وقتی از رمانهای کارآگاهی و جنایی حرف میزنیم نخستین نامهایی که ذهنمان میرسد آرتور کانن دویل، ژرژ سیمنون و آگاتا کریستی است. اما نباید از دانلد وستلیک (۲۰۰۸-۱۹۳۳) که جایزه معتبر «استاد بزرگ معمایینویسان آمریکا» را دریافت کرده و نیویورکتایمز از او با عنوان «نیل سایمون ادبیات جنایی» یاد میکند، غافل ماند. نویسندهای که از ۱۹۵۹ در این ژانر مینویسد، با بیش از چهل رمان که بیشترشان برنده جایزه گرندمستر نویسندگان جنایی شده و ساختن بیش از دهها فیلم از آثارش، اکنون با دو رمان به خوانندگان فارسی معرفی شده: «تبر» (۱۹۹۷) و «زمرد نحس» (۱۹۷۰) با ترجمه محمد حیاتی و محمد عباسآبادی در نشر نیلوفر.
اهمیت وستلیک در ادبیات جنایی تا آنجا است که جان بنویل نویسنده ایرلندی برنده جایزه بوکر، دانلد وستلیک را در کنار ژرژ سیمنون بهعنوان دو تن از بهترین نویسندههای قرن بیستم معرفی میکند و ویلیام کریستول از وستلیک به عنوان نویسندهای یاد میکند که شایسته دریافت جایزه نوبل ادبیات بوده است. «تبر» آنطور که مایکل واینرب میگوید یکی از بهترین آثار وستلیک است و «زمرد نحس» هم آنطور که نیویورکتایمز مینویسد ژانر سرقت کمیک را به حد اعلی رسانده است و بهنوعی میتوان گفت وستلیک با این رمان ژانر جدیدی را پایهگذاری کرده است: ژانر سرقت کمیک.
آنچه میخوانید گفتوگوی سه نفره جان بنویل نویسنده ایرلندی، دانلد وستلیک نویسنده آمریکایی، و ملکوم جونز خبرنگار نیوزویک است درباره ژانر جنایی و مسائل پیرامون آن و اینکه چرا این ژانر یکی از پرفروشترین و شاید پرفروشترین ژانر در ادبیات داستانی است؛ بهطوریکه از هر پنج کتابی که به انگلیسی منتشر میشود، یکی به این ژانر تعلق دارد؛ درست برعکسِ ایران که این ژانرِ وطنی هرگز نتوانست راهی در میان کتابخوانان پیدا کند.
جونز: از قرنها پيش تاكنون كه باستانشناسان به كندوكاو در خرابهها ميپردازند تا به فهم دقيق از فرهنگ بشرى برسند، با خوششانسي زياد موفق به كشف آثار دانلد اي وستليك با نام مستعار ریچارد استارک شدند. رمانهاى جنايى هوشمندانه او بسيار قابل فهم و در حقيقت طنزى است كه به راهنمايي ما در شناخت دقيق از جامعه مىانجامد. آن دسته از باستانشناسانى كه ممكن است تا حدى با خواندن آثار او بر خود لرزيده باشند اگرچه به ضمير فرازميني وستليك پى بردهاند، براى مثال تصوير خلقشده او از شخصيت «پاركر» دزد بيعاطفه و قاتل گاه و بيگاه، تصوير ما از دنياى واقعي را به چالش كشيده و وجود چنين ساكنان خطرناكي با توجه به تصوير ذهنى ما متقاعدكننده نيست.
به عبارت ديگر وستليك به نوعي شبيه نويسنده ايرلندى گرامى جان بنويل يكي از بزرگترين نويسندگان قرن بیستم است. بنويل كه شاهکارش «دريا» برنده جايزه بوکر سال ۲۰۰۵ شده است، با تغيير در ژانر نوشتارى خود تحتنام مستعار بنجامين بلك اقدام به نوشتن در ژانر جنايي كرده است. اثر فوقالعاده او با نام «پاييز مسيحى» درواقع وقايعنگاري روزانه از كشفيات يك پاتولوژيست دوبلينى دستوپاچلفتی و بيمهارت با پىرنگ قاچاق كودك و طرح داستان در كليساى رومن كاتوليك است. در فوریه ۲۰۰۷ در تور کتاب، در حين عبور از نيويوركسيتى او براي اولينبار دانلد وستليك را ملاقات كرد. آنها در نيوزويك در آپارتمان وستليك در منهتن بعدازظهرى را با هم به گفتوگو پرداختند.
وستلیک: براي نوشتن تحتنام مستعار دلايل بسيارى وجود دارد. اما جان، من فكر ميكنم يكى از دلايلي كه تو اين كار را انجام دادى و تحتنام مستعار بنجامين بلك نوشتى من هستم. نه اينكه واقعا من باشم بلكه اين دليل به تو آزادى ميدهد و باعث ميشود تمام ناراحتى و عصبانيتي كه قصد داشتى به گزاف به جان بنويل نسبت دهى تو را بيشتر در مواجهه با بنجامين بلك قرار ميدهد.
بنویل: اوه بله. اين يك تجربه فوقالعاده براي من بود كه گور ويدال با شگفتى به آن «بهار احساسات من» لقب داده است. يافتن راه جديد براى ادامهدادن آزادي است. من به نوعى با اين بازى كردم و هنوز هم كاملا به درستي آن ايمان ندارم و ممكن است اين يك اشتباه وحشتناك باشد.
وستلیک: آيا اين شروع سريال است؟
بنویل: بله. من تقريبا دومين سرى آن را نيز تمام كردهام.
وستلیک: با همان شخصيتها؟
بنویل: بله. حدود دو سال است كه ادامه دارد. در اين مدت افراد زيادى فوت كردهاند و اتفاقات مختلفي رخ داده است.براى مثال در جلد دوم كتاب (داستان پاتولوژيست) دختر كوئيكر كه فوب نام دارد در حقيقت بسيار علاقمند است. به دليل تجربه وحشتناكش در جلد اول او آسيب ديده است. اما درعينحال به من بسيار علاقه دارد و اين هرگز تا قبل از اين براى من اتفاق نيفتاده بود كه ناگهان شخصيتها علاقمند شوند . چراكه شيوه پردازش جان بنويل در نگارش شخصيتها به این شكل است: آنها (شخصیتها) عروسکهای خیمهشببازیاند که من حرکتشان میدهم.آنها كارهايي را كه من ميخواهم انجام ميدهند و خودمختار نيستند. من هر آنچه را كه با تاخير در دوره كاريام انجام دادهام در حيطه روايت داستان بوده است. از ديرباز علاقه سيريناپذيري در انسانها براى روايت داستان بوده است و تا هميشه نيز خواهد بود.
وستلیک: بله لطفا يك داستان براي ما بگوييد.
بنویل: چه احساسي داريد اگر استارك و وستليك باشيد؟ آيا در اين ميان شكافى هست يا صرفا فقط دو نام وجود دارند؟
وستلیک: شكاف فقط از حيث زبان است. من نميخواهم اغراق كنم. اما فكري به ذهنم رسيده است؛ لطفا چند لحظه صبر كنيد؛ استارك اين را نخواهد گفت. اين مبحث کمی تصنعی است؛ چراكه كتابهاي ریچارد استارك كمي بيش از حد ساختارگرايانه هستند. من در اين ميان فقط يك صدا ميشنوم و آن صداى دانلد وستليک است.
بنویل: وستليك بسيار فعال است.
وستلیک: بله؛ مثل شعاري است كه در ديكتاتوريها داده ميشود و آن اين است كه آزادي از ديسيپلين مىآید.
نيوزويك: در سالهاي اخير ليست داستانهاى پرفروش منحصرا به داستانهاي جنايي و قتل اختصاص يافته است. نظر شما چيست؟
بنویل: من در اين مورد يك تئوری کوچکی دارم. فكر ميكنم ما در زمانهاي پر از خشونت زندگى مىكنيم. تعداد زيادي از مردم شايد هيچ وقت در طول زندگى خود با خشونت مواجه نشده باشند. آنها ممكن است با ماشين همسايه خود برخورد كرده باشند و موضوع با يك داد و فرياد ساده حل شده باشد و اين نزديكترين برخورد خشونتآميزي است كه از نزديك شاهد آن بودهاند. همين موضوع است كه آنها مىگويند «اين همه خشونت و خونريزي و وحشت است» اما اين موضوع كمى احمقانه به نظر مىرسد و من اينطور فكر نمىكنم. در حقيقت آنها اين امر را از كتابها آموختهاند.من متوجه شدهام اين روند دلهرهآور به طور كامل با صحنههاى چكيدن خون در قتلهاي زنجيرهاي و كشتن مردم در ارتباط است.
نيوزويك: بالعكس در رمانهاي جديد پاركر به نامهاي «از طوطي بپرس» و «سقوط كريستين» چه نقاط مثبتي وجود دارد و هر دوى اين آثار داراي كمبود عبارتهاى درست و طرحهاى بشري هستند. پاركر يك پيشرو است؛ اما هرگز در آثارش كارى نميكند كه كسي بخواهد يا بتواند در حيطه كارى خود انجام دهد.
بنویل: دقيقا نكته همين است، مقصودم اين است كه شخصيت پاتولوژيست فقير داستان من در نيمي از زمانها نميداند چه مىكند. دوست پاتولوژيستي دارم كه قبل از خلق اين داستان توصيههاى زيادى به من كرد و وقتي كه كتاب مرا مطالعه كرد از او پرسيدم «چطور است؟» و او پاسخ داد «تو هيچ يك از توصيههاى مرا انجام ندادي و تمام آنها را اشتباه انجام دادي.» پرسيدم «جواب از كجا معلوم است؟» اما نكته دقيقا همينجا بود «فوق حرفهايبودن در خلق و رهبري شخصيتها»؛ آنها بايد همهچيز را راجع به همه كس بدانند. اين يك تجارت جالب است.
بايد اعتراف كنم كه يك چيز قابل لمس بايد توسط خواننده وجود داشته باشد. آنها مىخواهند چيزي راجع به تو بدانند كه خودت نتوانى بدانى؛ و آنها مىخواهند تمام تو را بدانند و فكر مىكنند تو بيشتر از آنها مىدانى. من دوستى دارم كه زندگياش آشفتگی دائمی است. او با من تماس گرفت و پرسيد «من در مورد اين مشكلات عاشقانه و تحصيلات دخترم چه كار بايد بكنم؟» پاسخ دادم كه نميدانم. او گفت «اما تو رمان مىنويسي، پس بايد درباره اين مسائل بدانى.» پاسخ دادم «من درباره آنها مىنويسم اما دربارهشان نمىدانم.»
اما او گيج شده بود و متوجه حرف من نشد. گفتم «ما روي مطالب عميقا تمركز مىكنيم تا آن را ملموس كنيم. اين همه كاري است كه با تمركز و خيالپردازي انجام مىدهيم. اين مساله حاصل تجربه نيست. من تمام روز در اتاقم مينشينم و اين كار را انجام مىدهم. نيمي از اين تجربيات كه تو در زندگى به دست مىآوري من نميآورم.»
جونز: (خطاب به وستليك): آيا هنگام خلق اين تصاوير مضطرب نيستيد؟ آيا تحمل چنين اتفاقاتى براى خواننده آسان است؟
وستلیک: هر بار از همسرم سوال مىكنم آيا اين زيادى دور از دسترس نيست؟ معمولا مشكلي پيش نمىآيد. ولي نه، وقتى من در حال انجامش هستم آن را براي خودم انجام مىدهم. تمام بخش آخر اثر «بازگشت» درواقع نبرد بين پاركر و سايرين در خانه متروكه و خالي است و درنهايت پاركر توسط همان افراد وادار به عقبنشيني مىشود. پاركر روي صندلى و در حال رانندگى در جواب «آيا جرج را ديدي؟» پاسخ مىدهد «بله» و اين «بله» پايان ۷۵ صفحه نبرد در تمام داستان است. من با اين پايان به شدت موافق هستم و برايم مهم نيست چه كسي آن را مىخواند. براي من اين بهترين پايان است.
بنویل: آيا شما هيچ تجربه جنابي داريد؟ منظورم اين است كه آيا راجع به کلاهبردارها يا گانگسترها چيزى مىدانيد؟
وستلیک: بله اطلاعات اندكى دارم. اما خيلي جامع نيست.
بنویل: من در كتابم دنياي جنايي را خلق نكردم، تنها به نمايش آدمهايي پرداختهام كه خود را اندكى به دردسر مىاندازند. چراكه هيچكس بالفطره جنايتكار حرفهاي نيست.
وستلیک: نه ولي منظورم آن سيستم هرمى كاتوليكي است و ما هرگز چرايي اين انتخاب در آن دوره خاص در ايرلند در دهه ۵۰ را از خود نپرسيدهام.
بنویل: اين دوره در حقيقت دوره كامل رمانهای نوآر است كه در مه، دود سيگار و زناني با جامههاى نامناسب خلق شده است. آيا لباسهای نايلونی و ابریشمی را به خاطر مىآوريد؟
وستلیک: من به طور واضح و كامل سيگار را به خاطر مىآورم.
بنویل: با خودم میگفتم یعنی ممکن است با اینهمه دود سیگار، ناشر قبول کند و کارم چاپ شود؟
وستلیک: و حتى بدون برچسب هشدار.
بنویل: درواقع این نوعى عصر محافظکارانه و کوتهفکرانهای است. اين احساسي است كه به طور مستقيم به دليل قوانين به انسان دست مىدهد. ما موظف به اطاعت از كليسا و عوامل استبداد و اقتدار هستيم. اين مطلبي است كه براي اين نوع پىرنگ بسيار كارآمد خواهد بود و مستقيما به افرادي مربوط است كه قابليت داشتند رمزورموز را با خود حفظ كنند، خشونت داشته باشند و به همين دليل اين موضوع تا اوايل دهه ۹۰ به طول انجاميد و همان افرادي كه مىگفتند ما نيازى به گفتن اين امور نداريم يا بهتر است شما ندانيد، ما ميدانيم، ما در كنترل هستيم، ما افراد آگاهى هستيم، اشرف مخلوقات هستیم... و من براي خلق اثرم به اين ايدهها و اين نوع نگاه و آن سيگارها نياز داشتم.
مترجم: مُنا آلاشتی
- 13
- 2