انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه از سال ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی، کشور فرانسه را با اتفاقات تکان دهنده ای مواجه کرد و به اوج خود در سال ۱۷۸۹ میلادی رسید وعلت نام گذاری آن به« انقلاب سال ۱۷۸۹»، همین امر می باشد. فقط یک دلیل واحد باعث ایجاد این انقلاب نشده و در واقع در طی سالها عوامل مختلفی در این اتفاق دست داشتند و درنهایت باعث ایجاد این تغيير بزرگ در این کشور شدند. عواملی که باعث امادگی مردم برای انقلاب پیش رو شده بود نظیر نظام فئودالی، سوء مدیریت مالی و... می باشد. درحقیقت هدف از انقلاب فرانسه این بود که به قدرت مطلق پادشاه و امتیازات نجیب زادگان اعتراض کند و به خاطر تأکید بر برابری و ازادی، با خشونت و قتل عام و پس از آن، با جنگ های ناپلئونی و روی کار آمدن دوباره ی سلطنت همراه شد.
شکل گیری انقلاب فرانسه در اثر شورش توده مردم به وقوع پیوست که مردم با مشکلاتی همچون نابرابری ها، فشار ها، ظلم و ستم و استبداد حکومت سلطنتی و اشراف مواجه بودند. فرانسه با مشکلاتی مانند دیگر کشورهای اروپای غربی روبرو بود و این انقلاب به مجموعه حوادثی اطلاق میشد که تا اوایل قرن نوزدهم، پس از بیداری مردم به دنبال رنسانس ادامه داشت و در ساختار اجتماعی، سیاسی، تاریخی فرانسه و اروپای آن روز باعث ایجاد تحول بزرگی گردید. نخستین جنبش مردمی اروپا، انقلاب فرانسه نام داشت که حکومت ۱۵۰۰ ساله خاندان سلطنتی فرانسه( از کلویس اول ۴۵۱ میلادی تا لویی شانزده ۱۷۹۲) و پایه های حکومت های سلطنتی اروپایی را نابود کرد. شروع انقلاب، هم زمان با شروع کار« مجلس طبقاتی عامه» مرکب از نمایندگان اشراف، کلیسا و توده مردم بود.
عوامل مؤثر در وقوع انقلاب فرانسه
عقیده ی برخی از افراد اینست که یورش به باستیل به عنوان نخستین جرقه انقلاب محسوب میشد و در آن زمان ، تصور مردم، براندازی سلطنت نبود و تاریخ شروع آن طبق گفته ی بعضی، ماه مه ۱۷۸۹( میلادی) بود درحالیکه سال ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹، زمان پایان آن بود. برخی بر این عقیده اند که اعلام امپراتوری توسط ناپلئون در سال ۱۸۰۴ و همه دوره ناپلئون تا سال ۱۸۱۵ جزء انقلاب فرانسه به شمار می رفت ولی از نظر آن ها پایان دوره انقلاب، هم زمان با شروع عصر ناپلئون به وقوع پیوست. تاریخ دان ها با یکدیگر، اختلاف نظرهای بر سر دلایل اقتصادی و سیاسی مؤثر در وقوع انقلاب فرانسه دارند؛ اما در مجموع عوامل مؤثر در این انقلاب به شرح زیر میباشد :
>> پس از جنگ های قرن ۱۸ میلادی و قرض های فوق العاده سنگین ناشی از آن بهمراه شکست های ارتش پادشاه، وضعیت کشور، بدتر شده بود.
>> عواملی که باعث شد تا برای غذا هزینه های بیشتری، صرف کنند و برای سایر بخش های اقتصادی، هزینه اختصاص ندهند شامل بالا بودن نرخ بیکاری و افزایش قیمت نان بود.
>> اوضاع کشور به خاطر وضعیت اقتصادی نامناسب و قرض های بسیار زیاد، وخیم شده بود.
>> احتمال ابتلا به بیماری های مختلف و مرگ در اثر قحطی و سوءتغذیه، افزایش یافته بود.
>> طبقه ی اشراف به خصوص لویی شانزدهم و ماری آنتوانت، علاوه بر فشار اقتصادی وارده بر عموم مردم، در ورسای ولخرجی می کردند.
>> مردم به ازادی و جمهوری خواهی گرایش پیدا کرده بودند.
>> مردم همچنین از سلطنت مطلق پادشاه، نفرت داشتند.
>> سیاستمدارانی همچون ژاک نکر که به جنگ برای حق مردم می پرداختند؛ توسط پادشاه، اخراج شدند و همین امر باعث نفرت از پادشاه شد.
>> روستاییان و کارگران از نظام نمیتوانستند با مشکلات، مقابله کنند.
>> مردم به خاطر امتیازات روحانیون، خشمگین شده بودند.( آنها خواهان ازادی در دین بودند.)
فرانسه پیش از انقلاب
جنگ هفت ساله برای فرانسه، مشکلات متعددی را بوجود آورد. آنچه که باعث شورش های دهقانی و افزایش بحران های مالی و نارضایتی عمومی شد شامل ولخرجی های دربار، اشراف و روحانیون و بحران کشاورزی در زمستان سرد ۱۷۸۸ بود. پادشاه فرانسه به نام لوئی شانزدهم در چنین شرایطی، دستور داد تا مجلس طبقات سه گانه تعطیل شده ( به مدت ۱۷۵ سال) را برگزار کند. در این مجلس، اختلافاتی در میان طبقه سوم( یعنی عامه مردم) و طبقات ممتاز( شامل روحانیون و اشراف) بوجود آمد.
علل انقلاب فرانسه
* بی ثباتی اقتصادی:
به علت جنگهای حاکمان قبلی مانند لویی چهاردهم و لویی پانزدهم، اوضاع اقتصادی فرانسه نامناسب شده بود. بعلاوه، خزانه داری سلطنتی در زمان پادشاهی لوئی شانزدهم به دلیل هزینه های بی رویه ملکه ماری آنتوانت خالی شد. لویی شانزدهم، وزرای دارایی مختلفی را برای بهبود وضعیت خود استخدام کرد تا برای بهبود اوضاع بکوشند ولی همه نتوانستند.
سرانجام در سال ۱۷۸۳ شارل دو کالون در سمت وزیر دارایی انتخاب گردید؛ او برای تأمین هزینه های دربار سلطنتی، سیاست وام را در پیش گرفت ولی بدهی ملی فرانسه به دلیل این سیاست، از ۳۰۰ میلیون فرانک در مدت سه سال به ۶۰۰ میلیون فرانک افزایش یافت. از این رو پیشنهاد کالون، این بود که برای همه طبقات جامعه، مالیاتی تعيين شود ولی شاه قبول نکرد. پادشاه در این شرایط، با فراخواندن نوعی مجمع عمومی باعث بی ثباتی اقتصادی بیشتر شد و همین امر در شکل گیری انقلاب فرانسه، نقش بسزایی داشت.
* حمایت قدرت های بزرگ از حکومت پیشین:
بین قطب های قدرت اروپایی، رقابت شدید سیاسی، اقتصادی و نظامی در زمان زمان وقوع انقلاب فرانسه درجریان بود و این امر باعث خشنودی انگلیس از بحران داخلی فرانسه شد که درنتیجه قدرت سیاسی فرانسه را ضعیف میکرد. روسیه، سرگرم تجزیه لهستان بهمراه اتریش بود و منافعش این بود که لویی شانزدهم را از پای دربیاورد. بنابراین علاوه بر این که پادشاه فرانسه، هیچ حامی و پشتیبانی دربرابر انقلاب نداشت؛ همسایگان نیز باعث فراهم کردن زمینه فعالیت انقلابیون شده بودند.
* قحطی در بین مردم:
در سالهای ۱۷۸۸ و ۱۷۸۹ کمبود غذا پس از بحران کشاورزی، مردم را ناراضی کرد. مردم صرفا نان می خوردند تا زنده بمانند. فرانسه با قحطی بزرگی در آن زمان مواجه شد. هزینه ی نان به دلیل مقررات زدایی از بازار غلات، افزایش پیدا کرد و مردم به خاطر گرانی، گرسنه و ناامید شدند و در نتیجه شورش توده ها را بوجود آورد.
* دلایل نظامی:
به موازات حوادث رخ داده در قرن هجدهم، پادشاه فرانسه قادر به حفظ موقعیت جهانی خود در اثر شکستهای پی در پی نبود. به منظور حفظ غرور فرانسه در صحنه بین المللی، پیروزی در جنگ، علاوه بر حفظ تجارت دریایی ضرورت داشت. در دو جنگ مهم به نامهای جنگ جانشینی ارتش۱۷۴۰- ۴۸ و جنگ هفت ساله ۶۳- ۱۷۵۶، درگیری فرانسه در دریا و زمین باعث شد تا منابع و ذخایر کشور با کمبود مواجه شود و نیروی دریایی انگلیس، تجارت مستعمراتی حیاتی فرانسه را مختل کرد. در نتیجه ارتش فرانسه در اثر نبردها و شکستهای مداوم در زمان بحران پیش از انقلاب بطور کامل ضعیف و مختل شد و حمایت خود را از پادشاه فرانسه باتوجه به وابستگی طبقاتی آن ها، سلب کرد.
* از دست دادن قدرت شاه:
پادشاه لوئی شانزدهم در دولت، از منصب قدرتش برکنار شد. این پادشاه ضعیف، اوضاع و احوال مردم را درک نکرده بود. طبقه بالا بمنظوراصلاحات شاه، یک مجلس ملی را تشکیل دادند ولی پادشاه درخواستشان را نپذیرفت. بنابراین شاه، علاوه بر درگیری با عوام، قادر به اصلاحات با اشراف نبود.
اعتراض عموم مردم
کشور فرانسه متشکل از سه طبقه ی اشراف زادگان، روحانیون و عموم مردم بود. با این که جمعیت بیشتری در گروه سوم وجود داشت ولی دو گروه اول، برتر از آن ها بودند. این نابرابری، اختلافاتی را به وجود آورد و باعث شد تا گروه سوم، مجمع ملی تشکیل دهند. بعضی از اعضای گروه اول و دوم، پس از اعلان این خبر به گروه انقلابی جدید پیوستند. نمایندگان منتخب با یکدیگر در مجمع ملی، پیمان بستند تا از هم دیگر تا زمان بوجود آمدن اصلاحات در قانون، جدا نشوند.
فرار ناموفق پادشاه
پادشاه و خانواده اش از ورسای برطبق خواسته و فشار مردم پاریس، به پاریس آمدند. لویی شانزدهم بهمراه ملکه ماری آنتوانت، پس از افزایش فشارهای انقلابیون و کم تر شدن قدرت پادشاه، قصد فرار از شهر پاریس بمنظور ازادی عمل و امنیت بیشتر داشتند. پس خانواده ی سلطنتی، لباس خدمتکاران را در ۲۰ ژوئن سال ۱۷۹۱ میلادی پوشیدند درحالیکه لباس های خدمتکاران آن ها مانند اشراف زادگان بود. آن ها برای فرار از کاخ تویلری از این ترفند استفاده کردند. امروزه آن کاخ منسوخ شده و فقط باغ های تویلری در مقابل کاخ، باقی مانده است. شاه، پس از گذشت یک روز از فرارش در نزدیکی ورِن، دستگیر شد و با خانواده اش به پاریس برگشتند.
پایان انقلاب فرانسه؛ روی کار آمدن ناپلئون
بیشتر اعضای کنوانسیون ملی را در سال ۱۷۹۵ میلادی، ژیروندن ها تشکیل می دادند. آن ها با ایجاد قانون جدید، موفق به راه اندازی نخستین سیستم قانون گذاری دو مجلسیِ فرانسه شدند. در این دوره، ۵ عضو دیرکتوار به انتخاب نمایندگان مجلس، قدرت اجرایی را برعهده داشتند. ژاکوبن ها و سلطنت خواهان، اعتراضاتی نسبت به این قانون جدید داشتند ولی اعتراض آن ها توسط ارتش به رهبری ناپلئون بناپارت، سریعا از بین رفت. بنابراین اعضای دیرکتوار، دچار مشکلاتی همچون نارضایتی مردم، بحران های مالی و فساد سیاسی شدند. با شدت گرفتن نارضایتی ها در سال ۱۷۹۹، ناپلئون کودتایی را ترتیب داد و با سرنگونی رژیم دیرکتوار، خود را به عنوان نخستین کنسول کشور فرانسه معرفی کرد. به چنین اقدامی، پایان انقلاب فرانسه و آغاز عصر ناپلئون می گفتند. فرانسه توانست در این دوران، بیشتر قسمتهای اروپا را تحت تسلطش بگیرد.
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 15
- 6