نیست و کار را رهامیکند.
ادبیات و هنر مزرعه بلال نیست که بخواهیم کود دهیم تا محصول بهتری برداشت کنیم. استعداد فرد مهم است. ممکن است کاری را ارایه دهد و بازخوردی را که مدنظرش بود، نگیرد و کار را رهاکند. یا ممکن است کسی بین کار اول و دومش ٦-٥سال فاصله بیفتد و کار دومش بهتر باشد. اینها همه غریزی است و مکانیکی نیست.
البته با تمرین و مطالعه امکان رشد و ترقی هست. خیلی از نویسندهها یک کار و دو کار شاهکار دارند و باقی کارهایشان شاید چنگی به دل نزند. این وضع فقط در مورد نویسندگان وطنی نیست؛ در سایر کشورها هم همین وضع است.
نوشتن حال آدم را خوب میکند
راضیه تجار نویسنده
نوشتن حال آدم را خوب میکند، زیرا فرد اضطراب، دغدغه، امید و آرزوهایش را در قالب کلمات میریزد و با نوشتن خود را رهامیکند. اما نکته در این است که هرکسی نوشتن را ادامه نمیدهد، افراد کمی در این مسیر مانا هستند و به صورت جدی این راه را ادامه میدهند و به یک نویسنده حرفهای تبدیل میشوند؛ مهم این است که در آنها این باور ایجاد شود و بر فنون نوشتن تسلط پیدا کنند.
باید شور نویسندگی در وجودشان بارور شود تا این شعله در وجودشان فروکش نکند. درواقع امیدوارم رویکرد به نوشتن جدیتر شود و علاقهمندی به نوشتن و خواندن بهویژه در بین زنان، جدی، عمیق، مستمر و پایدار باشد. اگر مادری اهل مطالعه باشد و با نوشتن و قلم آشتی داشته باشد، میتواند نسل بهتری را تربیت کند.
رویکرد به نوشتن بهویژه در بین زنان بیشتر از گذشته شده است و من مشکلی در رویکرد به نوشتن نمیبینم. البته باید دقت کرد، کسانی که شروع به نوشتن میکنند باید علاوه بر ذوق و استعداد در نویسندگی، حرفی برای گفتن داشته باشند و اهل مطالعه باشند تا چیزی که ارایه میکنند ارزش خوانده شدن داشته باشد. کسی که کتابی ارایه میکند باید کتابش به قدری کیفیت داشته باشد که ناشر با کمال میل حق تألیف را بپردازد، نه اینکه فردی با هزینه شخصی خود کتابش را چاپ کند.
اشتیاق سلبریتی شدن
بلقیس سلیمانی
به نظرم در همه زمینهها تب وجود دارد و فقط مختص ادبیات داستانی نیست. بهطور مثال افراد زیادی وارد عرصه خوانندگی میشوند. فکر میکنم این موضوع به خاطر این است که میل به سلبریتی شدن در همه آدمها به وجود آمده و هرکسی میخواهد با دست انداختن به یکی از هنرها، خود را به چهره تبدیل کند.
اما در زمینه نویسندگی؛ در همه دورهها تب نوشتن وجود داشته است اما به نظر میرسد وسایل ارتباطی مختلف و چاپ راحت کتاب باعث شده است که تب نوشتن نسبت به دورههای قبل بیشتر شود. نویسندگی امکانات زیادی نمیخواهد؛ فقط قلم و کاغذ است که معمولا در دسترس همه قرار دارد و به همین دلیل افراد زیادی به نوشتن رومیآورند. برقراری ارتباط سریع با مخاطب و شبکههای اجتماعی نیز مزید علت برای روآوردن به نوشتن است.
این روزها ما سپاهی از نویسندگان داریم که مینویسند اما معلوم نیست چند نفر به صورت جدی کار نویسندگی را دنبال کنند و در این عرصه باقی بمانند. ماندن و استمرار داشتن خیلی مهم است. باید دید چند نفر از این نویسندهها میتوانند به ادبیات داستانی ایران چیزی اضافه کنند.
در میان اینها برخی به هر دلیلی که توانستهاند کتاب چاپ کنند، ادعای گزافی دارند و فوری کلاس داستاننویسی برگزار میکنند. به نظرم منتقد موظف است زمانی که یکی دو کار از کسی دید و متوجه شد که اصلا نمیتواند به جایی برسد، به او بگوید که دنبال کار دیگری برود و نویسندهشدن سکوی پرش او نیست.
برخی از نویسندگان را باید انکار کرد؛ چراکه هرکسی که یک یا دو کتاب چاپ کرد، نویسنده نیست. نویسندهشدن این نیست که قلم و کاغذ بردارید و شروع به نوشتن خاطرات و تجربههای دوستی خود کنید، باید حرفی برای گفتن، مطالعه زیاد و جسارت جابهجا کردن مرزها را داشته باشید...
همه نمیتوانند نویسنده شوند
محمدرحیم اخوت نویسنده
تب یک هوس و انگیزه گذرا و فوری است و چهبسا زود فراموش شود. افرادی هستند که چند ماه و چندسال شوق نوشتن دارند و نوشتههایشان را برای دوستانشان میخوانند و ممکن است آنها را چاپ کنند، اما تعداد کسانی که نوشتن برای آنها حیاتی است، کم است.
هر کسی ممکن است بنا به دلایلی بنویسد. یک عامل مشخص و منفرد نیست که همه را وادار به نوشتن کند. ممکن است شخصی تفننی و بهعنوان سرگرمی بنویسد، شخصی از روی بیکاری بنویسد یا فردی به صورت مستمر ننویسد و گهگاه شروع به نوشتن کند.
اما در بین این همه علاقهمند نویسندگی کسانی که با هزینه خود نخستین کتاب و چهبسا نخستین و آخرین کتاب خود را چاپ میکنند، تصویری که از نویسندهشدن دارند، تصویر عوامانهای است و خیال میکنند اگر یک کتاب چاپ کردند آن هم به هزینه خودشان، عنوان نویسنده به آنها اطلاق شود، درحالیکه اینطور نیست و نویسنده کسی است که حرفه نویسندگی را برمیگزیند و نوشتن برایش حیاتی است؛ چه نوشتههایش را چاپ کند و چه نکند.
عدهای هم در این بین نام خود را ناشر گذاشتهاند، درحالیکه به نظر من ناشر نیستند، بلکه کسبوکار راه انداختهاند و با هزینه نویسنده، کتابشان را منتشر میکنند. من دوباره به دوستان جوان میگویم هیچگاه با هزینه شخصی خود کتاب چاپ نکنید، زیرا ناشر فقط کتاب را چاپ میکند، به نویسنده میگوید کتابها را با خود ببر و کاری در جهت تبلیغ و توزیع کتاب نمیکند.
- 15
- 1